حکایتی از تقوای یک عالم

حکایتی از تقوای یک عالم

خانه / مطالب و رویدادها / حکایتی از تقوای یک عالم

حکایتی از تقوای یک عالم

رضاخان صبح جمعه به حرم حضرت عبدالعظیم رفته بود . او آدمى بود که کسانى که به او حکومت داده بودند مى گفتند : او را به شدت مخالف دین و قرآن و فرهنگ خدا رشد داده ایم . سواد چندانى نداشت ، یا بهتر بگویم : اصلاً سواد نداشت .

در صحن حضرت حمزه بن موسى الکاظم علیه السلام مى بیند که چند نفرى به یکى از علماى حاضر در آنجا خیلى احترام مى کنند . او مأموریت داشت که تمام حوزه هاى شیعه را تعطیل کند ، درب مساجد را ببندد ، منبرها ممنوع شود و لباس روحانیت از بین برود .

تعجب کرد که ما با این همه هجومى که کرده ایم ، روضه ها را تعطیل کردیم ، مسجدها خلوت شده ، حوزه ها بر لب مرز شکست هستند ، چطور هنوز در بین مردم ، اهل این لباس را این قدر احترام مى گذارند ؟

به آن سرهنگ که در کنارش بود گفت : این عالم کیست ؟ او بین مردم آمد پرسید : این آقا کیست ؟ یکى از چهره هاى معروف آن زمان بود ، که نوشته اند اهل حال و اهل دل بوده است .

آمد و به رضاخان گفت : اسم آقا، این است ، او فکرى کرد و یادش آمد که زیاد اسم ایشان را شنیده است . از جیب خود پنجاه تومان درمى آورد و درون پاکت مى گذارد ، به این سرهنگ یا سرتیپ مى دهد ، مى گوید : ببر به ایشان تقدیم کن . آن پول که پول حلال و مشروعى نبود .

مى آورد و تعارف مى کند و طورى مى گوید که مثلاً به این بزرگوار بفهماند که قدر اعلیحضرت را بدان ، قبله عالم پنجاه تومان تقدیم کرده است .

آن وقت ها که خودکار و این حرفها نبوده ، آن عالم مداد خود را از جیب در مى آورد ، به سرعت پشت پاکت مى نویسد :

ما آبروى فقر و قناعت را نمى بریم

با پادشه بگوى که روزى مقدّر است

به او بگو : ما نان خور خدا هستیم ، پول تو را نمى توانیم قبول کنیم .

ببینید شیطان با پنجاه تومان که خیلى شیرین بوده ، مى خواهد زیان بزند ، اما تقوا این زیان را دفع مى کند .

 

سخنرانی استاد حسین انصاریان / تهران، حسینیه حضرت زهرا علیها السلام رمضان ۱۳۸۳

 


منبع : پایگاه عرفان

 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

بازدیدها: 172

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *