داستانهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: اویس قرنی و اطاعت مادر

خانه / قرآن و عترت / عترت / ستارگان هدایت / حضرت محمد (صلی الله علیه واله) / داستانهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: اویس قرنی و اطاعت مادر

گویند اویس شتربانى مى کرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. یک روز از مادر اجازه خواست که براى زیارت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به مدینه رود.

گویند اویس شتربانى مى کرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را مى داد. یک روز از مادر اجازه خواست که براى زیارت پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) به مدینه رود. مادرش گفت اجازه مى دهم به شرط آنکه بیش از نصف روز در مدینه توقف نکنى. اویس حرکت کرد وقتى به خانه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) رسید اتفاقا ایشان هم تشریف نداشتند. ناچار اویس بعد از یکى دو ساعت توقف پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) را ندیده به یمن مراجعت کرد. چون حضرت به خانه برگشت پرسید این نور کیست که در این خانه تابیده؟ گفت شتربانى که اویس نام داشت به اینجا رسید و بازگشت. فرمود آرى اویس در خانه ما این نور را به هدیه گذاشت و رفت .
درباره چنین شخصى پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مى فرماید یفوح روائح الجنه من قبل القرن و اشوقاه الیک یا اویس القرن،
نسیم بهشت از جانب یمن و قرن مى وزد چه بسیار مشتاقم به دیدارت اى اویس قرنى.
تکیه بر خوابگاه نقش بس است          بر تنم نقش بوریا هوس ‍ است
دلم از قیل و قال گشته ملول          از خوشا خرقه و خوشا کشکول
       گر نباشد اطاق و فرش حریر          کنج مسجد خوشست و کهنه حصیر
 ور مزعفر مرا رود از یاد          سر نان جوین سلامت باد
لوحش الله ز سینه جوشى ها          باد ایام خرقه پوشى ها
کى بود کى بود که گردم فرد          با دل ریش و سینه پر درد
نخوت جاء را ز سر فکنم          کنده حرص را ز پا شکنم
باز گیرم شهنشى از سر          و ز کلاه نمد کنم افسر
خاک بر فرق اعتبار کنم          خنده بر وضع روزگار کنم
منبع: آگاه شویم، حسن امیدوار،جلد دوم.

بازدیدها: 168

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *