بحث این چند هفته ما درباره هدف از خلقت انسان بود. اینکه پروردگار عالم این انسان را برای چه خلق کرد!؟ این بحث در بحثهای معرفةالنّفس از خصوصیّتی برخوردار است و بهترین بحثها است. در این باره گفتم اول برای اینکه برسد به مقام وصول و شهود؛ یک معنای قرآنی و یک معنای عرفانی. دوم اینکه به بهشت برود و تا ابد یک زندگی روحانی و جسمانی صد در صد لذت بخش داشته باشد. همۀ نعمتها در آن باشد و هیچ الم و آلودگی در آن نباشد. سوم اینکه برسد به مقام عبودیت؛ اینکه بتواند در دل شب با نماز شبش لذتی ببرد که از دنیا و آنچه در دنیاست بالاتر باشد. بتواند با کمک به خلق خدا به اندازهای لذت ببرد که از هر چیزی لذتبخشتر باشد.
در این سه مورد فی الجمله صحبت کردم و بحث الان که دو سه جلسه هم طول میکشد، هدف چهارم است. اینکه خدا این انسان را خلق کرده است که از مقام حیوانیّت به مقام آدمیّت برسد. آن انسانی که در ذاتش درّندگی و سبعیّت خوابیده است، برسد به جایی که صد درصد خیر برای دیگران باشد. صد در صد خود را مهذّب کند و یک آدم حسابی شود. این انسان که از اول یک نطفه بیش نبوده است و بعد هم که به دنیا بیاید، حیوان بالفعلی بیش نیست، برسد به مقام انسانیّت. و این هدف اگر از هدف اول و دوم و سوم بالاتر نباشد، کمتر هم نیست. برای اینکه پروردگار عالم روی این هدف خیلی اصرار دارد. اولاً قرآن در چندین جا میفرماید تو را خلق کردم برای امتحان: «لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» [۱]
این امتحان معلم از شاگرد نیست، بلکه امتحان یک مهندس از سنگ معدنی است. سنگی که طلا دارد باید زیر نظر استاد در کوره چندین هزار درجهای برود تا کم کم کدورات آن برود و طلای ناب تحویل دهد. به این امتحان میگویند و چندین جا قرآن این کلمه امتحان را آورده است و آن امتحان معلم از شاگرد نیست، ولو اینکه بعضی اوقات در قرآن این امتحان هم آمده و علتش را هم فرموده برای اینکه میخواهم به تو بفهمانم که چه کاره هستی! اما معمولاً امتحانهایی که در قرآن آمده، همین امتحانی است که پله پله برود و از حیوانی و درندگی به مقام آدمیّت برسد. در ذات این انسان درندگی موجود است: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّي» [۲]
در بحثهای ماه مبارک رمضان گفتم پروردگار عالم معلمهای درون و معلمهای برون برای انسان فرستاده است که از این مقام درندگی برسد به مقام آدمیّت. لذا در درونش مثل عقل و فطرت و وجدان اخلاقی و به عبارت قرآن «روح الله» در درونش هست و در برون هم صد و بیست و چهار هزار پیامبر با اوصیای آنها و با روحانیّتی که از زمان حضرت آدم تا الان و تا روز قیامت هست.
پروردگار عالم همۀ اینها را فرستاده است برای اینکه انسان از درندگی و رذالت کم کم تبدیل به آدم شود و برسد به جایی که به جز خدا نداند.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نداند بنگر که تا چه حد است مقام آدمیّت
اگر این درنده خوئی ز طبیعتت بمیرد همه عمر زنده مانی به روان آدمیّت
طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت به درآی تا ببینی طیران آدمیّت
البته دست ماست، اما خدا به ما خیلی کمک میکند. مثل قرآن را فرستاده و گفته این کتاب اخلاق است. این قرآن میتواند تو را از مقام درندگی و از مقام سبعیّت و حیوانیّت برساند به جایی که پرّان شوی و از آنچه به وهم ناید، آن شوی. برسی به آنجا که دربارهات گفته شده: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ» [۳]، مقام مؤمن از کعبه خانه خدا بالاتر است. «إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ» [۴]، از جبرئیل بالاتر این انسان است؛ البته اگر قدر خودش را بداند و مؤمن شود. حرکت صعودی کند و بتواند این رذایل را به فضائل تبدیل کند و یک آدم شود و همۀ ملائکه خادم او میشوند.
«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، نَحْنُ أَوْلِيَاؤُکُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ وَ لَکُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ «[۵]
کسانی که به راستی به مقام ایمان رسیدند و پابرجا روی ایمان هستند، ملائکه بر اینها نازل میشوند و اینها ملائکه را میبینند و ملائکه به اینها میگویند ما خادم تو هستیم. هم در دنیا به تو کمک میکنیم که ترقی کنی و هم در آخرت به تو کمک میکنیم تا تو را به مقام بالا برسانیم و ما کمک کار تو هستیم، هم در دنیا و هم در آخرت.
لذا این انسان با فرضی که وقتی به دنیا میآید یک حیوان بالفعل است و درنده است و به قول قرآن میفرماید اگر به او دست نزنیم این است: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ» [۶]
پستتر از هر حیوان درندهای و پستتر از هر میکروبی و پستتر از همۀ میکروبها انسانی است که عقل دارد و تعقّل ندارد و فکر دارد و تفکّر ندارد. یعنی میتواند به مقام آدمیّت برسد، اما نرسد. لذا خدا او را رها نکرده و برای او پیامبر درون و پیامبر برون فرستاده است. خدا مثل قرآن را برای او نازل کرده است و یک کتاب اخلاق است. مثل پیامبر را فرستاده با آن همه زحمتها و مشقّتها و با آن همه دلسوزیها برای اینکه دست ما را بگیرد و از این درنده خوئی و از اینکه پستتر از هر میکروبی است، برسد به جایی که یک انسان کامل شود؛ به این تهذیب نفس میگویند. یعنی اگر بگویند برای چه خلق شدی، باید بگوییم برای اینکه ما به این دنیا بیاییم با زحمت و خون جگر بتوانیم درخت رذالت را از دل بکنیم و درخت فضیلت به جای آن غرس کنیم و بارور کنیم و میوه دار کنیم و از میوۀ آن هم خود استفاده کنیم و هم دیگران که قرآن به آن میگوید شجرۀ طیّبه، و ما یک مصداق شجرۀ طیّبه شویم.
یک عمر خون جگر میخواهد، اما معلوم است که به جای بالا میرسد. انسان یک صفت از صفات رذیله را بتواند ریشه کن کند، ارزش آن از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است. انسان بتواند حرص و طمع را به تلاش و کوشش مبدّل کند و بشود یک آدم فعال برای دین و دنیا و برای دیگران و برای خودش. معلوم است حرص صفت بدی است و طمع صفت رذیلهای است و انسان را از هر حیوانی پستتر میکند، اما اگر کسی بتواند این حرص و طمع را به تلاش و کوشش مبدّل کند و در ماه مبارک رمضان میگفتم ببرد زیر روح و زیر چیزی که خدا نسبتش را به خودش داده است: «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» [۷]
آنگاه همین حرص و طمع که بسیار خطرناک بود، مبدّل میشود به تلاش و کوشش و این تلاش و کوشش است که انسان را آدم میکند و انسان را به مقام عبودیّت میرساند و تلاش و کوشش است که انسان نه تنها برای خودش بلکه بعضی اوقات جامعهاش را نیز سعادتمند میکند.
تکبّر چیز بدی است، به اندازهای بد است که روایت از امام صادق هست که میفرماید: «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ مِنْ كِبْرٍ» [۸]، بهشت نمیرود کسی که ذرهای از تکبر و کبر در عمق جانش باشد. آدم متکبّر معمولاً مطرود است. آدم متکبّر معمولاً بدخواه دیگران است و توقعهای بیجا از دیگران دارد، اما اگر این انسان با تلاش و کوشش خود این تکبّر را به عزّت نفس مبدّل کند، آنگاه چقدر شیرین میشود. بتواند این تکبّر را مبدّل کند به اینکه زیر بار ظلم نرود و بتواند مبدّل کند به اینکه دنیا یک طرف، اما ذلّت نفس یک طرف باشد؛ دنیا را رها میکند که آن ذلّت نفس نباشد. همین تکبّری که بسیار بد بود، کم کم انسان میتواند این تکبّر را ریشه کن کند و به عبارت دیگر تبدیل کند. همان صفت رذیله را زیر عقل و روح ببرد و روح روی آن حکمفرما شود و وقتی عقل روی آن حکمفرما شد، آنگاه به عزّت نفس و آقایی برمیگردد.
یکی از صفاتی که مسلمانان صدر اسلام داشتند، عزّت نفس بود، که قرآن و پیغمبر اکرم روی همین عزّت نفس آنها میبالد. خواستند تکبّر را به عزّت نفس مبدّل کنند و این کار را کردند و توانستند ۸۴ جنگ را پشت سر بگذارند، البته با نبود امکانات. توانستند در مقابل دشمن ایستادگی کنند و ذرهای زیر بار ذلّت دشمن نروند و دشمن را خوار کردند. ۸۴ جنگ بود و در همه پیروزی بود و در آخر کار استقلال اسلام عزیز بود.
شهوت جنسی از رذالتهای بالاست. بیغیرتیها و بی عفتیها از همین جا سرچشمه میگیرد و میرسد به جایی که مرد غیرت ندارد، بلکه حاضر است که زن او هم نانجیب شود برای اینکه بتواند ارضای شهوت کند. عفّت چیز بالایی برای خانم است و اگر خانم این عفّت را نداشته باشد، حاضر است خود را بفروشد و ضربه به عفّت خود بزند. همۀ اینها از شهوت جنسی سرچشمه میگیرد، اما اگر بتوانیم این شهوت جنسی را زیر نظر عقل ببریم و به عبارت دیگر تبدیل کنیم به عفت در خانمها و غیرت در مردها، آنگاه ارزش آن خیلی زیاد است. یک مرد باغیرت و بی غیرت را که مقایسه کنید، مرد بی غیرت پستتر از هر میکروب و درندهای است و مرد با غیرت بالاتر از ملک مقرّب خداست. ارزش یک زن با عفّت به اندازهای است که تشرّف پیدا کرد خدمت آقا امام زمان «ارواحنافداه» و آقا امام زمان گفتند آمدهام نماز این خانم را بخوانم، برای اینکه این خانم یک زن باعفّتی بود و اگر کار نکند و اگر کم کم این بیعفّتی قوی شود، آنگاه میرسد به آنجا که از هر حیوانی پستتر میشود. میرسد به آنجا که ضررش از هر میکروب سرطانی برای جوانها بیشتر میشود. به این تهذیب نفس میگویند، و ما به این دنیا آمدهایم برای اینکه این صورت حیوانیّت و درندگی را به مرور زمان پشت سر بگذاریم و روی آن کار کنیم.
این رذایل بیش از ۴۰ نمونه است. من در کتاب اخلاقی که در چندین جلد نوشتم، ۴۰ رذالت آوردم و ۴۰ فضیلت هم در آنجا آوردهام و معنای کتاب اخلاق که قرآن هم کتاب اخلاق است، این است که اگر انسان را به خودش واگذارد و اگر خودش به فریاد خودش نرسد: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ»، پستتر از هر میکروب و حیوان درندهای میشود. اما اگر کار کند و آمده در این دنیا که کار کند. به قول ملاصدرا (ره) این حیوان بالفعل یک انسان کامل شود. یعنی با مرور زمان و با زحمت کشیدن و با خون جگر خوردن و با پاگذاشتن روی این صفات رذیله، کم کم این صفات رذیله را رفع کند و این صفات رذیله را به فضائل تبدیل کند. آنگاه زن بیعفّت، عفّتدار و مرد بی غیرت، غیرتدار میشود. وقتی مرد با غیرت و زن با عفّت شد، فساد اخلاقی از جامعه برداشته میشود. جامعه از مفسدان خیلی فساد دارد و این فساد اخلاقی که الان در جامعۀ ما هست، از مفسدان است و مفسد، زن بیعفّت و مرد بیغیرت است. جامعه فاسد است با بیغیرتیها و با بیعفّتیها و جامعه سالم است با عفّتها و غیرتها.
قرآن و اسلام اصرار دارد که آقا و خانم! من نمیگویم غریزه را بکش، زیرا انسان هم باید به فکر دنیا و هم به فکر آخرتش باشد و غرایزش را ارضا کند، اما از راهش باشد. غریزۀ حبّ به مال را ارضا کند از راه تلاش و کوشش. غریزۀ جنسی را ارضا کند، البته زن از شوهر و شوهر از زن. و سایر غرایز هم باید ارضا شود، اما زیر نظر عقل و زیر نظر روح و زیر نظر پیامبرهای برون باشد و همۀ پیامبرها و مخصوصاً اسلام عزیز و مخصوصاً پیغمبر اکرم برای همین آمده که صفات رذیله را ببرد و به جای آن فضائل غرس کند و بارور کند و میوه دار کند و ارزش میوهاش از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است.
یک انسان کامل چقدر ارزش دارد!؟ قرآن میفرماید: ارزش یک انسان کامل به همۀ دنیاست. یک آیه در قرآن هست که میفرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً» [۹]
معنای ظاهرش این است که اگر کسی عمداً کسی را بکشد، مثل این است که جهان را کشته باشد. اگر کسی در شرف مرگ باشد و کسی او را نجات دهد، مثل این است که جهان را زنده کرده باشد. این معنای ظاهر است. قرآن میفرماید: ارزش یک انسان در پیش من به دنیا و آنچه در دنیاست. یک انسان به اندازۀ همۀ انسانهاست. همۀ انسانها چقدر ارزش دارند!؟ قرآن میفرماید: تک تک آنها به اندازه همۀ انسانها در پیش من ارزش دارند. امام باقر(ع) نیز یک معنا برای این آیه کرده است و میفرماید: معنایش این است که اگر کسی شخصی را منحرف کند، مثل این است که جهان را کشته باشد و اگر کسی بتواند یک بچه مسلمان تحویل جامعه دهد، مثل این است که جهان را زنده کرده باشد. [۱۰] باز همین معنای امام باقر(ع) نیز برگشت به عرض من است. معنایش این است که این انسان اگر از مقام سبعیّت و درندگی بیرون نیاید، هیچ ارزش ندارد از نظر قرآن و از نظر خدا و همین است که به جهنّم میرود. ارزش آن هیزم جهنّم است و اصلا ارزش ندارد، لذا جهنّمی میشود. اما اگر خود را بسازد و اگر به راستی از این درندگی بیرون آید، در اوّل این بود که: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ»، پستتر از هر میکروب و سرطان و هر درنده و هر مار و عقربی این انسان بود، اما وقتی به یک انسان واقعی مبدّل شد، یعنی درخت رذالت را کند و درخت فضیلت به جای آن کاشت و آبیاری کرد و مواظبت کرد و میوه دار کرد، آنگاه ارزش آن از ملک مقرّب و از کعبه بالاتر است.
همین آیه که خواندم میفرماید: این انسان از همۀ انسانها بالاتر است. اگر همۀ انسانها یک طرف و این انسان یک طرف باشد، قیمت این انسان از همۀ انسانها بالاتر است: «مَنْ أَحْيَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً». اما این کار مشکلی است. ما برای خودسازی به این دنیا آمدهایم برای اینکه این حیوان بالفعل یک انسان کامل شود. اختیار هم در دست ماست. البته خدا باید کمک کند و معلم اخلاق، خداست؛ اما اگر ما شاگرد خدا شویم، خدا ما را به معلّمی قبول میکند: «مَا زَکَی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لٰکِنَّ اللَّهَ يُزَکِّي مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «[۱۱]
اگر فضل خدا و رحمت خدا نباشد، کسی نمیتواند خودسازی کند و کسی نمیتواند آدم شود. خدا معلم اخلاق است، اما ما باید شاگرد نادان نباشیم و از معلم فرار نکنیم. قرآن میفرماید: اختیار دست توست و اگر زیر نظر من بیایی، آدمت میکنم و اگر زیر نظر ابلیس روی، تو را درنده میکند. اگر زیر نظر روحانیّت روی، آدم میشوی و اگر زیر نظر رذالتها و صهیونیستها بروی، داعشی میشوی. این دست خود توست و سلمان و ابوذر شدن با جدیّت خود توست و تو هستی که میتوانی سلمان شوی و میتوانی ابوذر شوی و تویی که میتوانی داعش و صهیونیسم شوی. هردوی این مشکل است و کندن صفات رذیله از دل خیلی مشکل است. اینکه انسان بتواند به راستی به جایی برسد که صفت رذیله در دل نداشته باشد اما همۀ علمای علم اخلاق میگویند از اوجب واجبات است. شما هر کتاب اخلاقی مطالعه کنید، اوّلش این حرف را دارد که اخلاق، یعنی کندن صفات رذیله و جایگزین کندن صفات خوب، از اوجب واجبات است. این از نماز و روزه و خمس واجبتر و بالاخره از همۀ واجبات، واجبتر است و به قول پیغمبر اکرم(ص) جهاد با نفس است. وقتی بسیجیان از جبهه برمیگشتند، پیغمبر میفرمودند:
«مَرْحَباً بِقَوْمٍ قَضَوُا الْجِهَادَ الْأَصْغَرَ وَ بَقِيَ الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ» قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْجِهَادُ الْأَكْبَرُ؟ قَالَ «جِهَادُ النَّفْسِ» [۱۲]
خوشا به حال شما و بارک الله به شما که رفتید و پیروز برگشتید. اما جهاد بزرگتر در جلوست. میگفتند: یا رسول الله! و ما الجهاد الاکبر؟ قال: جهاد النّفس. پیغمبر میفرمود: انسان بتواند این نفس اماره را به نفس لوّامه مبدّل کند. انسان بتواند این بعد جسمی را ببرد زیر بعد روحی، آنگاه یک پیامبر میشود و شبیه پیامبر میشود و بالاخره به قول قرآن یک انسان کامل میشود. همیشه الحمدلله خیلیها نماز میخوانند و مقیّد به روزه هستند و مقیّد به واجبات هستند و تقیّد به مستحبات دارند و در اربعین امام حسین بیست میلیون جمعیت میشوند، اما متأسفانه از نظر خودسازی این جدیّت در ما نیست و همۀ مصائب از همین جا سرچشمه میگیرد.
اگر ما الان فساد اداری داریم، از همین جا سرچشمه میگیرد. اگر فساد اخلاقی داریم، از همین جا سرچشمه میگیرد. اگر ما الان فساد اقتصادی داریم و مردم در مضیقه هستند، مخصوصاً فقرا و بیچارگان و بینوایان. همۀ اینها به خاطر این است که صفت رذیله در میان ما فراوان است، یعنی به فکر خودسازی نبوده و نیستیم. درحالی که به قول قرآن از اوجب واجبات است و اصلاً قرآن میفرماید: اگر قرآن و پیغمبر آمده برای همین است.
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ «[۱۳]
پیامبر آمده و با معجزه یعنی با قرآن آمده برای اینکه شما را آدم کند و دوبال به شما بدهد. یکی بال حکمت و یکی بال خودسازی و تهذیب. به عبارت دیگر اگر از شما بپرسند قرآن چه کتابی است؟ باید بگویید کتاب پرورش و آموزش است. پیغمبر هم معلم آموزش و پرورش است. اما معمولاً پرورش در قرآن مقدم بر آموزش شده است. اگر ما به راستی در شبانه روز یک ساعت یا دو ساعت روی خودسازی کار کنیم و روی این چیزی که از اوجب واجبات است، کار کنیم، نه تنها خود ما حسابی و بالاتر از ملک مقرب میشویم، بلکه جامعۀ ما فساد اخلاقی ندارد و جامعۀ ما فساد اداری ندارد و جامعه فساد اقتصادی ندارد. اگر انسان به راستی آدم باشد، «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون»[۱۴] است و قانون مواسات بر او حکمفرماست و معنا ندارد فقیر در جامعه باشد و همۀ اینها برمیگردد به اینکه مواظبت از خودسازی نمیکنیم. من از همه و مخصوصاً جوانها تقاضا دارم در ۲۴ ساعت لاأقل یک ساعت راجع به تهذیب نفس و راجع به هدف از خلقت انسان کار کنید.
……………………………………………………..
[۱]. الكهف، ۷: «تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند.»
[۲]. يوسف، ۵۳: «چرا كه نفس قطعاً به بدى امر مىكند، مگر كسى را كه خدا رحم كند.»
[۳]. الخصال، ج ۱، ص ۲۷.
[۴]. مشکاة الانوار، ص ۷۸.
[۵]. فصلت، ۳۱-۳۰: «در حقيقت، كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند [و مىگويند:] «هان، بيم مداريد و غمين مباشيد، و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد، در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم، و هر چه دلهايتان بخواهد در [بهشت] براى شماست، و هر چه خواستار باشيد در آنجا خواهيد داشت.»
[۶]. الأنفال، ۲۲: «قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانىاند كه نمىانديشند.»
[۷]. الحجر، ۲۹: «پس وقتى آن را درست كردم و از روح خود در آن دميدم.»
[۸]. الکافی، ج ۲، ص ۳۱۰.
[۹]. المائدة، ۳۲: «هر كس كسى را- جز به قصاص قتل، يا [به كيفر] فسادى در زمين- بكشد، چنان است كه گويى همه مردم را كشته باشد. و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است.»
[۱۰]. ر. ک: الکافی، ج ۲، ص ۲۱۱.
[۱۱]. النور، ۲۱: «هرگز هيچ كس از شما پاك نمىشد، ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مىگرداند و خدا [ست كه] شنواىِ داناست.»
[۱۲]. الکافی، ج ۵، ص ۱۲.
[۱۳]. الجمعة، ۲: «اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.»
[۱۴]. البقره، ۳: «و از آنچه به ايشان روزى دادهايم انفاق مىكنند.»
بازدیدها: 238