حکایت جهادگران سلامت | اینجا بهانهها خودشان جور میشود…
هیات:در اهواز، داخل بخش بودم. یکی از بیمارها با موبایلش ترانه گذاشته بود.
وارد اتاقشون شدم و به همه سلام کردم. یکی از اونها وضعیت روحی خوبی نداشت. رفتم سمتش و جویای احوالش شدم. خیلی نا امید بود…
باهاش صحبت کردم، بهش دلداری دادم. واسش آیه و روایت خوندم. اینکه حالت به زودی خوب میشه. بهش گفتم توکلت به خدا باشه… توسل کن. از امام رضا میگفتم براش…
همین که داشتم روایتهای امام رضا رو براش میگفتم، از پشت سرم صدای صلوات خاصه آقا رو شنیدم!
گفتم شاید رفقای جهادی که توی بخش هستن، صوت صلوات رو پخش کردن…
اما صدای گریه توجهم رو جلب کرد. برگشتم دیدم همون بیماری که ترانه گذاشته بود، صلوات خاصه امام رضا رو دانلود کرد و داره باهاش چه اشکی میریزه…
متوجه شدم که تموم صحبتهام با اون بیمار رو شنیده…
از اتاق که خارج شدم، یاد این روایت از حضرت رضا علیه السلام افتادم که میفرمود؛ «لو عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا» یعنی «اگر مردم زیباییهای سخن ما را بدانند، بیگمان، از ما پیروی میکنند»…
منبع:حوزه
بازدیدها: 0