خاطرات خواندنی رضا رهگذر از رهبر انقلاب

خانه / مطالب و رویدادها / خاطرات خواندنی رضا رهگذر از رهبر انقلاب

مقام معظم رهبری تقریباً از اغلب نویسنده‌های شاخص داخلی کتاب‌هایی مطالعه کرده‌اند و شاید هیچ چهرۀ شاخصی در عرصه ادبیات داستانی ایران نباشد که ایشان حداقل یک نوشته از او را نخوانده باشند.

یکی از خاطرات دلنشین و نوستالژیک متولدین دهه 50 و 60 برنامه قصه ظهر جمعۀ رادیو است. برنامه‌ای که با صدای گرم و دلنشین رضا رهگذر (سرشار) اجرا می‌شد. در آن سال‌ها کمتر جمعه‌ای بود که این برنامه را از دست بدهیم و کمتر کسی بود که ساعت یک و نیم بعد از ظهر پای رادیو نباشد. این قصه‌گوی خوش قریحه با قصه‌های حماسی و جوان‌پسند خود همه را پای رادیو میخ‌کوب می‌کرد.

امسال بعد از بیش از دو دهه تصمیم گرفتیم به سراغ این داستان‌نویس پرکار برویم و دوباره خاطرات خودمان را با آن صدای خاطره‌انگیز مرور کنیم. قرار مصاحبه‌ای برای روز شنبه تنظیم کردیم و به ساختمان حوزه هنری سازمان تبلیغات رفتیم. ساختمانی بسیار بزرگ که جای مناسبی برای هنرمندان بود. در بین راهروهای تو در توی این ساختمان به اتاقی کوچک راهنمایی شدیم که دکتر سرشار در گوشه‌ای از آن میز خود را قرار داده بود.

مصاحبه را با دیدارهای ایشان با رهبر معظم انقلاب شروع کردیم و اصرار داشتیم که عکس‌هایی از جناب سرشار بگیریم. ایشان البته تاحدی نسبت به گرفتن عکس‌ انتقاد داشتند و معتقد بودند که اغلب رسانه‌ها عکس‌های خوبی نمی‌گیرند؛ از قضا در همین حین شارژ باتری دوربین ما هم تمام شد و مجبور شدیم با تلفن همراهمان عکس بگیریم! امیدواریم ایشان این عکس‌ها را بپسندند.

آنچه در ادامه می‌آید مشروح مصاحبه مشرق با رضا سرشار ، استاد دانشگاه، نویسنده، پژوهشگر و منتقد ادبی است.

*****

** به عنوان سؤال اول، از آشنایی خودتان با مقام معظم رهبری و اولین دیدارتان با ایشان بفرمایید.

مقام معظم رهبری را از برخی کتابها که قبل انقلاب تألیف یا ترجمه کرده بودند، می‌شناختم. یکی‌شان کتابی بود از سید قطب که ترجمه کرده بودند. در انقلاب ایشان را در کنار شهید بهشتی و آقای رفسنجانی به صورت سه یار جدا ناشدنی دیدیم. هم حضور در شورای انقلاب و هم در تشکیل حزب جمهوری اسلامی، این سه بزرگوار در کنار هم فعالیت می‌کردند. آقای رفسنجانی را هم قبل از انقلاب با کتاب امیرکبیر ایشان می‌شناختم. اما شهید بهشتی را از قبل نمی‌شناختم. اولین دیدار بنده با حضرتشان در سال 62 بود. در آن سال در دو مقطع کودک و نوجوان برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شده بودم و مقام معظم رهبری آن موقع به عنوان رئیس جمهور جوایز و لوح‌ها را به برندگان می‌دادند. که من لوحهایم را از ایشان گرفتم و عکسم در کنار ایشان بعدها در سایت مقام معظم رهبری منتشر شد.

در سال 1368، از رادیو خبر دادند که از دفتر رهبری تماس گرفته‌اند و گفته‌اند معظم‌له بابت اجرای یکی از داستان‌های ظهر جمعه که پخش شده شما را تشویق کرده‌اند و هدیه‌ای برایتان کنار گذاشته‌اند. بروید و آن را دریافت کنید. من به دفتر رهبری رفتم و در آنجا آقای حجازی که مسئول روابط مردمی دفتر بودند، یک کتاب بوستان سعدی به من دادند که ابتدای آن مقام معظم رهبری با خط خودشان نوشته بودند: «بسم الله الرحمن الرحیم. اهدا به آقای رضا رهگذر هنرمند متعهد و قصه گوی بعد از ظهر جمعه، بخاطر قصۀ جمعۀ هفدهم اسفند 68» و زیرش را امضا کرده بودند.

رهبر انقلاب آثار کدام نویسنده ها را مطالعه و معرفی کرده اند/ هدیه ای که رهبری برای قصه گوی ظهر جمعه فرستادند/ داستانی که نرگس آبیار در محضر رهبر انقلاب خواند/ تخصص رهبری در شعر بیش از داستان است// آماده انتشارقبل از آن هم البته، همراه اعضای حوزه هنری، افتخار دیدارهایی با ایشان را داشتم. حداقل 2 یا 3 بار به این صورت زیارتشان کردم. در یکی از دیدارها ایشان از برنامه از سرزمین نور تعریف کردند. از سرزمین نور به قلم من، از سال 1374 تا 1376 از رادیو ایران پخش می‌شد. ایشان از بنده و آقای میرکیانی – سردبیر این برنامه – که در آن جلسه حاضر بودیم، تعریف کردند.

در یک مراسم ماه مبارک هم که دیدار با اهالی ادبیات بود- در آن زمان تفکیکی نبود که فقط شاعران حضور داشته باشند- بعد از افطار خدمت ایشان رسیدیم. شعرا به ترتیبی که نشسته بودند شعر خواندند، وقتی نوبت من رسید، گفتند که شما هم چیزی بخوانید. من هم قسمتی از کتابم – یثرب، شهر یادها و یادگارها – را خواندم.

یکبار به عنوان جمعی از داستان نویسان به خدمتشان مشرف شدیم و بنده افرادی را که حاضر بودند، معرفی کردم. ایشان هم تفقد فرمودند. قبلش دفتر ایشان از بنده خواسته بودند اسامی سی چهل نفر داستان نویسان را برای این شرفیابی بدهم که دادم. از جمله این افراد یکی هم خانم نرگس آبیار بود که آن زمان چادر مشکی می‌پوشید و دو کتاب کودک منتشر کرده بود. که یکی از آن‌ها را در حضور حضرت آقا خواند و ایشان هم در مورد داستانش، نکاتی را به او تذکر دادند.

بعد از اینکه ما انجمن قلم ایران را تأسیس کردیم هم، توفیق زیارت دیگری از ایشان را پیدا کردیم. دیدار انجمن قلم با ایشان که فکر می‌کنم در سال 81 بود، دیدار بسیار خوبی بود و در آن، ایشان برای اولین بار راجع به آزاداندیشی و تولید علم مباحثی را مطرح کردند که این مباحث مقدمه‌ای شد که دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه فعالیت‌هایی را در زمینه این مباحث شروع کنند. که از جمله آن‌ها تأسیس کرسی‌های آزاد اندیشی بود. توصیه‌ای هم به ما به عنوان اعضای مؤسس انجمن قلم ایران داشتند؛ ما هم مشکلات خود را در آن جلسه مطرح کردیم. ایشان دو کمک عمده به انجمن قلم کردند، یکی اینکه وجهی را کمک کردند برای دادن وام به اعضای متقاضی وام انجمن. که ما آن را از طریق صندوق قرض‌الحسنه انجمن در اختیار اعضا قرار دادیم و تا سال‌ها فقط با همان مبلغ می‌توانستیم به اعضا وام بدهیم و بعدها آن را افزایش دادیم. مبلغی هم به عنوان کمک به خود انجمن برای امور جاری مرحمت کردند. البته ما تقاضای پول نکردیم. فقط مشکلات مالی مان را گفتیم. جلسه که به پایان رسید مسئول بخش فرهنگی بیت به من گفت که اگر چیزی لازم دارید بگویید و من هم گفتم و بحمدالله خیلی زود و بی دردسر و با عزت تمام انجام شد. احساس می‌کردم ایشان از تأسیس انجمن قلم ایران خیلی خوشحال بودند و این مطلب از رفتار ایشان در آن جلسه مشخص بود. از کل آن جمع، بنده را در آغوش گرفتند؛ که در واقع محور قضایا در شکل‌گیری انجمن بودم. البته حدود شش سال بعد، متاسفانه یکی از اعضای هیات مدیره در دوره کوتاهی که من داوطلبانه کنار رفته بودم و وی – آن هم به خلاف مفاد صریح اساسنامه و در واقع به شکل غیر قانونی – جایگزین من شد، چهره ای از انجمن در مطبوعات و وسایل ارتباط‌جمعی ارائه کرد که به نظرم می‌رسید رهبری را از مجموعه گردانندگان انجمن مکدر کرد؛ به طوری که لااقل بعدها من آن احساس خوشحالی را در این ارتباط، در ایشان ندیدم.

** مگر شما دوباره به سمت خود برنگشتید؟

چرا، اما معمولاً زمانی که یک لکه بر لباس سفیدی می‌افتد تا پاک شود خیلی زمان خواهد برد. به‌خصوص که دیگر نه حضرت آقا در این باره از ما توضیحی خواستند نه ما موقعیت مناسبی پیدا کردیم که در این باره برایشان توضیح دهیم. چون متأسفانه بیرون به‌گونه‌ای وانمود شد که در انجمن شکاف و دو دستگی به وجود آمده است، در حالی که مشکل فقط یک نفر بود و آن هم بعد از مدتی حل شد، ولی بازتاب بیرونی خیلی بدی داشت. چون او و دو سه نفر دیگر – که یکی‌شان کنار گذاشته شده از انجمن بود و توسط آن شخص به انجمن برگردانده شده بود – از طریق وسایل ارتباط‌جمعی و مطبوعات، این گونه مسائل را منتشر می‌کردند و یکی دو جوان هم که هیچ ربطی به انجمن نداشتند اما در وسایل ارتباط جمعی عمدتاً زاویه‌دار فعالیت داشتند، به طرفداری از وی، آتش بیار معرکه شده بودند.

دیدار دیگری هم با گردانندگان برنامه از سرزمین نور با حضرتشان داشتیم که دیدار صمیمانه‌ای بود. قبلش از دفتر با ما تماس گرفته بودند که رهبری می‌خواهند برای تقدیر از دست اندر کاران این برنامه شما را ببینند. بنده، سردبیر، تهیه کننده، کارگردان و هنرپیشه‌های این برنامه به دیدن ایشان رفتیم. اتفاقاً قراری که گذاشته بودند مصادف شد با مراسم تشییع جنازه و خواندن نماز میت رهبری بر پیکر حاج سید احمد خمینی، فرزند حضرت امام. قرار از مدت‌ها قبل از فوت آقا سید احمد گذاشته شده بود. ما فکر کردیم که با این تصادف، قرار لغو خواهد شد، اما وقتی زنگ زدیم گفتند که قرار سر جای خود باقی است. زمانی هم که ایشان از مراسم نماز میت پسر امام (ره) آمدند فرمودند با اینکه شرایط پیش آمده شرایط مناسبی نیست اما چون به شما قول داده بودم باید به قول خود عمل می‌کردم.

در آن جلسه همراه با پسر بزرگم در محضر رهبر انقلاب حاضر شدیم. حضرت آقا جمع را خیلی مورد لطف خود قرار دادند. در پایان آقای محمدی گلپایگانی به هر کدام از ما از طرف رهبر یک هدیه هم دادند. این دیدار هم دیدار بسیار شیرین و بیاد ماندنی‌ای بود. حضرت آقا نکات بسیار خوبی گفتند که مایه دلگرمی ما شد. همچنین از زبان مقام معظم رهبری شنیدیم که ایشان تقید خاصی به گوش دادن به این برنامه داشتند. یکی از کسانی که از این نشست خیلی متأثر شده بود، آقای جلال مقامی بود. در برنامه از سرزمین نور برخلاف سایر برنامه‌های رادیویی، هنرپیشه‌ها همگی صداپیشگان (دوبلورهای) سینما بودند که چند نفرشان هم خیلی سرشناس و قَدَر بودند. حق‌الزحمه‌های صداپیشگان سینما خیلی بیشتر از گویندگان رادیو بود، اما رادیو این هزینه را پذیرفته بود. ضمن اینکه من به یاد ندارم که قبل از این برنامه صداپیشگان شاخص سینما در رادیو برنامه اجرا کرده باشند، چون شاید شأن خود را بالاتر از این می‌دانستند که در یک برنامه رادیویی نقش ایفا کنند، ولی آقای مقامی، همسرش، آقایان رضایی و منوچهر اسماعیلی و گروه ایشان این کار را کردند. آقای مقامی بعد از اتمام دیدار خوشحالی زیاد خود را به آقای میرکیانی ابراز کرده بود و ایشان این مطلب را به من گفت. آقای مقامی گفته بود، همین که بالاترین مقام سیاسی و دینی کشور با این همه مشغله، جمعی را برای اجرای یک برنامه رادیویی به حضور پذیرفتند و وقت گذاشتند و این جمع را اینطور مورد تفقد قرار دادند، خیلی برای من باارزش است. ما قبل از انقلاب هم خیلی کار هنری کرده بودیم، اما مقامات بالای کشوری اصلاً به ما توجهی نمی‌کردند.

گفته بود: در اولین روزی که به دفتر صنف صداپیشگان بروم، خواهم خواست که عکس مقام معظم رهبری را در دفتر قرار دهند.

ایشان بعدها هم بارها از آن جلسه به نیکی یاد کرده بود. دو سه سال بعد هم از طرف رادیو، چند تن از دست اندرکاران این برنامه را به حج فرستادند که اکثر آن‌ها شاید برای اولین بار بود که به زیارت خانه خدامشرف می‌شدند.

** معروف است که مقام معظم رهبری از کتاب‌های رمان، تاریخ ادبیات و دیگر کتب ادبی در سخنرانی‌هایشان زیاد یاد می‌کنند و اینکه ایشان بر این مطالب واقعاً مسلط هستند و می‌توان ایشان را یک رمان‌خوان حرفه‌ای دانست که از دوران کودکی مطالعات زیادی در حوزه داستان داشته‌اند، نظر شما درباره تسلط ایشان در حوزه رمان و ادبیات چیست؟

ایشان از دوره نوجوانی عضو کتابخانه آستان قدس رضوی بوده‌اند. کتابخانه آستان قدس رضوی هم به خلاف آن چیزی که از بیرون عده‌ای ممکن است تصور کنند، صرفاً کتابخانه‌ای دینی نیست. از نظر ادبی جزو قوی‌ترین کتابخانه‌های ایران از زمان قدیم بوده است. همه نوع کتاب هم در این کتابخانه پیدا می‌شود. کتاب داستان، رمان، شعر، ترجمه، تألیف و هر نوع کتابی که بخواهید.

مقام معظم رهبری در دوره نوجوانی، بیشتر کتاب‌های داستان را از آنجا امانت می‌گرفته و مطالعه می‌کرده‌اند. ایشان تخیل خیلی خوبی هم داشته‌اند. در جایی فرموده‌اند (نقل به مضمون): من در زمانی که نوجوان بودم بچه‌های خانواده را جمع می‌کردم و برایشان داستان می‌گفتم. فی‌البداهه داستان درست می‌کردم و اینگونه نبود که از قبل هم آن را آماده کرده باشم. داستان‌های طولانی و دنباله‌دار از خودم می‌ساختم و می‌گفتم. حتی ادامه برخی از داستان‌ها را در روز دیگر یا هفته دیگر برایشان تعریف می‌کردم و اعضای خانواده – گاهی حتی بزرگ‌ترها – هم مشتاقانه به این داستان‌ها گوش می‌دادند. در برخی موارد اتفاق می‌افتاده که ایشان یادشان رفته بوده که قبلاً تا کجای داستان یا چه چیزها را تعریف کرده‌بودند و بچه‌ها به ایشان می‌گفته‌اند! به هر حال، علاقه به داستان و رمان از کودکی و نوجوانی در معظم‌له وجود داشته است.

ابتدا ایشان بیشتر کارهای میشل زواگو نویسنده فرانسوی را می‌خوانده‌اند. نویسنده‌ای که داستان‌ها و رمان‌های تاریخی می‌نوشته است. من کارهای زواگو را نخوانده‌ام، ولی او یکی از افرادی بوده که بسیاری از کتاب‌هایش در ایران ترجمه شده است. تا قبل از شنیدن خاطره مقام معظم رهبری، حتی اسم این نویسنده هم به گوشم نخورده بود، ولی بعدها در پژوهشی دریافتم که او جزو نویسندگانی بوده که بسیاری از کارهایش در ایران ترجمه و بارها تجدید چاپ شده و استقبال زیادی هم از آن‌ها به عمل می‌آمده است.

ایشان قبل از انقلاب نویسندگان ایرانی را هم می‌شناخته‌اند. مثلاً یکی از کتاب‌های جلال آل احمد را خوانده بوده‌اند و تلفنی با او تماس گرفته‌اند و درباره کتاب نکاتی انتقادی مطرح کرده‌اند. از قضا آل احمد هم از اینکه کتابش مورد توجه یک روحانی واقع شده خوشحال شده است. ایشان دیداری نیز با خود جلال آل احمد در مشهد داشته‌اند. این سفر همان سفری است که جلال آل احمد در خاطرات خود به آن اشاره دارد و می‌گوید: «کتم را بر روی دوشم انداخته بودم و در حال راه رفتن بودم، شخصی فکر کرد که من دست‌فروشم و به من گفت که عمو کت را چند می‌فروشی؟ و من خوشحال شدم که تا این حد ظاهرم مردمی است که من را با یک دست‌فروش اشتباه می‌گیرند.»

جلال آل احمد در این سفر، به طور خاص درخواست دیدار با رهبری را داشته است. با اینکه ایشان روحانی بودند و سن و سال آنچنانی هم نداشته‌ند، برای دیدنشان اقدام می‌کند ولی ابتدا موفق نمی‌شود. حتی وقتی می‌شنود آقا سر خاک رفته‌اند دنبالشان به آنجا می‌رود. ولی دیر می‌رسد. تا اینکه اما بالاخره همدیگر را در جلسه‌ای که در خانه زنده یاد دکتر شریعتی برگزار شده بوده می‌بینند.

رهبر ارتباطاتی به این شکل با برخی نویسندگان، همچنین با شعرایی مانند اخوان ثالث، شفیعی‌کدکنی – که شعرای اهل مشهد هستند – داشته‌اند. ایشان با برخی محافل ادبی و شعری نیز آشنایی از نزدیک داشته‌اند. در واقع بیش از داستان با شعر ارتباط داشته‌اند. ولی آشنایی‌شان با داستان هم به‌حدی زیاد است که برخی فکر می‌کنند که تخصص معظم‌له عمدتاً داستان بوده، در حالی که بیشتر تخصص ایشان در شعر بوده است. در جلسات شعر شرکت می‌کرده‌اند و جزء منتقدین شاخص در این جلسات بوده‌اند. این توانایی به‌گونه‌ای بوده که شاعران بعضاً شاخص، روی نقد ایشان حساب می‌کرده و آن‌ها را در شعرهایشان اعمال می‌کرده‌اند.

رهبر انقلاب آثار کدام نویسنده‌ها را مطالعه و معرفی کرده‌اند/ هدیه‌ای که رهبری برای قصه‌گوی ظهر جمعه فرستادند/ داستانی که نرگس آبیار در محضر رهبر انقلاب خواند/ رمان‌هایی که رهبری برای مطالعه معرفی کردند// آماده انتشار** چه اتفاقی رخ می‌دهد که مقام معظم رهبری از شعر فاصله می‌گیرند؟ آیا توصیه کسی به ایشان بوده یا به دلیل وارد شدن به فضای سیاسی بوده است؟

البته بوده‌اند کسانی که اهتمام به شعر را دون شأن ایشان می‌دانسته و توصیه به کناره گیری از این مقوله می‌کرده‌اند. اما دلیلش این نمی‌تواند بوده باشد. قبل از انقلاب درگیری در مبارزات سیاسی با رژیم و دستگیری‌ها و تبعیدها و زندگی مخفی‌های مکرر، و پس از پیروزی انقلاب اسلامی گرفتاری‌های کاری فراوان، باعث دور افتادنشان از شعر می‌شود. در این دوران‌ها دیگر فرصت رسیدگی به خانواده را نیز نداشته‌اند، چه رسد به شعر و شاعری، ولی اخبار شعر و شعرا را کم و بیش دنبال می‌کرده‌اند و گاهی حتی به بعضی شعرا تذکر هم می‌داده‌ یا تشویق شان می‌کرده‌اند. مثلاً، اگر خاطرتان باشد وقتی که امام جمعه بودند، در یکی از خطبه‌ها گفتند که من به یکی از شعرای قدیمی زنگ زدم و با کنایه گفتم خبر داری که در این کشور انقلاب شده است؟! آن فرد هم جواب تبخترآمیزی داده بود؛ مبنی بر اینکه شاعران همیشه بر سلطه‌اند، نه با سلطه.

آقا در نماز جمعه صحبت ایشان را تحلیل کردند و فرمودند به او گفتم: اگر مردمی سلطه را برانداخته باشند، و یک حکومت را خود سر کار آورده و انتخاب کرده باشند و زمامدارانش از خود مردم باشد (در واقع مردم خود بر سرنوشتشان حاکم شده باشند) دیگر این حرف شما معنی ندارد!

این فرد آقای مهدی اخوان ثالث بود که می‌توانست به سهم خود از توانایی‌هایش برای حمایت از انقلاب اسلامی نیز استفاده کند و با این کار نام خودش را به نیکی ثبت کند؛ اما این افتخار بزرگ را از دست داد. (البته اخوان جلو انقلاب نایستاد و بعدها حتی یک شعر ضعیف هم در تأیید مجاهدت‌های رزمندگان دفاع مقدس گفت: گر چه من مزدشتی‌ام… یا مثلاً سعی کرده با حفظ وجهه شبه‌روشنفکری‌اش واسطه برگشتن فراریانی مثل اسماعیل خویی شود.)

مقام معظم رهبری جمله‌ مشهوری در اوایل انقلاب دارند مبنی بر اینکه قطار انقلاب به حرکت خود ادامه می‌دهد. هر کس از آن پیاده شود، خودش جا می‌ماند. یعنی در حرکت قطار اختلالی به وجود نخواهد آمد. این قبیل افراد جا ماندند و نشان دادند که بیخود می‌گویند روشنفکرند. روشنفکر یعنی کسی که بتواند افق‌های دورتر را ببیند. مصالح بزرگ‌تر ملی و بشری را تشخیص و بر مصلح شخصی و صنفی و جناحی ترجیح دهد. این افراد نه تنها روشنفکر نبودند، بلکه در بسیاری موارد، از نظر بصیرت سیاسی و تشخیص مصالح راهبردی، از مردم عادی نیز عقب‌تر بودند. و انقلاب محک خوبی بود برای اینکه نشان دهد چه کسی واقعاً روشنفکر است و چه کسی فقط پزش را می‌دهد.

** شما فرمودید که مقام معظم رهبری بسیاری از رمان‌هایی که به فارسی ترجمه شده را مطالعه کرده‌اند. می‌توانید نمونه‌هایی از کتبی که شما نخواندید و از مقام معظم رهبری شنیده‌اید، نام ببرید.

یکی از این کتاب‌ها داستان‌های نوشته میشل زواگو است. خیلی از کتاب‌های دیگر را نیز بعد که ایشان فرمودند ما مطالعه کردیم.

** می‌توانید برای ما چند نمونه نام ببرید.

مثلاً جنگ و صلح، برف و شقایق، دن آرام، گذر از رنج‌ها، داستان یک انسان واقعی، خانواده تیبو، … بسیاری دیگر.

** همه این کتاب‌ها رمان‌های خارجی بودند.

بله.

** ایشان غیر از کتاب‌های جلال آل احمد، کتب کدامیک از نویسندگان داخلی را مطالعه کرده‌اند؟

مقام معظم رهبری تقریباً از اغلب نویسنده‌های شاخص داخلی کتاب‌هایی مطالعه کرده‌اند و شاید هیچ چهرۀ شاخصی در عرصه ادبیات داستانی ایران نباشد که ایشان حداقل یک نوشته از او را نخوانده باشند.

** آیا ایشان نقدی نیز به داستان‌های ایرانی و خارجی دارند؟

در خلال صحبت‌هایشان اشاراتی دارند، اما دأب ایشان این نیست که به صورت مستقیم نام ببرند، مگر مورد خاصی باشد. ولی اهل فن از اشارات ایشان به اصل موضوع پی می‌برند.

** می‌توانید نمونه‌هایی را نام ببرید.

کلیدر دولت آبادی یکی از آن‌هاست که حضرت آقا اسم کتاب را نیاوردند، ولی با اشاراتی فرمودند که این کتاب گوشه‌ای از تاریخ معاصر اجتماعی مردم خراسان را تحریف کرده است. چون ماجرای قهرمان این رمان یک ماجرای واقعی است که در استان خراسان رخ داده است و نویسندۀ آن هم یک نویسندۀ خراسانی است. نویسنده شخصیت اصلی داستان را که گل‌محمد نام دارد و انسان متدینی بوده و حتی به زیارت عتبات عالیات هم رفته را طوری معرفی کرده که هیچ ربطی به اسلام و تدین ندارد و حتی گرایشاتی به سمت حزب توده هم، پیدا می‌کند. یا مثلاً فردی مثل احمد محمود را، رهبری تلویحاً نقد کردند. هم زمین سوخته و هم داستان مدار صفر درجه او را. رهبری معتقدند که داستان اولی در پی تحریف جنگ تحمیلی است؛ یعنی برای گروهک‌هایی که نقشی در یاری رساندن به آن نداشتند، نقش برجسته‌ای قائل شده است؛ و در مدار صفر درجه نیز انقلاب اسلامی کاملاً به نفع اندیشه چپ، تحریف شده است.

** سنتی ایجاد شده که تقریظ‌های مقام معظم رهبری بر کتاب‌هایی که مدتی از انتشارشان گذشته منتشر می‌شود و این امر نشان از پرمطالعه بودن ایشان است، به نظر شما این تقریظ‌ها چه آثاری در جامعه دارد؟

یکی از دغدغه‌های همیشگی مقام معظم رهبری کتاب نخواندن یا کم کتاب خواندن مردم است. البته آمارها نشان می‌دهد که کشور ما از کشورهای مشابه خودمان و حتی از برخی از کشورهای اروپایی شاخص، از نظر مطالعه وضع بهتری دارد. ولی نسبت به انتظارات انقلاب عظیم ما که یک انقلاب فرهنگی است و نسبت به انتظارات از کشوری با – به قولی – حدود 6000 سال تاریخ ادبیات، این میزان مطالعه، مطلوب نیست. طوری که ایشان در جایی می‌گویند که وقتی می‌بینم مردم ما کتاب نمی‌خوانند قلبم تحت فشار قرار می‌گیرد. یا در جای دیگر در جواب خبرنگاری که به ایشان گفته بود که حضرت عالی با مردم در این باره صحبت کنید تا مطالعه آن‌ها بیشتر شود، می‌گویند: من اگر بدانم که صحبت کردنم راجع به مطالعه می‌تواند این مشکل را حل کند، حاضرم روزی یکی دو ساعت در این باره صحبت کنم. ولی این طور نیست. ریشه این قضیه خیلی عمیق‌تر از این حرف‌هاست.

درباره تقریظ‌هایی که اشاره کردید باید بگویم که معظم‌له زمانی که کتابی را مطالعه می‌کنند در حاشیه آن مطالبی را – قاعدتاً – بدون قصد انتشار می‌نویسند و این عادت همیشگی ایشان بوده است. برخی مواقع، نویسنده‌ای خدمتشان آمده و ایشان مثلاً به وی فرموده‌اند: من کتاب شما را مطالعه کرده‌ام و مطلبی در حواشی آن نوشته‌ام. آن نویسنده نیز ابراز علاقه می‌کند که یادداشت‌ها را ببیند؛ و بعد آن حاشیه‌نویسی‌ها، انتشار عام پیدا کرده‌اند. بعدها نیز ناشرانی مثل سوره مهر خواهش کرده‌ و اجازه گرفته‌اند که حاشیه برخی از این کتاب‌ها را منتشر کنند.

این روشی است که آقا به کار گرفته‌اند تا مردم را به سوی مطالعه سوق دهند. مؤثر هم بوده است. در سالهای اخیر هم گاهی در مجلسی، به مناسبت، از کتاب مناسبی، به نام، یاد کرده‌اند (مثل دا، پایی که جا ماند، …) که همین سبب شده است این کتاب‌ها فروش‌های نجومی پیدا کرده‌اند.

باید توجه داشت که صرف نظر از معرفی آن کتاب‌های خاص، ایشان می‌خواسته‌اند که سطح مطالعه را در جامعه بالا ببرند. چون یک عده هنوز مزه مطالعه زیر دندانشان نرفته و اگر برود دیگر مطالعه‌شان ادامه پیدا خواهد کرد. البته وقتی ایشان کتابی را نقد جدی می‌کنند، معمولاً آن نقد منتشر نمی‌شود. چون می‌دانند اگر منتشر شود نویسنده یا مترجم آن دچار ضرر شدیدی می‌شود. یعنی قصد ایشان از این کار بیشتر تشویق نویسندگان است تا نقد آنان. به هر حال، این کار باعث شده که نویسندگانی تشویق شوند؛ و فروش آثار مورد نظر آن‌ها به طور محسوس بالاتر رود. همچنین، عدۀ بیشتری به مطالعه روی آوردند.

** فرمودید که حاشیه‌نویسی‌های مقام معظم رهبری کار خوبی است و جوانان را به مطالعه ترغیب می‌کند. قطعاً یکی از روش‌ها هم حضور هر ساله ایشان در نمایشگاه بین‌المللی کتاب است که البته امسال به هر دلیلی انجام نشد. سؤال من این است که این اهتمام ایشان چه تأثیری در کتابخوانی دارد؟

درباره نمایشگاه کتاب باید گفت که ایشان، به جز سال‌هایی که به طور جدی موافق کلیت فضای فرهنگی کشور نبوده‌اند در تمامی نمایشگاه‌ها حضور داشته‌اند. این قضیه یکبار در دوره وزارت آقای مهاجرانی اتفاق افتاد که اولین بار هم بود؛ و همه متوجه شدند که رهبر از وضعیت فرهنگی کشور راضی نیستند. یکبار هم امسال بود؛ که باز دیدیم که در آن شب شعری که شعرا بودند، نارضایتی ایشان از وضعیت فرهنگی کشور علنی شد.

دیدار ایشان از نمایشگاه کتاب نیز می‌توان گفت بیشتر دیداری نمادین است. در طول سال، بسیاری از نویسندگان آثار خود را برای مقام معظم رهبری می‌فرستند یا خود می‌برند. برخی از ناشران هم آثار خود را برایشان می‌فرستند. بعضی‌ها هم قبل از چاپ اثرشان این کار را انجام می‌دهند. متأسفانه اغلب توقعات بی‌جایی هم هست که حتماً نظر ایشان را بگیرند. حضرت آقا هم در برخی موارد، شاید برای آنکه دلشان را نشکنند یا توی ذوق شان نزنند یا هر ملاحظه دیگری، این درخواست را اجابت می‌کنند. به طور مثال، یکی از فیلم‌نامه‌نویسان، وقتی که می‌خواست سریالی تهیه کند، فیلم‌نامه را خدمت مقام معظم رهبری برده بود تا ایشان در باره آن نظر دهند. (این کارها خیلی وقت‌گیرند.) برخی بزرگان اهل ادبیات هم که با رهبر نزدیک‌اند، گاهی که به کتاب قابل توجهی برمی‌خورند، آن را برای ایشان می‌برند یا به آقا معرفی می‌کنند. منظورم این است که حضرت آقا بدون دیدار از نمایشگاه کتاب هم، کم و بیش از وضعیت نشر کتاب در کشور اطلاع دارند. ضمن اینکه دفترشان هم برای کتابخانه رهبری خرید کتاب دارد: مواردی را تهیه می‌کند و در اختیار ایشان می‌گذارد. حضور رهبر در واقع به معنای تشویق دیگران برای مراجعه به نمایشگاه کتاب است. زیرا ایشان با این وقت کمی که دارند، حتماً سعی می‌کنند حضور پیدا کنند.

رهبر انقلاب آثار کدام نویسنده‌ها را مطالعه و معرفی کرده‌اند/ هدیه‌ای که رهبری برای قصه‌گوی ظهر جمعه فرستادند/ داستانی که نرگس آبیار در محضر رهبر انقلاب خواند/ رمان‌هایی که رهبری برای مطالعه معرفی کردند// آماده انتشار

رهبر معظم انقلاب در چند سال گذشته در تالار یاس نمایشگاه حضور پیدا می‌کنند. این سالن به همت مجمع ناشران انقلاب اسلامی تأسیس شده و حسن آن این است که فقط کتاب‌های چاپ اول سال گذشته در آنجا وجود دارد. در صورتی که در نمایشگاه، ارشاد اجازه می‌دهد که انتشاراتی‌ها کتاب‌های تا 5 سال قبل خود را بیاورند. هرچند بعضی‌ها گاه مخفیانه مثلاً کتب 30 سال پیش خود را هم می‌آورند.

ایشان در تالار یاس می‌توانند کل کتاب‌های چاپ اول یک سال گذشته را در یک فضای محدود و جمع و جور ببینند. چون نحوه قرار گرفتن کتاب‌ها به صورت دسته‌بندی شده است. به طور مثال، قسمت نقد ادبی، داستان، شعر و … در آنجا به تفکیک وجود دارد و مسئولان غرفه‌ها هم در باره کتاب‌ها به مراجعان توضیحاتی می‌دهند. در یک دوره که ایشان به نمایشگاه آمده بودند، من در بخش کتاب‌های انجمن قلم ایران ایستاده بودم. وقتی تشریف آوردند، با لحنی مزاح‌گونه گفتند: شما کتاب‌فروش شده‌اید؟! گفتم: خیر. این‌ها کتاب‌های انجمن قلم ایران است.

در نمایشگاه معمولاً در مصاحبه وسایل ارتباط جمعی با ایشان، صحبت کوتاهی می‌کنند که خطاب به هم مردم و هم مسئولین فرهنگی است و مؤثر هم است. چون مثلاً بخشی از افراد مذهبی ما در کنار محاسن بسیار زیادشان، خیلی اهل مطالعه نیستند. بیشتر دوست دارند از رادیو و تلویزیون و زبان وعاظ مذهبی بشنوند و ببینند. (البته این‌ها خود نوعی مطالعه هست، منتها چون در غرب مطالعه‌ای به این شکل وجود ندارد، در اینجا هم این موارد مطالعه محسوب نمی‌شود. وگرنه در کشور خودشان اگر مردم این مقدار پای منبر و سخنرانی می‌نشستند، حتماً می‌گفتند که استفاده از این منبرها نوعی مطالعه است. یا قرآن خواندن نوعی مطالعه است. ولی تا امروز آن را جزو مطالعه حساب نکرده‌اند. من در جایی گفتم: چطور خواندن داستان نویسنده‌ای که شش کلاس ابتدایی سواد دارد، مطالعه محسوب می‌شود، ولی کلام خدا مطالعه حساب نمی‌شود! کلام خدا چیزی است که شما هر باری که می‌خوانید با دقت در معانی آن، حتماً معناهای جدیدی از آن درک خواهید کرد.)

به هر حال، بازدید مقام معظم رهبری به خصوص در قشر مذهبی تأثیرگذار است و آن‌هایی که اهل مطالعه نیستند، به خاطر گل روی رهبری هم که شده می‌آیند و از نمایشگاه بازدید می‌کنند و کتاب‌هایی می‌خرند و بعد هم ممکن است از کتاب‌هایی که خریده‌اند کمی هم مطالعه کنند و تمام آن‌ها را داخل قفسه نگذارند.

رهبر انقلاب آثار کدام نویسنده‌ها را مطالعه و معرفی کرده‌اند/ هدیه‌ای که رهبری برای قصه‌گوی ظهر جمعه فرستادند/ داستانی که نرگس آبیار در محضر رهبر انقلاب خواند/ رمان‌هایی که رهبری برای مطالعه معرفی کردند/ ماجرای نقل داستان‌های تخیلی رهبر انقلاب برای خانواده/ نقد رهبر انقلاب به کتاب کلیدر و نوشته‌های احمد محمود/  آماده انتشار** بحثی را در وبسایت شما دیدیم که راجع به سفرنامه‌نویسی سفرهای رهبری بود. برای ما بفرمایید که ایده سفرنامه‌نویسی از کجا شکل گرفت و ارزیابی شما از این کتاب‌ها چیست؟

اطلاع ندارم که خود مقام معظم رهبری در این قضیه دخیل بوده‌اند یا خیر، اما وقتی که دفتر رهبری تصمیم به چنین کاری گرفته، ظاهراً ایشان با این کار مخالفت نکرده‌اند. چون اگر مخالفتی بود، این کار انجام نمی‌شد.

وقتی اولین بار تصمیم به این کار گرفته شد، بخش انتشارات دفتر مقام معظم رهبری با بنده تماس گرفتند و گفتند که چنین تصمیمی گرفته شده است. آن موقع مقام معظم رهبری قرار بود به اراک بروند. نظر من این بود که از نیروهای شاخص ادبی برای این کار استفاده شود. یکی از آقازاده‌ها برایم توضیح دادند که در این سفرها که همراه با ازدحام جمعیت است و محافظین نمی‌توانند ملاحظه کسی را بکنند، اگر آدم سن و سالدار شاخصی برود، ممکن است ناگزیر از طرف محافظان برخوردهایی با او شود که دون‌شأن آن شخص باشد. پس، بهتر است فردی را از بین جوانان که خیلی از این موارد ناراحت نمی‌شوند، انتخاب کنیم. که من آقای محسن مؤمنی را معرفی کردم. ایشان رفت و سفرنامه بسیار خوبی هم نوشت. نمی‌دانم آن کار به چه دلیل مورد پسند دفتر مقام معظم رهبری واقع نشد. متأسفانه این کار بعداً ظاهراً گم هم شد و خود آقای مؤمنی هم از آن نسخه‌ای نداشت. لذا چیزی از آن سفرنامه باقی نماند.

در سفر بعدی که به سیستان و بلوچستان بود باز مشابه همین روال طی شد. فردی را هم معرفی کردند و گفتند که ما چنین شخصی را برای نوشتن سفرنامه این سفر در نظر گرفته‌ایم. پرسیدند آیا به نظر شما، این شخص برای این کار مناسب است؟ گفتم: خیر. هم به دلیل شخصیتی آن فرد را مناسب نمی‌دیدم که چنین افتخاری نصیبش شود و هم توانایی قلمی او را کافی نمی‌دانستم. به جای او، آقای رضا امیرخانی را معرفی کردم. دفتر آقا وی را نمی‌شناختند، من هم او را از نزدیک نمی‌شناختم. یک کتاب از نامبرده خوانده بودم و به نظرم در حد کار اول یک جوان، کتاب خوبی بود. مشارالیه را معرفی کردم و دعوتش کردند و رفت و سفرنامه را نوشت اما به دلایلی این سفرنامه منتشر نشد.

البته نباید از نظر دور داشت که معمولاً، هر کار قلمی اولی در یک زمینه خاص، توفیق خیلی بیشتری در جذب مخاطب، نسبت به کارهای مشابه بعدی پیدا می‌کند. منتها خود من از محتوای این کتاب راضی نبودم. برای اینکه انتظار داشتم که به طور مثال، آن کسی که در نقش راوی داستان را روایت می‌کند، با یک تقدس و احترام بیشتری به رهبری نگاه کند.

اما چند چیز باعث شد این کار با استقبال خوبی روبه رو شود. یکی این بود که این کتاب در نوع خود اولین اثری بود که اینقدر از نزدیک به توصیف کردار و رفتارها و خصوصیات رهبر و برخی نزدیکان ایشان پرداخته بود. دوم این بود که جسارت‌هایی در آن بود که حتی ناشر تعریف می‌کرد که وقتی نویسنده نوشته‌ها را در اختیار من برای چاپ قرار داد من جرئت نمی‌کردم آن را چاپ کنم. با دفتر رهبری تماس گرفتم و سؤال کردم که چاپ این مطالب از نظر شما اشکالی ندارد که گفتند خیر و من هم آن را چاپ کردم. به هر حال، به قدری از نزدیک از پشت صحنه بخشی از زندگی رهبری و نزدیکان ایشان گفته بود که برای مردمی که به این عوالم دسترسی ندارند، بسیار جالب بود. همچنین خود اینکه این سفرنامه راجع به رهبری بود، برای مردم انقلابی و مذهبی ما خیلی جاذبه داشت.

** نظرتان درباره حافظ هفت چیست؟

برای سفرنامه شیراز با چند نفر از جمله بنده مشورت شد و همگی اتفاق نظر داشتیم که از نویسندگان استانی استفاده شود، بهتر است. نظر ما این بود که به طور مثال، وقتی رهبری به شیراز سفر می‌کنند، اگر در شیراز نویسنده‌ای باشد که بتواند این کار را انجام دهد، بهتر است او آن را انجام دهد. چون هم محیط و هم مردم آنجا را بهتر می‌شناسد و هم اینکه باید قبول کنیم که همه چیز در تهران خلاصه نمی‌شود.

در مورد نویسنده سفرنامه قزوین با من مشورتی نشد. ظاهراً فقط با آقای امیرخانی مشورت شده بود و او آقای بایرامی را برای این کار معرفی کرده بود. بنده در مجموع، از کار آقای امیرخانی خوشم نیامد. کار مشترکی را که چند جوان گمنام در باره سفر سمنان رهبر نوشته بودند که به نظرم بد بود. از سفرنامه آقای بایرامی اصلاً خوشم نیامد. اما حافظ هفت کار می‌توان گفت خوبی بود. این کتاب را قبل از چاپ به من دادند و نگاه کردم و نکته‌هایی را برای اصلاح آن گفتم. نمی‌دانم که این نکته‌ها اعمال شد یا خیر. چون پس از چاپ آن را مطالعه مجدد نکردم. یا مثلاً، سفرنامه آقای سالاری را که درباره سفر رهبر به یزد بود قبل از چاپ خواندم. این سفرنامه هم خوب بود.

البته چند بدعت بد که از آن سفرنامه اول گذاشته شد و بعد به یک سنت در نوشتن سفرنامه‌های بعدی تبدیل شد این بود که اولاً بعدی‌ها همه فکر کردند که باید سفرنامه را در یک قالب شبه‌داستانی بنویسند. در حالی که این کار ضرورت نداشت. حالا نویسنده اول به این نظر رسید که یک لعاب داستانی به سفرنامه‌اش بدهد. از این نظر کار بدی هم نبود. اما لزومی نداشت دیگران هم لزوماً از همین شیوه پیروی کنند.

نکته دوم اینکه همه نویسنده‌های بعدی فکر کردند که به عنوان راوی باید اول ژست یک شخص مخالف یا بی تفاوت یا منتقد یا معترض را در برابر رهبری به خود بگیرند. تا وقتی نزدیک‌تر می‌روند موضعشان مثلاً تعدیل یا عوض شود. که این کار هم بی‌معنی است. حالا نویسنده‌ای چنین تفکری داشته و آن را در نوشته‌اش مطرح کرده، ولی این دلیل نمی‌شود که سایر نویسندگان این سفرنامه‌ها هم در این مورد از آن تقلید کنند! آنقدر وجهه بیرونی این مسئله نامناسب است که اگر کسی از غیر ملت ما این سفرنامه‌ها را بخواند فکر می‌کند که در ایران تمام جوانان اهل قلمی که حکومت به طور نسبی کار آن‌ها را قبول دارد، موافق جدی رهبری نیستند یا به ایشان معترض‌اند یا حداقل آن عشق و ارادتی که جوانان ولایی نسبت به معظم‌له دارند به ایشان ندارند؛ و فقط جلوتر که می‌روند نظرشان تعدیل می‌شود یا مثلاً تا حدودی تغییر می‌کند. نکته دیگری که مطرح است این است که چارچوب این کارها تکراری و شبیه هم شده است.

رهبر انقلاب آثار کدام نویسنده‌ها را مطالعه و معرفی کرده‌اند/ هدیه‌ای که رهبری برای قصه‌گوی ظهر جمعه فرستادند/ داستانی که نرگس آبیار در محضر رهبر انقلاب خواند/ رمان‌هایی که رهبری برای مطالعه معرفی کردند// آماده انتشار** سؤال دیگری که مطرح است این است که چرا دیدار با نویسندگان در سال‌های اخیر کمتر شده است. قبلاً، نویسندگان حوزه هنری خدمت مقام معظم رهبری می‌رسیدند ولی هم اکنون این دیدارها مختص به شاعران شده است، به نظر شما دلیل این امر چیست؟

در گذشته چون اعراب داستان و رمان به این شکل نداشتند، شعر خیلی در میان آنان مطرح بوده است. در مورد ائمه معصومین هم می‌بینیم که به شعر اهمیت خاصی می‌داده‌اند. به نظر من، شاید به عنوان یک جور تبعیت از پیشوایان دین، در میان علمای دینی ما هم این تصور پدید آمده که شعر بسیار مهم‌تر از داستان است و این فکر همین‌طور نسل به نسل منتقل شده است و به امروز رسیده است و به یک سنت تبدیل شده است. در حالی که هم‌اکنون غرب بهره‌ای که از داستان می‌برد خیلی بیشتر از بهره‌اش از شعر است.

آمار فروش کتاب‌های شعر در اروپا حتی فرانسه که مهد ادبیات غرب است، تقریباً به تعداد شاعران آن کشور است؛ یعنی غیر از شاعران، به ندرت کسی کتاب شعر می‌خرد، ولی کتاب داستان کوتاه و به خصوص داستان بلند و رمان را از جوان و پیر و نوجوان همه می‌خرند و می‌خوانند. قابلیتی که خاصه رمان برای ایجاد تحولات فکری، اجتماعی، سیاسی و اعتقادی عمیق و پر دامنه در مردم دارد شعر ندارد. افق شعر افق اجمال است؛ و به همین سبب نمی‌تواند کاری را که داستان در آن وسعت نامحدود و جزئی‌نگری‌های کم‌نظیرش انجام می‌دهد به انجام برساند. شعر برای نشان‌دادن عکس‌العمل‌های سریع نسبت به مسائل و برانگیختن عواطف و احساسات خیلی خوب است.

بعد از انقلاب، در بزنگاه‌ها شعر همیشه همراه رویدادهای مهم کشور بوده است و در مسائلی مانند جنگ تحمیلی، جنگ غزه و مانند آن – چه به صورت خود شعر و چه در قالب سرود و ترانه – بسیار اثرگذار بوده است. ولی باید پذیرفت که این آثار گذراست و بیشتر در حد تحریک احساسات یا مثلاً رجزخوانی و مانند این‌هاست. چون وظیفه شعر هم همین است. ولی داستان به این شکل نیست. رمان امکانات بسیار گسترده‌ای دارد و در تغییر افکار و تحولات اجتماعی در دنیا در قرون جدید بسیار مؤثر بوده است. خیلی از قیام‌ها و انقلاب‌ها در دنیا یا بعدها در گسترش آرمان‌ها و تثبیت خود، متأثر و بهره‌مند از به ویژه رمان و داستان بلند هستند. این است که به نظر می‌رسد مقداری در این زمینه در باره داستان کم لطفی می‌شود.

البته این هم هست که نمی‌شود با داستان نویس‌ها جلسه‌ای تشکیل داد و به آن‌ها گفت که هر کدام یک داستان بخوانند. چون داستان حتی از نوع کوتاهش، به دلیل حجم زیاد – نسبت به شعر – قابل‌خواندن در جمع نیست و طبعاً جلسات با داستان نویسان هرگز نمی‌تواند آن جذابیت جلسات شعرخوانی شاعران را داشته باشد. اما شاید می‌شد با اندیشیدن تمهیداتی حداقل یک جلسه سالانه از آن نوعی که با اساتید دانشگاه یا دانشجویان و مانند این صنوف برگزار می‌شود با داستان نویسان هم برگزار شود.

** به عنوان آخرین سؤال برای ما بفرمایید که آیا کتاب خاصی در زمینه‌های داستان و رمان بوده که رهبری معرفی کرده باشند؟

در جلسه‌ای که با چند نویسنده خدمت ایشان بودیم، “شقایق و برف” را توصیه کردند که این کتاب چند مجلد است و من هم این کتاب را مطالعه کردم و هم در جلسه نقد داستانی که در حوزه هنری دارم آن را به نقد جمعی گذاشتم. قبلاً هم عرض کردم، زمانی که در دهه 60 به دیدار معظم له رفته بودیم با بچه‌های حوزه هنری، ایشان مرتب نام کتاب‌هایی را می‌بردند و می‌گفتند که آیا آن‌ها را مطالعه کرده‌اید؟ در حالی که حتی اسم بعضی از این کتاب‌ها هم به گوش ما نخورده بود. آقای کاظم چلیپا که در آن جلسه کنارم نشسته بود، به شوخی به من گفت که باید یوزباشی را با خودمان به این جلسه می‌آوردیم. آقای یوزباشی آن موقع مسئول کتابخانه حوزه هنری بود و اگر کتاب‌ها را هم مطالعه نکرده بود، حداقل می‌دانست که کتاب‌هایی با این نام وجود دارد.

در مجموع باید بگویم: به یاد ندارم در هیچ دوره‌ای از تاریخ و در هیچ نظامی در کشور ما رهبری بوده باشد که این مقدار به هنر و ادبیات اصیل اهتمام و با آن‌ها آشنایی داشته باشد. به نظرم، دوران از ابتدای رهبری ایشان تا ان شاءالله سال‌های سال بعد که سایه‌شان بر سر کشور مستدام است، طلایی‌ترین دوران اهالی هنر و ادبیات در این کشور است. و هنرمندان ما باید این را قدر بدانند و شاکرش باشند.

بازدیدها: 328

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *