داستان های قرآنی |به نام خداي عليّ اعلي آغاز مي‌كنم داستان آدم و حوا

خانه / قرآن و عترت / قرآن / داستانهای قرآن / داستان های قرآنی |به نام خداي عليّ اعلي آغاز مي‌كنم داستان آدم و حوا

به نام خداي عليّ اعلي آغاز مي‌كنم داستان آدم و حوا نام مبارك حضرت آدم (عليه‌السلام) كه نخستين پيامبر است، شانزده بار

به نام خداي عليّ اعلي آغاز مي‌كنم داستان آدم و حوا
نام مبارك حضرت آدم (عليه‌السلام) كه نخستين پيامبر است، شانزده بار به نام آدم (عليه السلام) و هشت بار به عنوان بني آدم(عليه‌السلام) و يك بار به عنوان ذريّه آدم (عليه‌السلام) بر روي هم بيست و پنج بار، در نه سوره و در بيست و پنج آيه، در قرآن مجيد آمده است.[1]

امام صادق(عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «دليل ناميدن آدم (عليه‌السلام) به اين اسم، بدان خاطر است كه او از اديم و پوسته و قشر زمين آفريده شده است و شيخ صدوق گويد: اديم نام چهارمين لايه دروني زمين است كه آدم (عليه‌السلام) از آن خلق شده است.[2] خداوند آدم (عليه‌السلام) را بدون پدر و مادر بيافريد، تا دليل باشد بر قدرت الهي.[3]

وي نهصد و سي سال عمر كرد[4]، و سرانجام در پي تبي طولاني در روز جمعه يازدهم محرم وفات يافت و در غاري ميان كوه ابوقبيس دفن شده و صورت او به طرف كعبه قرار دارد.[5]

در قرآن مجيد راجع به حضرت آدم (عليه‌السلام) حالات مختلف و گوناگوني ذكر شده و ما به يازده قسمت از حالات مزبور اشاره مي‌كنيم كه عبارتند از:

نخست: خلقت حضرت آدم (عليه‌السلام) و آفرينش اوIMG13224202

آدم(عليه‌السلام) از دو بعد تشكيل شده، جسم و روح، خدا نخست جسم او را آفريد، سپس از روح خود در او دميد و به صورت كامل او را زنده ساخت. از آيات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگوني كه درباره چگونگي آفرينش انسان آمده، به خوبي استفاده مي‌شود كه انسان در آغاز، خاك بوده است.[6]

[از پيامبر(صلي الله عليه و آله) سؤال شد كه آيا سرشت آدم (عليه‌السلام) از تمام انواع گل بوده است و يا نوعي خاص از آن؟ حضرت فرمود: سرشت وي از تمام گل بوده است و اگر غير اين مي‌بود انسان‌ها يكديگر را باز نمي‌شناختند و تمام آن‌ها به يك شكل و صورت مي‌بودند و همچنانكه خاك كره زمين در رنگ‌هاي مختلف از سفيد و سرخ و بور و زرد متنوع است و نيز به جهت شرايط آب و هوايي به صورت حاصلخيز و شوره‌زار درآمده است، به همان شكل انسان‌ها نيز به صورت نژاد‌ها و رنگ‌هاي مختلف در سراسر جهان پراكنده شده‌اند.][7] سپس با آب آميخته شده و به صورت گل درآمده است،[8] و بعد به گل بدبو (لجن) تبديل شده[9]، سپس حالت چسبندگي پيدا كرده[10]، و بعد به حالت خشكيده درآمده و همچون سفال گرديده است. [11] فاصله زماني اين مراحل كه چند سال طول كشيده روشن نيست. اين قسمت نشان دهنده مراحل تشكيل جسم آدم (عليه‌السلام) است كه همچنان تكميل شد، تا به صورت يك جسد كامل درآمد، آنگاه خداوند تبارك و تعالي به هنگام غروب روز جمعه از روح خويش در آدم(عليه‌السلام) دميد،[12] و به صورت كامل او را زنده ساخت.

دوم: انتخاب آدم(عليه‌السلام) از جانب خداوند به پيامبري
قرآن در اين خصوص مي فرمايد: «ان الله اصطفي آدم و نوحاً و ال ابراهيم؛ همانا خداوند برگزيد (از ميان جهانيان وقت) آدم و نوح(عليهماالسلام) و …».[13] هنگامي كه خداوند اراده كرد تا در زمين خليفه و نماينده‌اي كه حاكم زمين باشد قرار دهد، اين موضوع را به فرشتگان خبر داد،‌ولي فرشتگان از اين خبر شگفت زده شدند و با خود گفتند: كسي كه جانشين خدا در زمين او خواهد شد هرگز نمي‌تواند عالمي برپا سازد كه از نظر پاكي و رحمت برابر با ملكوت آسمان باشد، چه اين كه خداوند پيش از آدم(عليه‌السلام) انسان‌هايي را آفريده بود و آنان در زمين به فساد و تباهي پرداختند. فرشتگان به خداي خود چنين عرضه داشتند: آيا در زمين انساني را قرار مي‌دهي كه با گناه و معصيت در آن، فساد كند و به خونريزي بپردازد، در حالي كه ما آن گونه كه در شأن توست، تو را منزه دانسته و به شكرانه‌ات تو را مدح و ستايش مي‌كنيم! فرشتگان بدين جهت اين سخن را به خداي خويش عرضه كردند، كه خويشتن را برتر از آفريده‌اي مي‌دانستند كه قرار بود جانشين قرار گيرد و خود را به جانشيني در زمين سزاوارتر از او مي‌پنداشتند. اما خداي متعال با اسرار غيبي كه بر آنان پوشيده بود و حكمتي كه خاص آفرينش آدم (عليه‌السلام) بود به آنان پاسخ داد: خداوند چيزي را مي‌داند كه آنان از آن آگاهي ندارند.[14]

سوم: تعليم اسماء به آدم (عليه‌السلام)
پس از آنكه خداوند، حضرت آدم (عليه‌السلام) را آفريد، اسماء[15] را به وي آموخت، تا در زمين توان يافته و به نحوي بايسته از آن‌ها بهره‌مند گردد، از طرفي خداي سبحان اراده فرموده بود كه عيناً به فرشتگان بنماياند، اين آفريده جديدي كه به ديده حقارت بدان مي‌نگريستند، داراي دانش و شناختي برتر از آنان است و به همين دليل از آنان خواست كه اگر به گمان خود راست مي‌گويند و به جانشيني در زمين از آدم(عليه‌السلام) سزاوارترند، به وي خبر دهند، از آن اسمائي كه تعليم آدم (عليه‌السلام) داده شد. ولي فرشتگان از پاسخ درمانده و با عذر و پوزش، خداي خويش را مخاطب قرار دادند: «خدايا ما تو را آن گونه كه سزاواري، منزه مي‌دانيم و بر اراده تو معترض نيستيم، چرا كه ما از علم و دانش جز آنچه به ما بخشيده‌اي، بهره‌اي نداريم و تو از هر چيز آگاهي، و كارهايت بر اساس حكمت است.»
سپس خداوند به آدم(عليه‌السلام) فرمود: اي آدم(عليه‌السلام) خبر بده به آن فرشتگان از آن اسماء (كه به تو تعليم داده شده است). وقتي كه آدم(عليه‌السلام) فرشتگان را از آن اسماء خبر داد، فرشتگان در شگفتي فرو رفتند، خداوند به آنها فرمود: «آيا به شما نگفته بودم كه من (خداوند) عالم به غيب و پنهاني‌هاي آسمان‌ها و زمين هستم و آگاهم به آنچه آشكارا مي‌گوييد و آنچه را نهان مي‌داريد». [16]

چهارم: سجده كردن فرشتگان به آدم(عليه‌السلام)

farhangnews_141109-404532-1440045386
موضوع تكامل انسان، تا به درجه‌اي كه فردي از آنان به نام آدم(عليه‌السلام)، برگزيده خداوند قرار گرفت و اين خلقت و تكامل آن و اختيار كردن برگزيده‌اي از آن، تا جايي كه به فرشتگان دستور رسيد، يك چنين سمبل خلقت را مورد تكريم و احترام فوق العاده‌اي قرار داد. به قسمي كه او را براي كمال خلقت و برگزيدگي وي، مورد سجده تكريم و تعظيم نه عبوديت قرار دهند. اين حقيقت در پنج آيه مختلف مطرح شده، و تكرار آن مستوجب عظمت يك چنين سمبلي واقع گشته، كه بدانند نه يكبار و نه دوبار، بلكه پنج بار در سوره‌هاي گوناگون قرآن، آن هم با عبارات و كلمات مختلف عنوان گرديده است.[17] چنانكه مي‌فرمايد: «به ياد آور! اي محمد (صلي الله عليه و آله) هنگامي را كه به فرشتگان گفتيم سجده كنيد به آدم (عليه‌السلام)، و همه سجده كردند جز ابليس، كه سرپيچي كرد و تكبر ورزيد واز كافرين محسوب گشت.»[18] همه فرشتگان – براي امتثال امر خداوند – بر آدم(عليه‌السلام) سجده كردند مگر شيطان كه از سر عناد و تكبر، از سجده كردن سرباز زد، خداوند سبب سجده نكردن او را مي‌دانست، با اين همه، علت را از او جويا شد. ابليس برتري خود را بر آدم (عليه‌السلام) و اين كه وي از آتش و آدم(عليه‌السلام) از گل آفريده شده است عنوان كرد، به نظر ابليس، آتش برتر از گل بود و بدين سان فوق العاده تكبر ورزيد، در اين هنگام خداي سبحان او را از بهشت راند و به دليل تكبرش، وي را پيوسته تا روز قيامت مورد لعنت خويش قرار داد.[19] رانده شدن ذلّت بار شيطان از بهشت، پاداش عناد، تكبر و سرپيچي وي از سجده بر آدم(عليه‌السلام) بود، شيطان از پروردگار خويش درخواست كرد تا روز قيامت او را زنده نگاه دارد. خداي متعال نيز بنا به حكمتي كه اراده فرموده بود به او پاسخ مثبت داد، ابليس درخواست خود را اين گونه بيان كرد:
«پروردگارا! به دليل اين كه به هلاكت (راندن) من حكم كردي.سوگند مي‌خورم تمام تلاشم را به كار ببرم و فرزندان آدم(عليه‌السلام) را گمراه كرده، آنها را از راه تو منحرف سازم و در اين راه از هيچ تلاشي دريغ نخواهم كرد واز هر راهي كه بتوانم به سراغ آنان رفته، از غفلت و ضعف آن‌ها استفاده خواهم كرد تا آنان را فريفته، به فساد و تباهي بكشانم‌ و بيشتر آن‌ها را از شكرگزاري تو منصرف سازم».
ولي خداوند او را نكوهش كرد و فرمود: «اي نكوهيده و طرد شده از رحمت من، از بهشت بيرون رو، سوگند مي‌خورم كه جهنم را از تو و همه پيروانت از فرزندان آدم(عليه‌السلام) آكنده خواهم ساخت.»[20]

پنجم: سكونت آدم و حوا(عليهماالسلام) در بهشت و اخراج آن‌ها
پس از برگزيدگي آدم(عليه‌السلام) و مسجود فرشتگان قرار گرفتن، به وي و زوجه‌اش از جانب خداوند دستور رسيد كه در بهشت مسكن گزينند و به نعمت‌هاي خدايي متنعم گردند ولي از يك درخت ممنوعه تناول نكنند و نزديك آن نگردند، چنانكه مي‌فرمايد: «گفتيم به آدم(عليه‌السلام) و همسرش در بهشت مسكن اختيار بنماييد و از نعمت‌هاي آن فراوان بخوريد، ولي نزديك اين درخت براي خوردن نشويد، زيرا از ستمكاران (به خويشتن) خواهيد گرديد.»[21] ولي شيطان به سراغ آن‌ها آمد و آن‌ها را وسوسه كرد، تا لباس‌هاي تقوا را كه باعث كرامتشان شده بود، از تنشان خارج سازد. به آنها گفت: «پروردگارتان شما را از اين درخت نهي نكرده، مگر به خاطر اينكه – اگر از آن بخوريد – فرشته خواهيد شد، يا جاودانه در بهشت خواهيد ماند و براي آنها سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم،» به اين ترتيب آن‌ها را با فريب‌كاري، از مقامشان فرود آورد، هنگامي كه آن‌ها فريب شيطان خورده واز آن درخت تناول كردند، لباس‌هاي كرامت و احترام از اندامشان فرو ريخت. خداوند آن‌ها را سرزنش كرد و به آن‌ها فرمود: «آيا من شما را از آن درخت منع نكردم و نگفتم كه شيطان دشمن آشكار شماست.»
آدم و حوا(عليهماالسلام) به طور سريع به اشتباه خود پي بردند و توبه كردند و به گناه خود اقرار نمودند و از درگاه الهي طلب رحمت كرده و گفتند: «پروردگارا! ما به خويشتن ستم روا داشتيم، اگر ما را نبخشايي و از ما درنگذري، قطعاً در زمره زيانكاران خواهيم بود.» ولي خداوند آدم و حوا(عليهماالسلام) را از بهشت به زمين فرود آورد و آن‌ها را آگاه ساخت كه فرزندانشان با يكديگر دشمني مي‌كنند، آن‌ها بايد در زمين اقامت گزينند و آن‌ را آباد سازند و تا پايان عمرشان از آن بهره‌مند شوند و خداي سبحان آن‌ها را رهنمون شود. هر كس از هدايت الهي پيروي كند، در دنيا مرتكب گناه نشده و هرگز در آن به بيچارگي نمي‌افتد.» [22]

ششم: درختي كه آدم و حوا(عليهماالسلام) از آن نهي شده بودند
در داستان آدم(عليه‌السلام) آمده است، كه خداوند همه خوردني‌هاي بهشت را بر وي آزاد و حلال كرد و او را تنها از خوردن و نزديك شدن به يك درخت منع فرمود. در اين‌كه اين درخت چه بوده است؟ مرحوم طبرسي روايات بسياري مي‌آورد كه اين درخت بوته گندم بوده است، ولي در روايات ديگري گفته شده كه تاك يا نهال انجير بوده است.[23] و شيخ طوسي افزون بر روايات گندم و انگور و انجير، روايتي از حضرت علي(عليه‌السلام) مي‌آ‌ورد كه اين درخت، درخت كافور بوده است.[24] هفتم: بهشتي كه جايگاه آدم(عليه‌السلام) بود، آيا در زمين بوده يا آسمان؟
مقدمه: عبدالله بن سنان گويد: از امام صادق(عليه‌السلام) سؤال شد: «آدم و حوا (عليهما السلام) قبل از خروج از بهشت چه مدتي را در آنجا به سر بردند؟ حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالي به هنگام غروب روز جمعه از روح خويش در آدم(عليه‌السلام) دميد، آنگاه حوا (عليهاالسلام) را از پهلوي آدم(عليه‌السلام) آفريد و در همان هنگام، بعد از سجده فرشتگان، آن‌ها را در بهشت خويش جاي داد. به خدا قسم آن‌ها جز شش ساعت را بيشتر، در خلد برين به سر نبردند و شبي را در آن‌جا به صبح نياوردند، تا آنكه مرتكب ترك اولي شده و عريان در ميان باغستان عرش رها بودند، خداوند آن‌ها را مخاطب قرار داد: مگر من شما را از اين درخت منع نكردم، آدم(عليه‌السلام) از كرده خويش پشيمان گشته و به حالت خضوع از راه حيا و شرمندگي درآمده و گفت: «ربنا ظلمنا انفسنا و اعترفنا بذنوبنا فاغفر لنا» خداوند به آن دو فرمود: «از عرش من به زير آييد، چرا كه بهشت من جايگاه گنهكاران نيست.»[25] مفسران پيرامون بهشتي كه آدم(عليه‌السلام) در آن مي‌زيست، اختلاف نظر دارند: كه آيا در زمين بوده است يا در آسمان؟

نظريه اول: آنچه رجحان دارد اين است، كه به چند دليل اين بهشت در زمين بوده است.[26]
1. خداي سبحان آدم(عليه‌السلام) را در زمين آفريد، چنانكه در فرموده خداي متعال آمده است: «اني جاعل في الارض خليفه»[27] در پي آن خداوند بيان نفرمود كه وي را به آسمان منتقل كرده است.
2. خداوند بهشت موعود (بهشت جاودان) را در آسمان توصيف فرموده است، پس اگر آدم(عليه‌السلام) در اين بهشت جاي داشت شيطان جرأت نمي‌كرد به او بگويد «آيا تو را به درختي جاودانه و سلطنتي كهنه نشدني راهنمايي كنم».[28] 3. بهشت جاودان، جايگاه نعمت‌هاي خداست، نه جاي تكليف و حال آنكه خداوند به آدم و حوا(عليهماالسلام) دستور دادكه از ميوه آن درخت تناول نكنند.
4. خداوند در وصف كساني كه در بهشت جاودان آسمان وارد مي‌شوند فرموده است: «و آنان از بهشت بيرون نمي‌روند». در حالي كه آدم و حوا(عليهماالسلام) از بهشتي كه در آن وارد شده بودند رانده شدند. بنابراين متعين است كه آن بهشت غير از بهشتي است كه در قرآن به مؤمنين وعده داده شده است.
5. گذشته از اين‌ها هنگامي كه شيطان از سجده بر آدم(عليه‌السلام) سر برتافت، مورد لعن قرار گرفت و از بهشت بيرون رانده شد، بنابراين اگر اين بهشت همان بهشت جاودان بود، شيطان قادر نبود با وجود خشم خدا به آن راه يابد و آدم و حوا(عليهماالسلام) را بفريبد.
نظريه دوم: عده‌اي معتقدند كه آدم و حوا (عليهماالسلام) در بهشت جاودانه (آسمان) مي‌زيسته‌اند، زيرا الف و لام تعريف بدان پيوسته و آن را به صورت علم درآورده است، و مورد شيطان مي‌توان تصور كرد كه او از بيرون بهشت، آدم (عليه‌السلام) و همسرش را وسوسه كرده، به گونه‌اي كه آنان آواي او را شنيده و سخن او را دريافته‌اند، اگر گفته شود هر كس به بهشت جاودانه رود، از آن هرگز بيرون نخواهد آمد، گوييم اين بعد از برپايي رستاخيز است، اما پيش از آن امكان بيرون آمدن از بهشت هست.[29] نظريه سوم: گروهي گفته‌اند: اين بهشت بوستاني از بوستان‌هاي دنيا بوده، زيرا اگر بهشت جاودان مي‌بود، شيطان با وسوسه‌اش بدان راه نمي‌يافت.[30]

هشتم: فرود آمدن آدم و حوا(عليهماالسلام) به زمين و توبه آن‌ها
آدم و حوا(عليهماالسلام) وقتي كه از بهشت اخراج شدند، در سرزمين مكه فرود آمدند، حضرت آدم (عليه‌السلام) بر كوه صفا در كنار كعبه، هبوط كرد و در آنجا سكونت گزيد، از اين رو آن كوه را صفا گويند كه آدم(عليه‌السلام) صفي ا لله (برگزيده خدا) در آنجا وارد شد و حضرت حوا(عليهاالسلام) بر روي كوه مروه (كه نزديك كوه صفا است) فرود آمد و در آنجا سكومت گزيد. آن كوه را از اين رو مروه گويند كه مرئه (يعني زن كه منظور حوا (عليهاالسلام) باشد) در آن سكونت نمود. آدم(عليه‌السلام) چهل شبانه روز به سجده پرداخت و از فراق بهشت گريه كرد. جبرئيل نزد آدم(عليه‌السلام) آمده و گفت: اي آدم(عليه‌السلام) آيا خداوند تو را با دست قدرت و مرحمتش نيافريد و روح منسوب به خودش را در كالبد وجود تو ندميد و فرشتگانش بر تو سجده نكردند؟! آدم(عليه‌السلام) گفت: آري خداوند اين گونه به من عنايت‌ها نمود. جبرئيل گفت: خداوند به تو فرمان دادكه از آن درخت مخصوص بهشت نخوري، چرا از آن خوردي؟ آدم(عليه‌السلام) گفت: اي جبرئيل! ابليس سوگند ياد كرد كه خيرخواه من است و گفت از اين درخت بخورم. من تصور نمي‌كردم و گمان نمي‌بردم موجودي كه خدا او را آفريده، سوگند دروغ به خدا ياد كند.[31] وقتي كه از بهشت اخراج و به زمين فرود آمدند و به گناه (ترك اولي) خود اقرار نمودند و پشيمان شدند، خداوند مهربان به آنها لطف كرد و كلماتي را به آنها آموخت، تا آدم و حوا(عليهماالسلام) در دعاي خود آن كلمات را از عمق جان بگويند و توبه خود را آشكار و تكميل نمايند.[32] سؤال: مقصود از اين سخنان و كلمات كه به آدم(عليه‌السلام) آموخت چيست؟
آيه مربوط به توبه آدم(عليه‌السلام) اين است: «پروردگارا! ما بر خود ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزي، بي‌گمان از زيانكاران خواهيم بود.»[33] مفسران در ذيل اين آيه، دعاهايي را نيز كه آدم(عليه‌السلام) با آنها توبه كرد و آمرزيده شد آورده‌اند، در پاره‌اي روايات از ابن عباس آمده است، كه آدم(عليه‌السلام) به درگاه خداي خود گريه كرد و گفت: خدايا آيا مرا با دست خود نيافريدي؟ فرمود: چرا، گفت: آيا مهر تو به خشم تو پيشي ندارد؟ فرمود: چرا، گفت: آيا اگر توبه كنم و باز گردم، به بهشتم باز مي‌گرداني؟ فرمود: آري.
(دعاهاي ديگر نيز نقل شده است).[34] مفسران شيعي آن روايات را آورده‌اند و افزون بر آن، رواياتي ذكر كرده‌اند كه آدم(عليه‌السلام) نام‌هايي گرامي، كه بر عرش نوشته شده بود ديد، سپس درباره آنها سؤال كرد، به او گفته شد: اين‌ها نام‌هاي گرامي‌ترين آفريدگان خدايند، آدم(عليه‌السلام) با آن نام‌ها به درگاه خداوند توسل جست و توبه‌اش پذيرفته شد، نام‌ها عبارت بودند از: «محمد،علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم‌السلام)».[35]

پی نوشت :

[1] – قاموس قرآن: ج 1، ص 38 – دائرة الفوائد: ج 1، ص 307 . سور و آياتي كه نام آدم (عليه‌السلام) در آنها ذكر شده است عبارتند از: بقره/21،33،34،35،37- آل عمران، آيات 33 و 59- مائده/27 – اعراف /11،19،26،27،31،35،172- اسراء/ 61،70، – كهف/50 0مريم/58 –طه/115،116،117،120،121 –يس/60.
[2] – علل الشرايع: ص 14.
[3] – همان: ص 5 – بحارالانوار: ج 1، ص 108.
[4] – كامل الزيارات: ص 38 – بحارالانوار: ج 11، ص 268. ولي در برخي روآيات سن او را هزار سال ذكر كرده‌اند.
[5] – سعد السعود: ص 37 . برخي گويند جنازه آدم (عليه‌السلام) را كه در سرزمين مكه دفن كردند، پس از گذشت هزار و پانصد سال، حضرت نوح (عليه‌السلام) هنگام طوفان، جنازه وي را از غار كوه ابوقيس (كنار كعبه) بيرون آورد و به همراه خود با كشتي به سرزمين نجف اشرف برد و در آنجا به خاك سپرد. (تاريخ انبياء، ص 125).
[6] – سوره‌هاي حج، آيه 5 و آل عمران، آيه 59.
[7] – علل شرايع: ص 471.
[8] – سوره انعام، آيه 2.
[9] – سوره حجر، آيه 28.
[10] – سوره صافات، آيه 11.
[11] – سوره الرحمن، آيه 14.
[12] – تفسير عياشي: ج2، ص 10.
[13] – سوره آل عمران، آيه 33.
[14] – سوره بقره، آيه 30 .
[15] – گويند مراد از اسماء جميع صناعات و عمارة زمين و انواع خوراكي‌ها و ادويه و استخراج معادن و كاشتن درختان و منافع آن و همه چيزهايي است كه مربوط به عمارت دين و دنيا باشد، چنانكه ابن عباس و مجاهد و سعيد بن جبير و اكثر متأخرين گفته‌اند(دائرةالفرائد: ج1، ص 318).
[16] – سوره بقره، ايه 31-33.
[17] – سوره‌هاي بقره، آيه 34- اعراف، آيه 11- اسراء، آيه 61- كهف، آيه 50- طه، آيه 116.
[18] – سوره بقره، آيه 34.
[19] – سوره حجر، آيه 30-35.
[20] – سوره‌هاي اعراف، آيه 13 و 18 –اسراء، آيات 61 و 65.
[21] – سوره‌هاي بقره، آيه 35- اعراف، آيه 19.
[22] – سوره‌هاي اعراف: آيه 20-25- طه، آيه 123.
[23] – مجمع البيان: ج 1، ص 183-185.
[24] – تفسير تبيان: ج1، ص 157.
[25] – تفسير عياشي: ج2، ص 10.
[26] – ر.ك: مع الانبياء في القرآن: ص 62 – تفسير المنار: ج 2، ص 277.
[27] – سوره بقره، آيه 30.
[28] – سوره طه، آيه 120.
[29] – تفسير تبيان: ج 1،ص 156 – تفسير مجمع البيان: ج 1، ص 5-84.
[30] – گناه نخستين: ص 38.
[31] – علل الشرايع: ص 491 – كافي: ج 6، ص 513- نورالثقلين: ج 1، ص 61 – تفسير ا لميزان: ج1، ص 182.
[32] – سوره بقره، آيه 37.
[33] – سوره اعراف، آيه 22.
[34] – ر.ك: تفاسير مجمع البيان: ج1، ص 193 – تبيان:‌ج 1، ص 169 – التفسير الكبير: ج 3، ص 19-25 – كشف الاسرار: ص 155.
[35] – تفسير مجمع البيان: ج1، ص 88،89 –الدرالمنثور: ج 1، ص 60 – مناقب ابن مغازلي شافعي: ص 63.

بازدیدها: 242

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *