هنوز کسی درست نمیدانست در سوریه چه خبر است. به غیر از چند تیتر خبری در رسانههای مختلف جزئیات بیشتری از جنایات تکفیریها در سوریه بر کسی آشکار نبود. فقط گاه گاهی خبری از شهادت یکی از جوانمردان ایرانی در آن جغرافیا شنیده میشد که در مصاف مبارزه با داعش نقش مستشار و راهنمایی با تجربه را برای نیروهای مقاومت مردمی و ارتش سوریه ایفا میکنند. کسانی که در غربت شهید میشدند و غریبانه به خاک سپرده میشدند. شهید محرم ترک…شهید هادی باغبانی…شهید مهدی عزیزی…شهید محمد حسین مرادی…شهید محمودرضا بیضایی…شهید علی سلطانمرادی…خبر هر شهیدی که میآمد، لرزه جدیدی بر پیکر آگاهی مردم میانداخت. کم کم سوالها و کنجکاویها از جریانات سوریه و شناخت مردانی که در این کارزار مظلومانه به شهادت رسیدند، جامعه را به سمت هیاهوی بزرگ مدافعان حرم پیش برد. مدافعانی که از اثر خون شهدای سوریه شجاعتی مثال زدنی برای شرکت در این دفاع همگانی پیدا کرده بودند و برای خاتمه دادن به جنایات تکفیریها در این جغرافیا حاضر شدند.
هرچند وقت یکبار با چهره گرفتهای به خانه میآمد و میگفت: «فلانی هم رفت…کسی فکر نمیکرد خدا او را هم بخرد…» اما یک روز خبر شهادت خودش را برای همسرش آوردند. خبر شهادتی بدون تابوت و پیکر و تشییع. یک فیلم و عکس از او مانده بود که خود داعش منتشر کرد و آخرین پیامی که در بی سیم اعلام کرد و… حالا سه سال است که خانوادهاش با همین نشانهها یادبود شهادتش را ساختهاند. دو فرزند دارد که هر دو گاه و بیگاه بهانه نبودن پدر را میگیرند اما مادر همچنان صبورانه پاسخ گوی سوالات کودکانه آنان به بزرگترین ابهامهای زندگیشان است.
لیلا اسدی همسر شهید جاویدالاثر مدافع حرم علی سلطانمرادی است. محمدرضا 11 ساله و فاطمه 6 ساله حاصل درخشان حدود 12 سال زندگی مشترک آنهاست. علی سلطانمرادی متولد 57 و 36 ساله بود که در 22 بهمن سال 93 در منطقه درعا در سوریه به شهادت رسید و حالا همسرش راوی حماسههای این شهید جاویدالاثر است.
پیکر همسر شما بعد از سه سال هنوز هم باز نگشته است. منتظر بازگشت پیکرش هستید؟ حرفی در مورد تفحص آن منطقه که علی آقا آنجا شهید شده نشنیدهاید؟
در درعا که کلا یک مدتی عملیاتی وجود نداشت. خبری هم ندارم از اینکه شهیدی پیدا شده یا نه ولی بنظرم جای این شهدا خوب است. به نظر من هنوز پیش حضرت زینب(سلام الله علیها ) هستند. بهترین نصیبش شده است. گمنامی در شهادت بهترین است. وقتی بهترین نصیبش شده است هیچ وقت آن را از او نمیگیرم. شاید هم به خاطر من برنگشت و شاید نخواست که من اذیت شوم. به نظر من شهدایی که جاوید الاثر هستند هر روز در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها ) هستند. من واقعا به این موضوع عقیده دارم و به حرم حضرت زینب(سلام الله علیها ) هم که مشرف شدم آن روز به همه آن شهدا سلام دادم. هر کسی به زیارت حضرت زینب(سلام الله علیها ) میرود باید شهدای جاویدالاثر مدافع حرم را آنجا زیارت کند.
حضرت زینب(سلام الله علیها ) هنوز به شهدای جاویدالاثر اذن مرخصی نداده است/چشم انتظاری در کار نیست
این شهدا هنوز نمیخواهند از آنجا دل بکنند و هنوز حضرت زینب(سلام الله علیها ) به آنها اذن مرخصی نداده است. خودشان هم دوست دارند در آن حریم باشند. اگر من هم بودم شاید دوست نداشتم که برگردم. وقتی تلویزیون حرم حضرت زینب(سلام الله علیها ) را نشان میداد، علی آقا میگفت: «وای دلم تنگ شده برای خانم زینب(سلام الله علیها ).» علی آقا پیش ما که هنوز زنده هست. جسمش هم که اینجا بیاید در مأوای خاک میرود پس چه بهتر که همانجا باشد. چشم انتظاری در کار نیست. هر چه خدا بخواهد همان خیر است.
شما و بچهها وقتی دلتنگ ایشان میشوید، کجا میروید؟
برایش در قطعه 29 یادبود گذاشتهایم. یادبود را در قطعه سرداران پایین پای شهید ستاری و آوینی گذاشتهایم. البته آنجا هم خیلی نمیرویم ولی معتقدیم خود شهید میان ما هست. البته خانواده شهدایی که پیکر شهیدشان را خاک کردهاند هم دلتنگ میشوند. گاهی آن خانوادهها به ما میگویند تحمل وضعیت شما خانوادههای مفقودالاثر سخت است و گاهی من به آنها میگویم تحمل وضعیت شما سخت است. چون بالاخره برای آدمی سخت است که ببیند پیکر عزیزش زیر خاک میرود.
آخر برخی میگویند تا پیکر را نبینید شهادت را باور نمیکنید.
خب برای ما فیلم و عکس فرستادند. داعش که پیکر را برداشته بود، فیلم و عکسش را در فضای مجازی گذاشته بود. همکاران ایشان این موضوع را تایید کردند و از شهادتش مطمئن شدند و بعد خبر را به ما دادند.
سال 93 حماسهای که در سوریه در مقابل ظلم داعش در حال شکل گرفتن بود، فضای خاصی ایجاد کرده بود. مردم نمیدانستند چه اتفاقی در حال افتادن است و واقعا فقط همان کسانی که وارد این مناطق تحت ظلم داعش شده بودند تا از حرم اهل بیت(علیه السلام) دفاع کنند، شرایط را میدیدند و آن را درک میکردند. البته در سال 94 شرایط فرق کرد و تعداد شهدای مدافع حرم بیشتر و مردم نسبت به جنایات داعش در سوریه و مقاومت مدافعان حرم آگاهتر شدند. بعد از آزادی حلب و مناطق دیگر مطمئن شدهایم این مقاومت و حضور شهدا نتیجه داده است. شما این اخبار را دنبال میکنید؟ فکر میکردید جریان مقاومتی که روزی با همسر شما و همرزمانشان شکل گرفت امروز به این شکوفایی برسد؟
اخیراً که حاج قاسم در مراسم شهید شعبانی صحبت میکرد، فکر میکنم برخی از سخنان را برای اولین بار مطرح میکرد. وقتی جنایات داعش را توضیح میداد من میگفتم واقعا خدا روح شهدایمان را شاد کند. اگر اینها نبودند شاید آن صحنههای جنایتی از داعش که ایشان تعریف میکردند و یا خیلی چیزهای دیگری که دیدهاند و ما خبر نداریم را امروز ما در اینجا شاهد بودیم. شاید خیلیها نمیدانند و یا نمیخواهند قبول و باور کنند که شهدای ما کمکاری نکردند. صحنههایی که حاج قاسم تعریف میکرد، میتوانست در ایران اتفاق بیفتد.
تحلیل دقیق شهید از فضای سوریه/تازه دامادهایی مثل شهید سیاوشی رفتند تا بقیه زندگی عاشقانه داشته باشند
فکر میکنم برخی خودشان را به خواب زدهاند و نمیخواهند قبول کنند که چنین اتفاقاتی افتاده است. همان سال که جنگ سوریه آغاز شد و کسی جریانات آنجا را نمیشناخت، همسر من دقیق این قضایا را تحلیل میکرد و میگفت: «اگر حضور مدافعان آنجا نباشد اینها صحنه جنایت را به اینجا میکشانند. یعنی ما خارج از مرزها دفاع میکنیم که به این طرف کشیده نشود و مردم ما در آسایش زندگی کنند.»
بنابراین خیلیها مثل شهید سیاوشی که نامزد بود و میخواست عروسی کند و تازه داماد محسوب میشد، دوست داشت و میتوانست که الان همراه همسرش باشد و زندگی عاشقانهاش را ادامه دهد اما رفت که حداقل 10 نفر دیگر بتوانند زندگی عاشقانه خود را ادامه دهند. یعنی خودش و همسرش را فدا کرد تا چند نفر دیگر با آرامش زندگی کنند. نمیدانم چرا برخی خودشان را به خواب زدهاند و نمیخواهند این موضوع را قبول کنند وگرنه همه چیز واضح است. این افراد تعصبات خاص خود را دارند و واقعیات را نمیبینند.
با باز شدن فضای تحلیل رسانهها جریانات سوریه مطرح شد/اتفاقات تروریستی تهران نشان داد چقدر در طول این سالها امینت داشتهایم
خود شما با چنین افرادی برخورد داشتهاید؟
آن اوایل بله و صحبتهایی میشد. از اطرافیان خبرهایی میرسید اما با صحبتهایی که میشد توجیهشان میکردیم. به مرور زمان با باز شدن جریان و تحلیلهایی که صدا و سیما و رسانهها انجام دادند و صحبت بزرگان به گوش افراد رسید، آنها هم فهمیدند که واقعا چه اتفاقاتی در جریان است.
چطور عدهای چندین قدم جلوتر از مردم زمان، شرایط را شناخته و جلو رفتند و در این راه جانشان را هم دادند اما دیگران نه؟حتی برخی شبهه هم وارد میکردند.
برادران مدافع میروند و از نزدیک جنایات داعش را میبینند و وقی به شهرشان برمیگردند دیگر نمیتوانند که زندگی عادی خود را داشته باشند. چون وقتی شرایط جنگ سوریه را میبینند برای خودشان واجب میبینند که در این جهاد حضور داشته باشند و نگذارند چنین شرایطی به کشور خودمان انتقال پیدا کند. اما عموم مردم چون سرگرم زندگی عادی و روزمره خود هستند کمتر چنین شرایطی را درک میکنند. اتفاقات تروریستی تهران که پیش آمد تازه کمی فهمیدند که اوضاع از چه قرار است و ما چقدر در طول این سالها امینت داشتهایم. یادم هست سوار تاکسی بودم که بخشی از بچههای یگان ویژه آمدند که از خیابان عبور کنند و راننده تاکسی وقتی آنها را دید، گفت: «اگر اینها نباشند مملکت ما بر باد است. اینها هستند که امنیت را برپا میکنند و ما را نگه داشتهاند.» این یعنی تازه چشم مردم به این مسائل باز شده است. خیلیها از جانشان گذشتند تا مردم به چنین امنیتی برسند. شهدایی که رفتند و مدافعینی که هنوز هستند و چه در خارج از مرزها و چه کسانی که در داخل امینت را برقرار میکنند و دفاع میکنند، همه زحمت میکشند و ما باید قدرشان را بدانیم.
تخصصش جنگ شهری و تاکتیک بود
وقتی همسرتان به شهادت رسید، پیش بینی ایجاد چنین فضایی را در میان مردم میکردید؟
چون آن موقع سکوت کامل رسانهای بود نه. مثلا شهید ترک که به شهادت رسید، وقتی روی مزارش نوشته شد که محل شهادت سوریه، همسرم ناراحت بود و میگفت نباید نوشته میشد. آن موقع فکر نمیکردیم که چنین تبی جامعه را فرا بگیرد و این شهدا از همه طرف شکوفا شوند. بعد از شهدای جنگ در این دوره و زمانه اینقدر تاثیرگذار باشند.
همسر شما مربی تخصص خاصی در میان رزمندگان مقاومت سوری بود؟
چون استاد بود، کلاسهای آموزش هم داشت. تخصصش جنگ شهری و تاکتیک بود. اما فرصت نشد تا از سوریه بازگردد و از جزئیات حضورش در آنجا برایم روایت کند.
به من میگفت هر چه ثواب جمع کردهام، تقدیم شما میکنم
در وصایایش بیشتر چه خواستهای را مطرح میکرد؟
وصیت نامه نداشت. بیشتر تلفنی وقتی زنگ میزد به من تاکید میکرد: «من فقط به خاطر حضرت زینب(سلام الله علیها ) اینجا هستم. که من میگفتم: «خوب است که همه ثوابها را برای خودت جمع میکنی.» و میگفت: «نه! من هر چه ثواب جمع کردهام برای شما. همه را تقدیم شما میکنم.» من میگفتم: «شما سرحال باش تا بچهها هم سرحال باشند.»
برخی فکر میکنند آنهایی که زندگیشان را صرف جهاد میکنند شاید خیلی نتوانند خودشان را وقف زن و زندگی و ابراز علاقهمندی به همسر و فرزند کنند. شما در این رابطه چه نظری دارید؟
نه اتفاقا اینگونه نبود. برعکس بود. همسرم همه جوره هوای ما را داشت. ما سالی سه یا چهار مرتبه سفر میرفتیم از جمله مشهد و شمال و مسافرتهای خاص میرفتیم. در مسافرتها نمیگذاشت من دست به سیاه و سفید بزنم. آشپزیاش عالی بود. در خانه اگر فرصت میکرد حتما آشپزی میکرد. از در که وارد خانه میشد دیگر عملا بچهها پیش من نبودند و رسیدگی به آنها میرفت سمت پدر. چون آنقدر همسرم با بچهها گرم میگرفت و بازی میکرد که اصلا دیگر بچهها پیش من نمیآمدند. اتفاقا به نظر من اینها بیشتر به خانوادههایشان محبت میکنند و زندگی عاشقانهتری دارند تا کسان دیگر. چون ما آن را تجربه کردهایم.
منبع: تسنیم
بازدیدها: 61