یکى از اصحاب خاصّ امام علىّ صلوات اللّه و سلامه علیه به نام اصبغ بن نباته حکایت نماید:
روزى در محضر امام علیه السلام نشسته بودم که ناگهان غلام سیاهى را آوردند؛ که به سرقت متّهم بود.
هنگامى که نزد حضرت قرار گرفت، از او سؤال شد: آیا اتّهام خود را قبول دارى؟؛ و آیا سرقت کرده اى؟
غلام اظهار داشت : بلى اى سرورم ! قبول دارم ، حضرت فرمود: مواظب صحبت کردن خود باش و دقّت کن که چه مى گوئى ، آیا واقعا سرقت کرده اى؟
غلام عرضه داشت: آرى، من دزد هستم و سرقت کرده ام.
امام علیه السلام غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: واى به حال تو، اگر یک بار دیگر اعتراف و اقرار کنى؛ دستت قطع خواهد شد، باز دقّت کن و مواظب گفتارت باش، آیا اتّهام را قبول دارى؟ و آیا سرقت کرده اى؟
در این مرحله نیز بدون آن که تهدید و زورى باشد، گفت: آرى من سرقت کرده ام؛ و عذاب دنیا را بر عذاب آخرت مقدّم مى دارم.
در این لحظه حضرت دستور داد که حکم خداوند سبحان را جارى کنند؛ و دست او را قطع نمایند.
اصبغ گوید: چون طبق دستور حضرت، دست راست غلام را قطع کردند، دست قطع شده خود را در دست چپ گرفت و در حالى که از دستش خون مى ریخت، بلند شد و رفت؛ در بین راه شخصى به نام ابن الکوّاء به او برخورد و گفت: چه کسى دستت را قطع کرده است؟
غلام در پاسخ چنین اظهار داشت : سیّد الوصیّین، امیرالمؤ منین، حجّت خداوند، شوهر فاطمه زهراء سلام اللّه علیها، پسر عمو و خلیفه رسول اللّه صلوات اللّه علیه (۱) دست مرا قطع نمود.
ابن الکوّاء گفت: اى غلام ! دست تو را قطع کرده است و این همه از او تعریف و تمجید مى کنى و ثناگوى او گشته اى؟! غلام در حالتى که خون از دستش مى ریخت گفت: چگونه از بیان فضایل مولایم لب ببندم و ثناگوى او نباشم؛ و حال آن که گوشت و پوست و استخوان من با ولایت و محبّت او آمیخته است؛ و دست مرا به حکم خدا و قرآن قطع کرده است.
وقتى این جریان را براى امیرالمؤمنین علىّ علیه السلام مطرح کردند، به فرزند خود حضرت مجتبى سلام اللّه علیه فرمود: بلند شو و برو آن غلام را پیدا کن و همراه خود بیاور.
پس امام مجتبى علیه السلام طبق دستور پدر حرکت نمود و غلام را پیدا کرده و نزد آن حضرت آورد؛ و حضرت به او فرمود: دست تو را قطع کرده ام و از من تعریف و تمجید مى کنى؟!
غلام عرضه داشت: بلى، چون گوشت، پوست و استخوانم به عشق ولایت و محبّت شما آمیخته است؛ مى دانم که دست مرا طبق فرمان خداوند متعال قطع کرده اى تا از عذاب و عقاب الهى در آخرت در امان باشم.
اصبغ افزود: حضرت با شنیدن سخنان غلام، به او فرمود: دستت را بیاور؛ و چون دست قطع شده او را گرفت، آن را با پارچه اى پوشاند و دو رکعت نماز خواند؛ و سپس اظهار نمود: آمّین، بعد از آن، دست قطع شده را برگرفت و در محلّ اصلى آن قرار داد و فرمود: اى رگ ها! همانند قبل به یکدیگر متّصل شوید و به هم بپیوندید.
پس از آن، دست غلام خوب شد؛ و دیگر اثرى از قطع و جراحت در آن نبود؛ و غلام شکر و سپاس خداوند متعال را بجاى آورد و دست و پاى امام علیه السلام را مى بوسید و مى گفت : پدر و مادرم فداى شما باد که وارث علوم پیامبران الهى هستید.((۲)
پی نوشت:
۱-فضایل ومناقب بسیارى را براى حضرت برشمرده است که جهت اختصار به همین مقدار اکتفا شد.
۲- فضائل ابن شاذان : ص ۳۷۰، ح ۲۱۳، خرائج راوندى : ج ۲، ص ۵۶۱، ح ۱۹، بحار: ج ۴۰، ص ۲۸۱ ح ۴۴، اثبات اهداه : ج ۲، ص ۵۱۸، ح ۴۵۴٫
منبع:چهل داستان و چهل حدیث از امام علی علیه السلام، حجه الاسلام و المسلمین عبدالله صالحی
بازدیدها: 120