۱- ولادت
دهمین پیشوای شیعیان، بنابر نقل ثقه السلام کلینی، شیخ مفید، شیخ طوسی، ابن شهر آشوب و ابن اثیر، در نیمه ذیحجه ی سال ۲۱۲ هجری در دهکده ی «صریا»(۱) متولد شد.(۲)
بشارت ولادت این اختر آسمان امامت را بیش از دویست سال قبل، پیامبر (صلی الله علیه و آله) داده بود:
خداوند در صلب او (امام جواد) نطفه ای نیکو، خجسته و پاکیزه به ودیعت نهاده و نام آن را علی بن محمد گذارده است. لباس بزرگی و وقار را بر اندامش پوشانده و او را بر علوم و اسرار آگاه ساخته است.(۳)
۲- نام، کنیه و القاب
پدر بزرگوارش نام نوزاد را را «علی» نهاد و سنت اسلامی را درباره اش اجرا کرد؛ در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و روز هفتم او را ختنه کرد(۴) و سرش را تراشید و به وزن موی سرش نقره صدقه داد و نیز گوسفندی برایش عقیقه کرد.(۵)
کنیه ی پیشوای دهم «ابوالحسن» است و چون اجداد بزرگوارش – امام کاظم و امام رضا (علیه السلام) – نیز مکنی به این کنیه هستند ، محدثان و راویان برای جلوگیری از اشتباه امام کاظم را «ابوالحسن اول»، امام رضا (علیه السلام) را «ابوالحسن دوم» و امام هادی (علیه السلام) را «ابوالحسن سوم» می گویند.
لقبهای آن بزرگوار، بنابر نقل ابن شهرآشوب عبارت است از: «نجیب»، «مرتضی»، «نقی»، «هادی»، «عالم»، «فقیه»، «امین»، «مؤتمن»، «طیب»، «متوکل» و «عسکری»(۶) و مشهورتر از همه «هادی» و «نقی» است.
این القاب، بیانگر بعضی از اوصاف و فضائل اخلاقی و کمالات معنوی آن امام همام است که بیشتر از دیگر صفات در وجودش تجلی پیدا کرده اند.
از بعضی روایات برمی آید که آن حضرت لقب «متوکل» را پنهان می داشته و از یارانش می خواسته او را به این لقب نخوانند. علت آن شاید این بوده که خلیفه ی عباسی معاصر آن حضرت – که از سرسخت ترین دشمنان اهل بیت (علیه السلام) بود – به این لقب خوانده می شد.(۷)
۳- پدر و مادر
پدر پیشوای دهم، حضرت محمد بن علی الجواد (علیه السلام) و مادرش بانوی گرانقدر و با فضیلتی به نام «سمانه ی مغربیه» است که به «سیده ی ام الفضل» معروف بود.(۸) محمد بن فرج می گوید:
ابو جعفر محمد بن علی الجواد (علیه السلام) مرا خواست و فرمود: کاروانی که برده فروشی در میان آن است و کنیزانی همراه خود دارد از راه می رسد. سپس هفتاد دینار به من داد و امر کرد با آن، کنیزی را با مشخصاتی که داد از آن برده فروش بخرم.
من مأموریت را انجام دادم. این کنیز که «ام ولد»(۹) بود همان مادر «ابوالحسن» (علیه السلام) است.(۱۰)
با راهیابی این بانوی ارجمند به بیت امامت و افتخار درک محضر امام جواد (علیه السلام)، تحت تعلیم و تربیت مستقیم آن حضرت قرار گرفت و به مدارج عالی اخلاقی و کمالات نفسانی نائل آمد و در پاکدامنی، تقوا و بندگی خدا گوی سبقت را از دیگر زنان عصر خود ربود. امام هادی (علیه السلام) در مقام تجلیل از وی می فرماید:
مادرم عارف به حق من می باشد و اهل بهشت است، شیطان سرکش به او نزدیک نمی شود و مکر زورگویی لجوج به وی نمی رسد و خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره ی مادران صدیقین و صالحان قرار دارد.(۱۱)
امام هادی (علیه السلام) در این سخنان گهربار، اوصافی را برای مادر خود برشمرده و ویژگیهایی را برای او بیان کرده که در افراد غیر معصوم کمتر پیدا می شود و این نشان دهنده مقام این بزرگ بانو نزد پروردگار و رابطه ی ولایی و معنوی او با مقام و ولایت است.
۴- سیمای امام (علیه السلام)
امام هادی (علیه السلام) سیمایی همچون سیمای پدرش امام جواد و جدش امام رضا (علیه السلام) داشت و دارای چهره ای گندمگون بود. محدثان سیمای ملکوتی آن حضرت را چنین توصیف کرده اند: چشمانی سیاه و فراخ، کفهایی به نسبت درشت و زبر، سینه ای فراخف بینی ای کشیده، دندانهایی فاصله دار و چهره ای زیبا و دلگشا داشت. خوشبو و نظیر جدش امام باقر (علیه السلام) تناور بود. نه زیاد کوتاه و نه خیلی بلند بود. شانه هایی پهن، مفاصلی درشت و اندامی معتدل و میانه داشت.(۱۲)
۵- فرزندان امام (علیه السلام)
در منابع تاریخی برای امام هادی (علیه السلام) پنج فرزند ذکر شده است، چهار پسر به نامهای سید محمد، امام حسن عسکری (علیه السلام)، جعفر و حسین و یک دختر به نام علیه.
الف – سید محمد
سید محمد با کنیه ی ابوجعفر، فرزند بزرگ امام هادی (علیه السلام) و فردی جلیل القدر و عظیم الشأن بود؛ بگونه ای که شیعیان و جز آنان گمان می کردند امامت بعد از پدر به وی خواهد رسید؛ زیرا نزد شیعیان معروف بود که امامت به پسر بزرگ منتقل خواهد شد در صورتی که عیب و نقصی نداشته باشد. و محمد نه تنها عیب و نقصی نداشت که وجودش مجمع کمالات اخلاقی و نفسانی بود. لیکن مرگ او در زمان حیات پدرش بر این پندار خاتمه داد.
زمانی که امام هادی (علیه السلام) از مدینه به سامرا برده شد فرزند خردسالش محمد را در مدینه ترک کرد. محمد پس از چند سال اقامت در مدینه به پدر پیوست و مدتی نزد آن حضرت بود ولی تصمیم گرفت دوباره به مدینه بازگردد. در راه بازگشت چون به قریه ی «بلد»(۱۳) رسید بیمار شد و در حالی که سنش متجاوز از بیست سال بود در سال ۲۵۲ در همانجا در گذشت و هم اکنون قبرش بین سامرا و بغداد معروف است و مردم از همه ی طبقات بویژه دانشمندان، فقها و بزرگان مجتهدین و محدثین به زیارتش می روند. در طول این مدت مرقد شریفش منشأ کرامات فراوانی بوده، بیماران زیادی شفا یافته و گرفتاران و حاجتمندان فراوانی به برکت توسل به صاحب این قبر، حاجت روا گشته اند.
بعضی از بزرگان همچون عالم جلیل القدر میرزا محمد تهرانی و نیز علامه ی بزرگوار شیخ محمد علی اردوبادی هر کدام کتابی درباره ی معجزات و کراماتی که از این امامزاده ی جلیل القدر دیده شده نوشته اند.(۱۴)
وی نه تنها نزد شیعه بلکه نزد اهل سنت و اعراب بادیه هم از جایگاه رفیعی برخوردار است. آنان نیز احترام او را دارند و از جنابش می ترسند؛ از اینرو هرگز قسم دروغ به او نمی خورند و پیوسته از اطراف برای او نذر می برند. و مرقدش فصل الخصومه ی بسیاری از اختلاف و مشاجرات است؛ چرا که وقتی امر منتهی به قسم به امامزاده محمد می شود منکر از قسم خوردن نکول می کند و حق را به طرف دعوا می دهد، مبادا مورد خشم و نفرین آن بزرگوار قرار گیرد.(۱۵)
بنابر نقل شیخ کلینی زمانی که محمد، فرزند امام هادی (علیه السلام) فوت کرد گروهی از بنی هاشم برای عرض تسلیت به خانه ی امام هادی (علیه السلام) رفتند؛ دیدند برای آن حضرت در صحن منزل بساطی گسترده اند و متجاوز از یکصد و پنجاه نفر از آل ابی طالب، بنی عباس و قریش گرد آن بزرگوار نشسته اند. در این هنگام امام حسن (علیه السلام) – در حالی که گریبان خود را در مرگ برادر چاک زده بود – وارد شد و کنار پدر ایستاد. پس از مدتی امام های (علیه السلام) رو به او کرد و فرمود:
«یا بنی احدث لله شکرا فقد احدث فیک امرا»(۱۶)
پسرم! تازه کن شکر خدای را که خداوند تازه کرد در حق تو امری را.
چند روایت دیگر نیز بدین مضمون وجود دارد.(۱۷) ممکن است در این روایات تصور «بداء» شود و گفته شود اراده ی خدا نخست بر امامت محمد فرزند بزرگ امام هادی (علیه السلام) تعلق گرفته بود، برای خدا «بداء» حاصل شد و به فرزند دیگرش امام حسن (علیه السلام) تعلق گرفت. در صورتی که چنین نسبتی به خدا محال است چون مستلزم نسبت جهل به ذات باریتعالی است.
تأمل در مضمون سخن امام (علیه السلام) می رساند که این روایات ارتباطی با مسأله ی «بداء» ندارد. مضمون روایات این است که خداوند با مرگ محمد امامت امام عسکری (علیه السلام) را برای شیعیان – که معتقد بودند محمد به خاطر کمالات و شایستگیها و نیز پسر بزرگ بودنش، جانشین پدر خواهد شد – آشکار ساخت و مرگ او در حیات پدرش موجب شد هر گونه شک و تردیدی نسبت به امامت امام عسکری (علیه السلام) از دلها زدوده شود.
این روایت بیانگر مقام و منزلت محمد نزد خداوند است؛ چه آنکه بر این مطلب دلالت دارد که هر چند او امام نبود و اراده ی خدا بر امامت برادر بزرگوارش ابو محمد تعلق گرفته بود، ولی تالی تلو امام (علیه السلام) بود؛ چون مستفاد از مجموع روایات وارد شده در این زمینه این است که در دید مردم شرایط و مقتضیات امامت – از جمله فرزند بزرگ امام بودن و برخورداری از شایستگیها و کمالات نفسانی – در وجود ابو جعفر نیز فراهم بوده است؛ ولی آنان غافل از این بودند که مرتبه ی اکمل و اتم این شرایط و مقتضیات در وجود مبارک برادرش ابو محمد (علیه السلام) جمع است. به همین جهت اراده ی خداوند بر امامت آن گرامی پس از پدر تعلق گرفته است و این مسأله بعد از فوت محمد برای مردم آشکار شد.
ب – حسین
در منابع تاریخی نسبت به حسین، فرزند امام هادی (علیه السلام) و شرح زندگی او چیزی ذکر نشده است؛ جز آنکه محدث قمی از او به عنوان سیدی جلیل القدر و عظیم الشأن یاد کرده و افزوده در بعضی روایات از او و برادرش امام حسن عسکری (علیه السلام) تعبیر به «سبطین» شده و این دو برادر بزرگوار به دو جدشان دو سبط رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) امام حسن و امام حسین (علیه السلام) تشبیه شده اند.
و نیز می افزاید: در روایت ابوالطیب است که صدای حضرت حجه بن الحسن (علیه السلام) شبیه صدای حسین بود؛ سپس از شجره الاولیاء نقل می کند که حسین فرزند حضرت امام علی النقی (علیه السلام) از زهاد و عباد بود و به امامت برادر خود اعتراف داشت. و در پایان می نویسد: معروف است که قبر حسین نزدیک قبر پدر ماجد و برادر بزرگوارش در سامرا در همان قبه ی سامیه است.(۱۸)
ج – جعفر
پسر دیگر امام هادی (علیه السلام) جعفر است که «جعفر کذاب» معروف است. مثل او مثل فرزند حضرت نوح است که ناخلف از کار درآمد. وی بنا حق ادعای امامت کرد و بسیاری از مردم را گمراه نمود و در طول زندگی اش مرتکب کارهای ناشایستی شد. روایات زیادی از امامان (علیه السلام) در نکوهش وی وارد شده است.
جعفر در سال ۲۷۱ هجری در سن ۴۵ سالگی در سامرا درگذشت و در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد.(۱۹)
فضائل و مکارم اخلاقی
۱- شخصیت معنوی و الهی
پیشوایان معصوم (علیه السلام) انسانهای کامل و برگزیده ای هستند که خداوند آنان را به عنوان مشعلهای فروزان هدایت جامعه ی بشری و الگوهای رفتاری حق پویان و خداجویان، تعیین کرده است.
آنان در پرتو بندگی خداو برخورداری از کمالات نفسانی و ارزشهای انسانی به مرتبه ای از منزلت معنوی و شخصیت ملکوتی رسیده اند که همه ی سیلابها و چشمه سارها ی دانش و فضیلت از ستیغ وجود آن عرش نشینان، جاری می شود و مرغان دور پرواز اندیشه ها، توانایی رسیدن به قله ی بلند افکارشان را ندارند.(۲۰)
آنان عرشیانی هستند که خداوند برای هدایت فرشیان به جهان طبیعت فرستاده و بدین نعمت بزرگ بر همه ی انسانها منت نهاده است.(۲۱) بر این اساس، سنخیتی با دیگران ندارند.(۲۲) آنان از سنخ نور هستند و وجودشان خالص، گزیده و مطهر به اراده ی خداست.(۲۳) و اگر در این عالم خاکی و مادی در کنار ملک نشینان زیست می کنند و با آنان همساز و همسخن می گردند، در بعد تجلی و ظهور ملکی و صورت ظاهری آنان است، نه صورت باطنی و حقیقت واقعی که آن برای دیگران غیر قابل درک و نزدیک شدن است.
در این مقیاس، نمی توان آنان را با کسی مقایسه کرد و در یک ردیف دانست. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
«أنا اهل البیت لا یقاس بنا احد.»(۲۴)
با ما خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) کسی در خور مقایسه نیست.
امیر مؤمنان (علیه السلام) این حقیقت را با توضیح بیشتر و بیان فلسفه ی آن چنین می فرماید:
«لا یقاس بآل محمد صلی الله علیه و آله من هذه الامه احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا. هم اساس الدین و عماد الیقین. الیهم یفییء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایه، و فیه الوصیه و الوراثه.»(۲۵)
از این امت هیچ احدی با خاندان رسالت قابل قیاس نیست، و هرگز نمی توان پرورده ی نعمت (علم و هدایت) ایشان را همپایه ی آنان دانست. آل محمد (صلی الله علیه و آله) پایه ی دین و استوانه یقینند. هر که از حد درگذرد (و از راه حق دور افتد) باید بسوی آنان بازگردد، و آن که وامانده است، به ایشان پیوندد. حق ولایت و امامت، خاص آنان است، و وصیت و میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله) در میان ایشان باقی است.
نخستین ویژگی خاندان رسالت در بیان امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حق امامت و ولایت آنان بر مردم است که از سوی خدا به ایشان واگذار شده است. این منصب الهی و ربانی و مسؤولیت سنگین را کسی می تواند بپذیرد که همه ی شرایط پذیرش آن از نظر علم و عصمت و کمالات نفسانی در وجودش فراهم باشد. بنابراین اگر هیچ دلیلی بر شخصیت والا و منزلت معنوی و الهی امامان (علیه السلام) جز نصب ایشان به مقام امامت از سوی خدا وجود نداشته باشد، همین یک دلیل برای اثبات مدعی کافی است.
پیشوای دهم (علیه السلام) عضو این خاندان برگزیده و پیشتاز در دانش و تقوا و کمال است که نه تنها نزد خدا و رسول او از منزلتی والا و رتبتی بی همسان، برخوردار می باشد که ابعاد شخصیت معنوی و الهی اش در کرانه های جهان طبیعت تجلی کرده و انسانهای روشن ضمیر و حق بین را به اعتراف و فروتنی در برابر عظمتش واداشته است. به عنوان نمونه ابن صباغ مالکی، به نقل از بعضی دانشمندان می نویسد:
فضیلت ابوالحسن علی بن محمد هادی (علیه السلام) چترهایش را بر پهنه ی زمین گسترده و رشته هایش را به ستاره های آسمان پیوسته است.
هیچ فضیلت و منقبتی نیست جز آن که به او منتهی می گردد و هیچ بزرگواریی نیست مگر آن که حد تمام و کمال آن از آن اوست.
هیچ خصلت والایی بزرگ نمی نماید جز آنکه دلیلهای آن در وجود او آشکار است، و او این همه را به خاطر گوهر ذاتش یعنی سخاوتمندی که از ویژگیهای او و بزرگواری که از سرشت ارجمندش نشأت می گیرد، شایسته گشته است… .
وجودش مهذب، اخلاقش منیع، راه و روشش معتدل، صفاتش برجسته و هر کار نیکی به وجودش آبادان و شایسته است. در شکوه، آرامش، پاکی و پاکیزگی و برازندگی، نبوی مسلک و علوی سرشت بود.
روحی پاک و همتی والا داشت؛ بگونه ای که کسی از مردم همسان او نبود و در این راه دشوار اما پسندیده، کسی به پای او نرسید و امید رسیدن نیز نداشت.(۲۶)
۲- انس با معبود
پیشوایان معصوم (علیه السلام) در بالاترین درجه ی شناخت حق تعالی قرار داشتند و همین درک و شناخت عمیق، آنان را به ارتباط و انس همیشگی با خدا واداشته و شعله های آتش عشق به معبود و وصال به حق، بر جانشان شرر می افکند و آرامش را از آنان سلب می کرد.
پارسایی و انس با پروردگار آن چنان جلوه و نمودی در زندگی امام نقی (علیه السلام) داشت که برخی از شرح حال نویسان در مقام بیان برجستگیها و صفات والای آن گرامی به ذکر این ویژگی پرداخته اند. «ابن کثیر» می نویسد:
«کان عابدا زاهدا.»(۲۷)
او عابدی وارسته و پارسا بود.
«یافعی» می گوید:
«کان الامام علی الهادی متعبدا، فقیها، اماما.»(۲۸)
امام علی هادی (علیه السلام) کمر همت به عبادت بسته، فقیه و پیشوا بود.
«ابو الفلاح حنبلی» در وصف حضرتش می نویسد:
«ابوالحسن علی بن الجواد… المعروف بالهادی کان فقیها، اماما متعبدا.»(۲۹)
ابوالحسن علی فرزند حضرت جواد… معروف به هادی، فردی فقیه، امام و متعبد بود.
امام هادی (علیه السلام) شب هنگام به پروردگارش روی می آورد و شب را با حالت خشوع به رکوع و سجود سپری می کرد و بین پیشانی پینه بسته اش و زمین، جز سنگ ریزه و خاک، حائلی وجود نداشت و پیوسته این دعا را تکرار می کرد:
«الهی مسییء قد ورد، و فقیر قد قصد، لا تخیب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه.»(۳۰)
بارالها! گهنکاری بر تو وارد شده (و به در خانه ات آمده) و گدایی آهنگ تو را نموده است. تلاشش را بی نتیجه مگردان (و امیدش را ناامید مکن) و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار بده و از لغزشش درگذر.
و در توصیف قطب راوندی نسبت به آن بزرگوار آمده است:
… چون شب فرا می رسید رو به قبله می ایستاد و مشغول عبادت می گشت و ساعتی از راز و نیاز باز نمی ایستاد؛ در حالی که جامه ای پشمینه در بر و سجاده ای حصیری در برابر داشت.(۳۱)
و نیز «حائری» می نویسد:
امام هادی (علیه السلام) در اثر شدت علاقه به عبادت و مناجات با پروردگار، شبها آرام نداشت و جز اندکی نمی خوابید. در دل شب بر روی شنها و ریگزارها می نشست و شب را به عبادت، استغفار و تلاوت قرآن سپری می کرد.(۳۲)
مأموران متوکل بارها در دل شب به خانه ی امام (علیه السلام) هجوم بردند و چون وارد خانه می شدند آن عبد صالح خدا را در حالی که لباسی خشن بر تن داشت و بر روی حصیری به نماز ونیایش ایستاده بود، می دیدند.
امام هادی (علیه السلام) نه تنها در عمل که در سخنان گهربارش پیروان خود را به تهجد و شب زنده داری تشویق می کرد. در سخنی از آن حضرت آمده است:
«السهر ألذ للمنام و الجوع یزید فی طیب الطعام.»(۳۳)
بیدار ماندن (و شب زنده داری) خواب را لذتبخش تر می سازد و گرسنگی موجب فزونی لذت غذا می شود.
۳- زهد و پارسایی
امام هادی (علیه السلام) همچون پدران بزرگوار خود در نهایت درجه ی زهد و پارسایی زیست و از تمامی جاذبه ها و لذایذ مادی کناره گرفت، و اطاعت خدا را بر همه چیز مقدم داشت. منزل امام (علیه السلام) در مدینه و سامرا از هر نوع وسائل، تهی بود. مأموران متوکل، سر زده به منزل آن گرامی وارد شدند و خانه را با دقت بازرسی کردند، چیزی از تجملات زندگی در آن نیافتند و به متوکل گزارش دادند که دیدند امام (علیه السلام) در اتاقی – در حالی که ردایی پشمینه بر تن دارد – بر روی ریگها و شنها نشسته و فرشی زیر پا ندارد.
«سبط بن جوزی» می نویسد: امام هادی (علیه السلام) هیچ گرایشی به دنیا نداشت و همواره در مسجد بود. وقتی مأموران، خانه ی او را بازرسی کردند جز چند جلد قرآن و کتب دعا و کتابهای علمی چیزی نیافتند.(۳۴)
امام هادی (علیه السلام) به دنیا در حد بازاری می نگریست که می باید در آن تجارت کرد و برای زندگی جهان واپسین سود لازم و سرمایه ی مورد نیاز را به دست آورد. آن حضرت در سخنی فرمود:
«الدنیا سوق، ربح فیها قوم، و خسر آخرون.»(۳۵)
دنیا بازاری است که گروهی در آن سود بردند و گروهی دیگر زیان.
در سخنی دیگر فرمود:
«ان الله جعل الدنیا دار بلوی، و الآخره دار عقبی، و جعل بلوی الدنیا لثواب الآخره سببا، و ثواب الآخره من بلوی الدنیا عوضا.»(۳۶)
خداوند دنیا را خانه ی گرفتاری و آزمایش و آخرت را خانه ی کیفر و پاداش قرار داده است، و گرفتاریها و آزمایشهای این جهان را موجب دستیابی به پاداش آخرت و ثواب آخرت را عوض رنجها و گرفتاریهای دنیا مقرر کرده است.
کسی که چنین نگرشی به دنیا و ماهیت آن داشته باشد، سرمایه ی عمر ارزشمند خود را صرف تجملات و اندوختن زخارف آن نمی کند و در مقابل، همه ی تلاش و کوشش خود را صرف کسب ثواب آخرت و رضوان الهی – که در پرتو اطاعت و بندگی خدا و ارتباط و اتصال به حق حاصل می شود – می کند.
پیشوای دهم با این درک و شناخت عمیق از دنیا و آخرت، همچون جدش امیر مؤمنان (علیه السلام) دنیا را طلاق داد و از زر و زیور آن چشم پوشید، و دوری گزید و به خدای تعالی پیوست، و آنچه موجب تقرب به او بود انجام داد.
۴- بخشندگی
امامان معصوم (علیه السلام) برای مظاهر دنیوی از جمله مال و ثروت، ارزش ذاتی قائل نبودند و سعی می کردند به حداقل آن – که زندگی معمولی روزانه ی آنان را تأمین کرده آن بزرگواران را در راه انجام وظایف فردی و اجتماعی یاری رساند – بسنده کنند و افزون بر آن را در راههایی که موجب خشنودی خداوند بود صرف می کردند.
یکی از این راهها – که در آیات و روایات نسبت به آن سفارش فراوان شده – انفاق و بخشش به افراد تهیدست و نیازمند است. این سیاست خداپسندانه ی مالی – که در زندگی امامان (علیه السلام) در سطح گسترده و اعجاب برانگیزی به چشم می خورد – علاوه بر جنبه های معنوی و آثار اخروی، عامل مهمی در فقر زدایی، کاهش فاصله ی طبقاتی در میان جامعه ی اسلامی، تألیف قلوب افراد، حفظ شخصیت و علاقمند ساختن آنان به مکتب اهل بیت (علیه السلام) و جلوگیری از ارتباط برقرار کردن و نزدیک شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتو برخورداری ائمه (علیه السلام) از این خوی نیکو، وجود آن بزرگواران پیوسته مایه ی امید، و خانه شان، مرکز نشر دانش، پناهگاه افراد نیازمند و درمانده و محل آمد و شد انسانهای مختلف، بویژه آنان که از راه دور می آمدند، بود.
این مسأله، هم برای عموم مردم جا افتاه بود؛ بگونه ای که وقتی فرد نیازمند و درمانده ای را می دیدند او را به خانه ی امامان (علیه السلام) راهنمایی می کردند؛ و هم برای خود افراد درمانده؛ بدین معنی که به محض مواجه شدن با مشکلی بدون درنگ و بطور مستقیم سراغ «بیت امامت» را می گرفتند.
امام هادی (علیه السلام) همچون پدر بزرگوارش کانون سخاوت و کرم بود و گاهی مقدار انفاقش به حدی از فزونی می رسید که دانشمندی مانند «ابن شهر آشوب» پس از نقل آن می گوید:
این مقدار انفاق، معجزه ای است که جز پادشاهان از عهده کسی ساخته نیست و تا کنون این مقدار بخشش را از کسی سراغ نداریم.(۳۷)
مورخان موارد زیادی از احسان و انفاق پیشوای دهم به نیازمندان و درماندگان را نقل کرده اند که ما به چند مورد بسنده می کنیم.
– گروهی از بزرگان شیعه و یاران امام (علیه السلام) به نامهای: ابو عمرو عثمان بن سعید، احمد ابن اسحاق اشعری و علی بن جعفر همدانی، به محضر آن حضرت شرفیاب شدند. احمد بن اسحاق از سنگینی بدهکاری خویش نزد امام (علیه السلام) شکایت کرد.
امام هادی (علیه السلام) به وکیلش «ابو عمرو» فرمود: سی هزار دینار به او، و سی هزار دینار به علی بن جعفر بده؛ برای خود نیز سی هزار دینار بردار.(۳۸)
امام (علیه السلام) با این انفاق انبوه به زندگی این بزرگان – که به کار مبارزه و نشر فرهنگ ناب تشیع همت گمارده بودند و شاید فرصت چندانی برای کار و تأمین نیازهای زندگی خود نمی یافتند – گشایشی بخشید و تنگدستی را از آنان برطرف ساخت.
* ابو هاشم جفری نقل می کند : تنگدستی سختی بر من روی آورد . خدمت امام هادی (علیه السلام) رفتم . چون در محضرش نشستم فرمود :
ای ابو هاشم! شکر کدامیک از نعمتهای خدا را که به تو عطا کرده می توانی بجای آوری؟
– من سکوت کردم و ندانستم چه بگویم.
– خداوند به تو نعمت ایمان را ارزانی داشته و (در پرتو آن) بدنت را بر آتش دوزخ حرام کرده، و سلامتی و عافیت داده و بر اطاعت و بندگی اش یاریت نموده و قناعت داده است تا در پرتو آن از اسرافکاری مصون بمانی. ای ابو هاشم! من بدین مطالب آغاز به سخن کردم، چون گمان می کنم تو می خواهی از کسی که این همه نعمت به تو داده نزد من شکوه کنی. من دستور دادم یکصد دینار به تو بدهند. آن را بگیر!(۳۹)
امام (علیه السلام) در این داستان ضمن بخشش به ابو جعفر و رفع نیاز او، نعمتهای بزرگ الهی را که به او ارزانی داشته و هر یک از آن ها شکر خاص خود را می طلبد، به او متذکر شده است. و این درس بزرگ را به وی داد که وظیفه ی بندگی ایجاب می کند که او به جای لب به شکوه گشودن از تنگدستی که به وی روی آورده و شاید به مصلحت او هم بوده، بهتر است شکر آن همه نعمت خدادادی را بجا آورد.
* اسحاق جمال می گوید: برای ابوالحسن (علیه السلام) گوسفندان زیادی خریدم؛ سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش به جای وسیعی برد که من آنجا را نمی شناختم؛ سپس تمامی آن گوسفندان را میان کسانی که آن حضرت دستور می داد، توزیع کردم.(۴۰)
در روایت دیگر، زمان خرید و توزیع گوسفندان روز «ترویه»(۴۱) ذکر شده است.(۴۲)
از این روایت دو نکته ی مهم استفاده می شود. نخست آن که امام (علیه السلام) در مسائل مالی و انفاقهای جزئی هم، مسائل امنیتی و حفاظتی را رعایت می کرده است و این، بیانگر شدت محدودیت آن گرامی از سوی دستگاه خلافت است؛ با این حال امام (علیه السلام) این کار را تحت پوشش قربانی انجام داد تا هر گونه سوء ظنی را نسبت به خود از بین ببرد.
دوم: آنکه این اقدام حضرت بیانگر اهتمام آن بزرگوار به مسأله ی قربانی است. وی که می دید بستگان و خویشانش توانایی انجام این عمل مستحب را ندارند و اگر او به آنان کمک نکند بناچار آن را ترک خواهند کرد، پیش از عید قربان گوسفندانی برای ایشان می فرستاد تا در روز عید امکان قربانی برایشان فراهم باشد.
۵ – بردباری
حلم و بردباری از ویژگیهای مهمی است که مردان بزرگ، بویژه رهبران الهی که بیشترین برخورد و اصطکاک را با مردم نادان و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو این خلق نیکو، افراد بسیاری را بسوی خود جذب کردند.
بردباری نقش مهمی در پیشرفت کارها و موفقیت افراد دارد، تا آنجا که امام هادی (علیه السلام) فرموده است:
«ان الظالم الحالم یکاد ان یعفی علی ظلمه بحلمه، و ان الحق السفیه یکاد أن یطفی نور حقه بسفهه.»(۴۳)
ستمگر بردبار چه بسا بخاطر بردباری اش مورد بخشودگی قرار گیرد و ممکن است انسان حق بجانب بی حلم، روشنایی نور حقش بخاطر سفاهتش خاموش گردد.
پیشوای دهم با این بیان ظریف به پیروان خود هشدار می دهد که مبادا با متخلق نشدن به این فضلیت اخلاقی ارزشمند، مشعل فروزان حق را در وجود خویش خاموش کنند.
امام (علیه السلام) با این نگرش به «حلم» در عمل نیز همچون نیکان خود در برابر ناملایمات، بردبار بود و تا جایی که مصلحت ایجاب می کرد با دشمنان حق و ناسزاگویان و اهانت کنندگان به ساحت مقدسش، با بردباری برخورد می کرد.
«بریحه ی» عباسی – که از سوی دستگاه خلافت به سمت پیشنمازی مکه و مدینه منصوب شده بود – از امام هادی (علیه السلام) نزد متوکل سعایت کرد و از وی خواست دست آن حضرت را از این دو پایگاه مهم کوتاه کند.
متوکل – در پی این سعایت – امام (علیه السلام) را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به سامرا تبعید کرد. «بریحه» در میان راه رو به امام (علیه السلام) کرد و گفت: تو خود می دانی که عامل تبعید تو من هستم. با سوگندهای محکم و استوار، سوگند می خورم که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمینن یا یکی از درباریان و فرزندان او ببری، تمامی درختانت را (در مدینه) آتش می زنم و بردگان و خدمتکارانت را می کشم و چشمه های مزرعه هایت را کور خواهم کرد و یقین بدان که همه ی این اقدامات را انجام می دهم.
امام (علیه السلام) متوجه او شد و فرمود:
نزدیکترین راه برای شکایت از تو این بود که شب گذشته شکایت تو را نزد خدا بردم، و من شکایت از تو را که بر خدا عرضه کرده ام نزد غیر او از بندگانش نخواهم برد.
«بریحه» چون این سخنان را از امام (علیه السلام) شنید و با این موضع ملایم و بردبارانه ی آن گرامی مواجه شد، به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و لابه کرد و از محضرش تقاضای بخشش نمود. امام (علیه السلام) در نهایت بزرگواری فرمود: تو را بخشیدم.(۴۴)
۶- هیبت در دلها
امامان (علیه السلام)، مظاهر قدرت و عظمت خداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق، و منبع تجلیات و انوار خاصه ی او هستند. بر این اساس از یک قدرت معنوی فوق العاده و نفوذ و هیبت خاصی برخوردارند.
این هیبت و شکوه و عظمت خدادادی را در زیارت جامعه و از زبان امام هادی (علیه السلام) چنین می خوانیم:
«طاطاکل شریف لشرفکم، و بخع کل متکبر لطاعتکم و خضع کل جبار لفضلکم و ذل کل شیء لکم.»
هر بزرگ و شریفی در برابر بزرگواری و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینیی به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگویی در برابر فضل و برتری شما فروتنی کرده و همه چیز برای شما خوار و ذلیل گشته است.
روی این جهت بارها اتفاق می افتاد که حاکمان جور در غیاب امامان (علیه السلام) تصمیمهای خطرناکی نسبت به آنان می گرفتند، ولی به محض رویارو شدن با ایشان و نگاه به رخسار پر فروغشان، کابوس ترس و وحشت در دلهایشان سایه می افکند؛ بگونه ای که مجبور می شدند از تصمیم خود برگردند.
فروغ این هیبت و عظمت الهی در چهره ی امام هادی (علیه السلام) کاملا نمایان بود و دوست و دشمن، و به تعبیر خود آن پیشوای معصوم، هر شریف و متکر و جباری را به خضوع در برابرش واداشته بود. اینک چند نمونه:
* محمد بن حسن اشتر علوی نقل می کند: با پدرم بر در خانه ی متوکل بودیم و جمعی از آل ابوطالب، آل عباس و آل جعفر نیز حضور داشتند. امام هادی (علیه السلام) وارد شد. تمامی آنان که بر در خانه ی متوکل حضور داشتند، به احترام آن حضرت از اسب پیاده شدند. امام (علیه السلام) داخل خانه شد. بعضی از حاضران به بعضی دیگر گفتند: چرا باید برای این نوجوان از مرکب پیاده شود؟ او نه از ما شریفتر است و نه سنش از ما بیشتر است. سوگند به خدا (در بازگشت) برای او پیاده نخواهیم شد.
ابو هاشم جعفری – که در آنجا حضور داشت – گفت: به خدا سوگند وقتی نگاهتان به او بیفتد با کوچکی و خواری برای او پیاده خواهید شد.
طولی نکشید که امام هادی (علیه السلام) از دربار متوکل بازگشت. چون نگاه حاضران به آن حضرت افتاد بی اختیار از اسبها پیاده شدند. ابو هاشم گفت: مگر نگفتید پیاده نمی شویم؟ گفتند: به خدا سوگند نتوانستیم خودداری کنیم؛ بگونه ای که بی اختیار از مرکبها پیاده شدیم!(۴۵)
* زید بن موسی(۴۶) چند بار به «عمر بن فرج رخجی» – حاکم مدینه – گوشزد کرد و از او خواست وی را بر فرزند برادرش – امام هادی (علیه السلام) – مقدم بدارد و می افزود: او جوان است و من عموی پدر او هستم.
«عمر» سخن او را برای امام هادی (علیه السلام) نقل کرد. حضرت فرمود: یک بار این کار را بکن. فردا مرا پیش از او در مجلس بنشان، سپس ببین چه خواهد شد.
روز بعد «عمر» امام (علیه السلام) را دعوت کرد و آن حضرت در بالای مجلس نشست. سپس به «زید» اجازه ی ورود داد. «زید» در برابر امام (علیه السلام) بر زمین نشست.
چون روز پنج شنبه شد، والی ابتدا به زید اجازه داد تا وارد شود و در صدد مجلس بنشیند؛ سپس از امام (علیه السلام) خواست وارد شود. امام (علیه السلام) داخل شد هنگامی که چشم زید به حضرت افتاد و هیبت امامت را در رخسار ملکوتی اش مشاهده کرد، بی اختیار از جای برخاست و امام (علیه السلام) را بر جای خود نشانید و خود در برابر او نشست.(۴۷)
بدون شک منشأ این همه هیبت و شکوه امام (علیه السلام)، قدرت مادی و سلطنت ظاهری او نبود؛ بلکه اطاعت خدا و پارسایی در دنیا و تقوای دینی و از همه مهمتر، ایمان آن بزرگوار بود، که او را از ذلت نافرمانی حقتعالی خارج و به عزت اطاعت و بندگی او داخل کرده بود.
پی نوشت ها:
۱- نام روستایی در شش کیلومتری مدینه که امام کاظم (علیه السلام) آن را تأسیس کرده بود (ر.ک: مناقب، ج ۴، ص ۳۸۲) ولی در معجمهای مربوط به بلدان از چنین قریه ای اسم برده نشده است. بر همین اساس ضبط دقیق آن مشخص نیست. در برخی منابع نیز «صربا» ضبط شده است.
۲- ر.ک: کافی، ج ۱، ص ۴۹۷؛ ارشاد، ص ۳۲۷ ؛ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۹۲؛ مناقب، ج ۴، ص ۴۰۱ و کامل، ج ۷، ص ۱۸۹٫
۳- عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج ۱، ص ۵۰ – ۵۱، حدیث ۲۹٫
۴- از جمله اختصاصات امامان (علیه السلام) در روایات شیعه این دانسته شده که آنان ختنه شده به دنیا می آمدند ولی به عنوان استحباب و سنت، صورتی از عمل را انجام می دادند (ر.ک: سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۶۳).
۵- حیاه الامام علی الهادی (علیه السلام)، ص ۱۵٫
۶- مناقب، ج ۴، ص ۴۰۱، القاب دیگری نیز برای آن حضرت ذکر شده است (ر.ک: دلائل الامامه، ص ۲۱۷).
۷- ر.ک: الفصول المهمه، ص ۲۷۷٫
۸- مناقب، ج ۴، ص ۴۰۱٫
۹- به کنیزی گفته می شود که از صاحب خود دارای فرزند می شود و همین خصوصیت موجب آزادی وی پس از مرگ صاحبش می گردد.
۱۰- دلائل الامامه، ص ۲۱۶٫
۱۱- همان.
۱۲- حیاه الامام علی الهادی (ع، ص ۲۱ به نقل از: مأثر الکبراء فی تاریخ سامرا، ج ۳، ص ۲۰ و جوهره الکلام فی مدح ساده الاعلام، ص ۱۵۱٫
۱۳- بین سامرا و بغداد و در فاصله ی حدود سی کیلومتری سامرا قرار دارد.
۱۴- الامام الهادی من المهد الی اللحد، ص ۱۳۷٫
۱۵- ر.ک: النجم الثاقب، ص ۱۱۴٫
۱۶- کافی، ج ۱، ص ۳۲۶٫
۱۷- ر.ک: همان.
۱۸- منتهی الآمال، ج ۲، ص ۳۸۷٫
۱۹- همان، ص ۳۸۸٫
۲۰- مضمون سخن حضرت امیر (علیه السلام) در آغاز خطبه ی سوم نهج البلاغه است:«ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر.»
۲۱- در زیارت جامعه، رسیده از امام هادی (علیه السلام) آمده است: «خلقکم الله أنوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم.» خداوند، شما را نور آفرید و محیط بر عرش خویش قرار داد تا این که به وسیله شما (و فرستادنتان به میان ما) بر ما منت نهاد.
۲۲- قرآن می فرماید: «ما کان محمد أبا احد من رجالکم ولکن رسول الله…» (احزاب (۳۳)، آیه ی۴۰).
۲۳- یرید الله… و یطهرکم تطهیرا (احزاب، آیه ۳۳).
۲۴- بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۰۷٫
۲۵- نهج البلاغه، خطبه ی ۲، ص ۴۷٫
۲۶-الفصول المهمه، ص ۲۸۲٫
۲۷- البدایه و النهایه، ج ۱۱، ص ۱۵٫
۲۸- حیاه الامام علی الهادی (علیه السلام)، ص ۲۹٫ به نقل از: مرآه الجنان، ج ۲، ص ۱۶۰٫
۲۹- شذرات الذهب، ج ۲، ص ۱۲۸٫
۳۰- ائمتنا، ج ۲، ص ۲۵۷؛ حیاه الامام علی الهادی (علیه السلام)، ص ۱۳۷٫
۳۱- الخرایج و الجرایح، ص ۱۴۹٫
۳۲- ائمتنا، ج ۲، ص ۲۱۸٫
۳۳- بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۶۹٫
۳۴- حیاه الامام علی الهادی (علیه السلام)، ص ۴۵٫
۳۵- تحف العقول، ص ۳۵۸٫
۳۶- همان.
۳۷- مناقب، ج ۴، ص ۴۰۹٫
۳۸- همان.
۳۹- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۲۹٫
۴۰- کافی، ج ۱، ص ۴۹۸٫
۴۱- روز هشتم ذیحجه.
۴۲- اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۳۷٫
۴۳- تحف العقول، ص ۳۵۸٫
۴۴- ر.ک: اثبات الوصیه، ص ۱۹۶٫
۴۵- اعلام الوری، ص ۳۶۰؛ مناقب، ج ۴، ص ۴۰۷؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۳۷٫
۴۶- ظاهرا وی همان زید بن موسی بن جعفر است که به «زید النار» معروف است و براساس نقل سید محسن امین در اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۱۲۸ در حدود سال ۲۴۷ در اواخر حکومت متوکل در گذشته است.
۴۷- اعلام الوری، ص ۳۶۵٫
منبع: راسخون
بازدیدها: 148