حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود – ابراهیم بت شکن
بتشکنی ابراهیم و استدلال او
ابراهیم از راههای گوناگون با بتپرستی مبارزه كرد، ولى بیانات و مبارزات ابراهیم علیه السّلام در آن تیرهبختان لجوج اثر نكرد، از طرفى دستگاه نمرود براى سرگرم كردن مردم و ادامه سلطه خود هرگز نمیخواست كه مردم از بتپرستی دست بردارند.
ابراهـیم در مبارزه خود مرحله جدیدى را برگزید و با کمال قاطعیت به بتپرستان و نمرودیان اخطار كرد و چنین گفت:
وَ تَاللهِ لَاَكیدَنَّ أَصنامَكُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرینَ
به خدا سوگند در غیاب شما نقشهای براى نابودى بتهایتان میکشم.[١]
ابراهـیم همچنان در كمین بتها بود تا روز عید نوروز فرارسید، در میان مردم بابل رسم بود كه هر سال روز عید نوروز[٢] شهر را خلوت میکردند و براى خوشگذرانی به صحرا و كوه و دشت و فضاهاى آزاد دیگر میرفتند، آن روز مردم شهر را خلوت كردند، نمرود و اطرافیانش نیز از شهر بیرون رفتند، حتى ابراهیم علیه السّلام را نیز دعوت كردند كه با آنها به خارج از شهر برود و در جشن آنها شركت كند، ولى ابراهیم علیه السّلام در پاسخ دعوت آنها گفت: من بیمار هستم.[٣]
ابراهیم علیه السّلام از نظر بدنى بیمار نبود، ولى وقتی که میدید مردم، غرق در فساد و هوسبازی و بتپرستی هستند، از نظر روحى كسل و ناراحت بود، و منظور او از این که گفت: من بیمارم یعنى روحم كَسِل است.
وقتی که شهر کاملاً خلوت شد، ابراهـیم اندكى غذا و یك تبر با خود برداشت و وارد بتكده شد، دید مجسمههاى گوناگون زیادى در كنار هم چیده شده و با قیافههای مختلف، اما بدون هرگونه حركت و توان، در جایگاهها قرار دارند، ابراهیم غذا را به دست گرفت و كنار هر یك از بتها رفت و گفت: از این غذا بخور و سخن بگو.
وقتی که آن بت پاسخ نمیداد، ابراهیم با تبرى كه در دست داشت، بر دست و پاى بت میزد و دست و پاى آن بت را میشکست. ابراهیم با همه بتهایی كه در آن بتكده بودند، همین كار را میکرد، و فضاى وسط بتخانه از قطعههای بتهای شكسته پر شد.
ولى ابراهـیم به بت بزرگ حمله نكرد، و او را سالم گذاشت، و تبر را بر دوش او نهاد، ابراهیم از این كار، منظورى داشت، منظورش این بود كه در آینده از همین راه، استدلال دشمنشکن بسازد و دشمن را محكوم نماید.
مراسم عید کمکم پایان یافت و بتپرستان گروهگروه به شهر بازگشتند، رسم بود پس از بازگشت، نخست به بتكده بروند و مراسم شكرگزارى را به جای آورند و سپس به خانههایشان بازگردند.
گروه اوّل وقتیکه وارد بتخانه شد با منظره عجیبى روبرو گردید، گروههای بعد نیز وارد شدند، و همه در وحشت و بهتزدگی فرو رفتند، فریادها و نعرههایشان برخاست، هر كسى سخنی میگفت…
در اینجا دنباله داستان را از زبان قرآن (آیه ٥٨ تا ٦٧ سوره انبیاء) بشنویم:
ابراهیم همه بتها جز بزرگشان را قطعهقطعه كرد، شاید سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو كند).
(هنگامی که آنها منظره بتها را دیدند) گفتند: شنیدهایم نوجوانى از بتها سخن میگفت: كه به او ابراهـیم میگویند.
جمعیت گفتند: او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهى دهد.
(هنگامی که ابراهـیم را حاضر كردند) گفتند: آیا تو این كار را با خدایان ما کردهای، اى ابراهیم؟
ابراهیم در پاسخ گفت: بلكه این كار را بزرگشان كرده است، از او بپرسید اگر سخن میگوید!
بتپرستان به وجدان خود بازگشتند و (به خود) گفتند: حقاً كه شما ستمگرید.
سپس بر سرهایشان واژگونه شدند (و حكم وجدان را به کلی فراموش كردند) و به ابراهیم گفتند: تو میدانی كه بتها سخن نمیگویند.
(اینجا بود كه ابراهـیم پُتك استدلال را به دست گرفت و بر مغز بتپرستان كوبید، و به آنها) گفت: آیا غیر از خدا چیزى را پرستش میکنید كه نه كمترین سودى براى شما دارد، و نه زیانى به شما میرساند (نه امیدى به سودشان دارید و نه ترسى از زیانشان).
افّ بر شما و بر آنچه جز خدا میپرستید! آیا اندیشه نمیکنید (و عقل ندارید).[٤]
به آتش افكندن ابراهیم علیه السّلام
به فرمان نمرود، ابراهیم را زندانى نمودند، از هر سو اعلام شد كه مردم هیزم جمع كنند، و یك گودال و فضاى وسیعى را در نظر گرفتند، بتپرستان گروهگروه هیزم میآوردند و در آنجا میریختند.
گرچه یک بار هیزم براى سوزاندن ابراهـیم كافى بود، ولى دشمنان میخواستند هر چه كینه دارند نسبت به ابراهیم علیه السّلام آشكار سازند، وانگهى این حادثه موجب عبرت براى همه شود، و عظمت و قلدرى نمرود بر قلبها سایه بیافكند تا در آینده هیچ کس چنین جرئتی نداشته باشد.
روز موعود فرا رسید، نمرود با سپاه بیکران خود، در جایگاه مخصوصى قرار گرفتند، در كنار آن بیابان، ساختمان بلندى براى نمرود ساخته بودند، نمرود بر فراز آن ساختمان رفت تا از همان بالا صحنه سوختن ابراهیم را بنگرد و لذت ببرد.
هیزمها را آتش زدند، شعلههای آن به سوی آسمان سر كشید، آن شعلهها به قدری اوج گرفته بود كه هیچ پرندهای نمیتوانست از بالاى آن عبور كند، اگر عبور میکرد میسوخت و در درون آتش میافتاد.
در این فكر بودند كه چگونه ابراهیم را در درون آتش بیفكنند، شیطان با شیطانصفتی بهپیش آمد و منجنیقى ساخت و ابراهـیم را در درون آن نهادند تا به وسیله آن او را به درون آتش پرتاب نمایند.
در این هنگام ابراهیم تنها بود، حتى یك نفر از انسانها نبود كه از او حمایت كند، تا آنجا كه پدرخواندهاش آزر نزد ابراهـیم آمد و سیلى محكمى به صورت او زد و با تندى گفت: از عقیدهات برگرد!
ولى همه موجودات ملكوتى نگران ابراهیـم بودند، فرشتگان آسمانها گروهگروه به آسمان اوّل آمدند و از درگاه خدا درخواست نجات ابراهیم علیه السّلام را نمودند. همه موجودات نالیدند، جبرئیل به خدا عرض كرد: خدایا! خلیل تو، ابراهیم بنده تو است و در سراسر زمین كسى جز او تو را نمیپرستد، دشمن بر او چیره شده و میخواهد او را با آتش بسوزاند.
خداوند به جبرئیل خطاب كرد: ساكت باش! آن بندهای نگران است كه مانند تو ترس از دست رفتن فرصت را داشته باشد. ابراهیم بنده من است، اگر خواسته باشم او را حفظ میکنم، اگر دعا كند دعایش را مستجاب مینمایم.
پینوشتها:
[١] سوره انبیاء، آیه ٥٧.
[٢] امام صادق علیه السّلام فرمود: روزى كه ابراهیم علیه السّلام بتها را شكست، عید نوروز بود. (بحار، ج ١٢، ص ٤٣).
[٣] سوره صافات، آیه ٨٧.
[٤] سوره انبیاء، ٥٨ تا ٦٧.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت-محمّد محمّدی اشتهاردی
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 0