حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود – قسمت چهارم

خانه / پیشنهاد ویژه / حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود – قسمت چهارم

حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود – ابراهیم بت شکن

بت‌شکنی ابراهیم و استدلال او

     ابراهیم از راه‌های گوناگون با بت‌پرستی مبارزه کرد، ولى بیانات و مبارزات ابراهیم علیه السّلام در آن تیره‌بختان لجوج اثر نکرد، از طرفى دستگاه نمرود براى سرگرم کردن مردم و ادامه سلطه خود هرگز نمی‌خواست که مردم از بت‌پرستی دست‌ بردارند.

     ابراهـیم در مبارزه خود مرحله جدیدى را برگزید و با کمال قاطعیت به بت‌پرستان و نمرودیان اخطار کرد و چنین گفت:

وَ تَاللهِ لَاَکیدَنَّ أَصنامَکُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرینَ

به خدا سوگند در غیاب شما نقشه‌ای براى نابودى بت‌هایتان می‌کشم.[١]

     ابراهـیم همچنان در کمین بت‌ها بود تا روز عید نوروز فرارسید، در میان مردم بابل رسم بود که هر سال روز عید نوروز[٢] شهر را خلوت می‌کردند و براى خوش‌گذرانی به صحرا و کوه و دشت و فضاهاى آزاد دیگر می‌رفتند، آن روز مردم شهر را خلوت کردند، نمرود و اطرافیانش نیز از شهر بیرون رفتند، حتى ابراهیم علیه السّلام را نیز دعوت کردند که با آن‌ها به خارج از شهر برود و در جشن آن‌ها شرکت کند، ولى ابراهیم علیه السّلام در پاسخ دعوت آن‌ها گفت: من بیمار هستم.[٣]

     ابراهیم علیه السّلام از نظر بدنى بیمار نبود، ولى وقتی ‌که می‌دید مردم، غرق در فساد و هوس‌بازی و بت‌پرستی هستند، از نظر روحى کسل و ناراحت بود، و منظور او از این‌ که گفت: من بیمارم یعنى روحم کَسِل است.

     وقتی‌ که شهر کاملاً خلوت شد، ابراهـیم اندکى غذا و یک تبر با خود برداشت و وارد بتکده شد، دید مجسمه‌هاى گوناگون زیادى در کنار هم چیده شده و با قیافه‌های مختلف، اما بدون هرگونه حرکت و توان، در جایگاه‌ها قرار دارند، ابراهیم غذا را به دست گرفت و کنار هر یک از بت‌ها رفت و گفت: از این غذا بخور و سخن بگو.

     وقتی‌ که آن بت پاسخ نمی‌داد، ابراهیم با تبرى که در دست داشت، بر دست‌ و پاى بت می‌زد و دست ‌و پاى آن بت را می‌شکست. ابراهیم با همه بت‌هایی که در آن بتکده بودند، همین کار را می‌کرد، و فضاى وسط بتخانه از قطعه‌های بت‌های شکسته پر شد.

     ولى ابراهـیم به بت بزرگ حمله نکرد، و او را سالم گذاشت، و تبر را بر دوش او نهاد، ابراهیم از این کار، منظورى داشت، منظورش این بود که در آینده از همین راه، استدلال دشمن‌شکن بسازد و دشمن را محکوم نماید.

     مراسم عید کم‌کم پایان یافت و بت‌پرستان گروه‌گروه به شهر بازگشتند، رسم بود پس از بازگشت، نخست به بتکده بروند و مراسم شکرگزارى را به‌ جای آورند و سپس به خانه‌هایشان بازگردند.

     گروه اوّل وقتی‌که وارد بتخانه شد با منظره عجیبى روبرو گردید، گروه‌های بعد نیز وارد شدند، و همه در وحشت و بهت‌زدگی فرو رفتند، فریادها و نعره‌هایشان برخاست، هر کسى سخنی می‌گفت…

حضرت ابراهیم علیه السّلام یک امّت بود

در اینجا دنباله داستان را از زبان قرآن (آیه ۵٨ تا ۶٧ سوره انبیاء) بشنویم:

ابراهیم همه بت‌ها جز بزرگشان را قطعه‌قطعه کرد، شاید سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو کند).

(هنگامی ‌که آن‌ها منظره بت‌ها را دیدند) گفتند: شنیده‌ایم نوجوانى از بت‌ها سخن می‌گفت: که به او ابراهـیم می‌گویند.

جمعیت گفتند: او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهى دهد.

(هنگامی‌ که ابراهـیم را حاضر کردند) گفتند: آیا تو این کار را با خدایان ما کرده‌ای، اى ابراهیم؟

ابراهیم در پاسخ گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است، از او بپرسید اگر سخن می‌گوید!

بت‌پرستان به وجدان خود بازگشتند و (به خود) گفتند: حقاً که شما ستمگرید.

سپس بر سرهایشان واژگونه شدند (و حکم وجدان را به ‌کلی فراموش کردند) و به ابراهیم گفتند: تو می‌دانی که بت‌ها سخن نمی‌گویند.

(اینجا بود که ابراهـیم پُتک استدلال را به دست گرفت و بر مغز بت‌پرستان کوبید، و به آن‌ها) گفت: آیا غیر از خدا چیزى را پرستش می‌کنید که نه کمترین سودى براى شما دارد، و نه زیانى به شما می‌رساند (نه امیدى به سودشان دارید و نه ترسى از زیانشان).

افّ بر شما و بر آنچه جز خدا می‌پرستید! آیا اندیشه نمی‌کنید (و عقل ندارید).[۴]

به آتش افکندن ابراهیم علیه السّلام

     به فرمان نمرود، ابراهیم را زندانى نمودند، از هر سو اعلام شد که مردم هیزم جمع کنند، و یک گودال و فضاى وسیعى را در نظر گرفتند، بت‌پرستان گروه‌گروه هیزم می‌آوردند و در آنجا می‌ریختند.

     گرچه یک ‌بار هیزم براى سوزاندن ابراهـیم کافى بود، ولى دشمنان می‌خواستند هر چه کینه دارند نسبت به ابراهیم علیه السّلام آشکار سازند، وانگهى این حادثه موجب عبرت براى همه شود، و عظمت و قلدرى نمرود بر قلب‌ها سایه بیافکند تا در آینده هیچ‌ کس چنین جرئتی نداشته باشد.

     روز موعود فرا رسید، نمرود با سپاه بی‌کران خود، در جایگاه مخصوصى قرار گرفتند، در کنار آن بیابان، ساختمان بلندى براى نمرود ساخته بودند، نمرود بر فراز آن ساختمان رفت تا از همان بالا صحنه سوختن ابراهیم را بنگرد و لذت ببرد.

     هیزم‌ها را آتش زدند، شعله‌های آن به‌ سوی آسمان سر کشید، آن شعله‌ها به ‌قدری اوج گرفته بود که هیچ پرنده‌ای نمی‌توانست از بالاى آن عبور کند، اگر عبور می‌کرد می‌سوخت و در درون آتش می‌افتاد.

     در این فکر بودند که چگونه ابراهیم را در درون آتش بیفکنند، شیطان با شیطان‌صفتی به‌پیش آمد و منجنیقى ساخت و ابراهـیم را در درون آن نهادند تا به‌ وسیله آن او را به درون آتش پرتاب نمایند.

     در این هنگام ابراهیم تنها بود، حتى یک نفر از انسان‌ها نبود که از او حمایت کند، تا آنجا که پدرخوانده‌اش آزر نزد ابراهـیم آمد و سیلى محکمى به ‌صورت او زد و با تندى گفت: از عقیده‌ات برگرد!

     ولى همه موجودات ملکوتى نگران ابراهیـم بودند، فرشتگان آسمان‌ها گروه‌گروه به آسمان اوّل آمدند و از درگاه خدا درخواست نجات ابراهیم علیه السّلام را نمودند. همه موجودات نالیدند، جبرئیل به خدا عرض کرد: خدایا! خلیل تو، ابراهیم بنده تو است و در سراسر زمین کسى جز او تو را نمی‌پرستد، دشمن بر او چیره شده و می‌خواهد او را با آتش بسوزاند.

     خداوند به جبرئیل خطاب کرد: ساکت باش! آن بنده‌ای نگران است که مانند تو ترس از دست رفتن فرصت را داشته باشد. ابراهیم بنده من است، اگر خواسته باشم او را حفظ می‌کنم، اگر دعا کند دعایش را مستجاب می‌نمایم.

پی‌نوشت‌ها:

[١] سوره انبیاء، آیه ۵٧.

[٢] امام صادق علیه السّلام فرمود: روزى که ابراهیم علیه السّلام بتها را شکست، عید نوروز بود. (بحار، ج ١٢، ص ۴٣).

[٣] سوره صافات، آیه ٨٧.

[۴] سوره انبیاء، ۵٨ تا ۶٧.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت-محمّد محمّدی اشتهاردی

پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *