دانشجویی که حماسه آفرید

دانشجویی که حماسه آفرید

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / دفاع مقدس / دانشجویی که حماسه آفرید

سید حسین علم الهدی پیشگام دانشجویان پیرو خط امام بود که در مکتب امام خمینی رحمت الله علیه درس شجاعت و ایثار را آموخته بود و در هویزه حماسه آفرید و تا آخرین نفس در مقابل دشمن متجاوز ایستاد و خون پاک خویش را نثار کرد.

دانشجویی که حماسه آفرید

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام: در آذر 1359، پس از شکست بیش از دو گردان از نیروهای عراقی در جنوب سوسنگرد به وسیله سربازان اسلام، یک گروهان از برادران سپاه اهواز جهت محافظت و پدافند شهر هویزه، از سوسنگرد به آن شهر اعزام شدند. افراد این گروهان، پس از رسیدن به منطقه و استقرار، عهده دار حفاظت از جنوب تا جنوب غربی شهر هویزه شدند.

در آذر 1359، پس از شکست بیش از دو گردان از نیروهای عراقی در جنوب سوسنگرد به وسیله سربازان اسلام، یک گروهان از برادران سپاه اهواز جهت محافظت و پدافند شهر هویزه، از سوسنگرد به آن شهر اعزام شدند. افراد این گروهان، پس از رسیدن به منطقه و استقرار، عهده دار حفاظت از جنوب تا جنوب غربی شهر هویزه شدند.
نیروهای عراقی در این منطقه متشکل از واحدهای تانک از نوع «تی – 62»، «تی -55»، موشک های زمین به زمین و امکانات نظامی پیشرفته و بیش از 6 هزار نفر پیاده بودند. ولی همین نیروهای اندک مدافع شهر، از کمترین امکانات دفاعی هم بی بهره بودند.
دشمن در آغاز هجوم سراسری خود، ظرف 48 ساعت از محور هویزه تا کرخه پیشروی کرده و در امتداد آن مستقر شده بود، به طوری که فاصله ی آن ها تا هویزه حدود 10 کیلومتر بود.
تاکتیک دشمن این بود، که با تصرف سوسنگرد، هویزه خود به خود سقوط می کند.

در چنین شرایطی 50 تا 60 نفر از برادران سپاه برای جلوگیری از پیشروی دشمن مسؤولیت مین گذاری جاده ها را به عهده گرفتند. زیرا این جاده ها و راه های عبور، برای دشمن به مانند رگ های حیاتی برای ادامه ی تجاوز محسوب می شد. دو هفته قبل از آن که عملیات مدافعان اسلام علیه نیروهای عراقی در این منطقه انجام گیرد، بنی صدر دستور تخلیه ی هویزه را از برادران بسیج و پاسدار صادر و دستور داد که در سوسنگرد مستقر شدند.
این دستور بنی صدر، با مخالفت جدی شهید سید محمد حسین علم الهدی و دیگر برادران مواجه شد. بعد از آن که علم الهدی با حضرت امام خامنه ای تماس گرفت، دستور بنی صدر لغو شد و برادران پاسدار در هویزه باقی ماندند.
یک هفته بعد، تصمیم بر آن شد که از محور هویزه و سوسنگرد حمله انجام گیرد. این عملیات را می توان نقطه ی عطف عملیات منظم برادران ارتش و سپاه دانست. بار دیگر بنی صدر، شعار جدائی ارتش از سپاه را سر داد و گفت: سپاه نباید در این عملیات شرکت کند. برادران بسیجی و سپاه که در منطقه بوده و اغلب آن ها به منطقه آشنایی داشتند، این ترفند بنی صدر را ضربه شدیدی بر پیکر عملیات می دانستند.
بار دیگر، این مسأله با تلاش برادر علم الهدی و تماس های مکرر ایشان با مسؤولان در تهران، حل شد و قرار شد که سپاه به عنوان پیاده ارتش در عملیات شرکت کند.

دانشجویی که حماسه آفرید
دانشجویی که حماسه آفرید

15 دی 1359، روز آغاز عملیات بود. برای این عملیات دو تیپ از لشکر 16 زرهی قزوین و یک تیپ از لشکر 92 زرهی اهواز در نظر گرفته شده بود، که دو گردان از نیروهای سپاه و عده ای هم از نیروهای جنگ های نامنظم (شهید چمران) نیروهای ارتش را یاری می دادند. از جمله هدف های این عملیات، پاکسازی شمال و جنوب کرخه کور از وجود نیروهای متجاوز ارتش عراق و آزاد سازی پادگان حمید و منطقه ی جفیر بود. نتایج عملیات در این روز موفقیت آمیز بود. اما هنوز عقبه های اصلی دشمن در پادگان حمید و سه راهی جفیر آسیب ندیده بود. رزمندگان اسلام، پس از تصرف مرزهای کرخه و حاج بدر، قصد پیشروی به سوی پادگان حمید را داشتند. اما بنا به دلایلی، مانند نرسیدن مهمات، قرار بر این شد که ادامه ی عملیات در 16 دی ماه انجام شود.
شانزدهم دی 1359، برادران سپاه در جلو تانک های ارتش مستقر شده و منتظر دریافت رمز حمله بودند، که رفت و آمد تانک های دشمن زیاد شد و پس از آن، هواپیماهای دشمن جهت بمباران ظاهر شدند. از طرف دیگر نیروهای اسلام زیر آتش توپخانه، کاتیوشا و خمپاره قرار گرفتند. با شناخت دقیقی که عراقی ها از منطقه داشتند، موجب شهادت عده ای از رزمندگان اسلام گردید. لشکر 9 مکانیزه ارتش عراق دست به عملیات زده بود و چون نیروهای خودی انتظار این حمله را نداشتند، فرماندهی دستور عقب نشینی به طول 500 متر را به صورت تاکتیکی صادر کرد. این دستور باعث شد که تانک ها عقب نشینی کنند و عراقی ها با این تصور که نیروهای اسلام شکست خورده و فرار کرده اند، وارد منطقه شدند.
در این ضد حمله ی سنگین دشمن که نیروهای ایرانی مجبور به عقب نشینی شدند، بیش از یکصد تن از برادران پاسدار، جهاد و دانشجویان پیرو خط امام از جمله حسین علم الهدی مفقود الاثر و شهید شدند. در پی این حادثه نیروهای دشمن در تاریخ 18 دی 1359، هویزه را اشغال کردند و پس از آن فرمانده ی نیروهای عراقی (خلیل الدوری) دستور داد تعدادی از مردم بی گناه، را دست بسته در یک گودال قرار داده و به شهادت برسانند و سپس عراقی ها تمام شهر را با دینامیت و بلدوزر نابود کردند. بدین ترتیب 1800 واحد مسکوکنی و تجاری و سه مسجد و دو حسینیه و شهر به تپه ای خاک مبدل شد.

زندگی نامه ی شهید علم الهدی

سید محمد حسین علم الهدی در هشتم مهر ۱۳۳۷، در یک خانواده روحانی در اهواز به دنیا آمد. پدرش مجاهد مرحوم آیت‌الله سید مرتضی علم‌الهدی بود. شور انقلابی و مذهبی وی سبب شد تا از ۱۴ سالگی پا به عرصه ی فعالیت های سیاسی بگذارد.
وی در همان اوان مبارزه با استبداد محمدرضاشاهی را آغاز کرد.  وی در سن نوجوانی در روز عاشورا یکی از مؤثرترین عناصر تشکیل دهنده راهپیمایی این روز بود که پس از راهپیمایی حسین دستگیر و روانه زندان می‌شود. وی که کوچکترین زندانی سیاسی است ماهها شکنجه می‌شود، اما هیچ سخنی نمی‌گوید، پس از آزادی از زندان با تشکیل انجمن اسلامی و جلسه سخنرانی جوانان سردرگم را به اسلام و مکتب دعوت می‌کند.
حسین در رشته تاریخ دانشگاه مشهد ثبت نام می‌کند و از همان اول با حوزه علمیه مشهد تماس نزدیک برقرار می‌کند و با روحانیون مبارزی چون حجت الاسلام خامنه‌ای، حجت الاسلام طبسی، حجت الاسلام هاشمی نژاد آشنا می‌شود.
نفوذ کلامی حسین به گونه‌ای بود که استادان چپی و شاهنشاهی در هر کلاسی که حسین شرکت می‌کرد، نمی‌رفتند.

از ویژگی های اخلاقی و سیره عملی شهید علم‌الهدی 

سید حسین بسیار مودب و منظم و مومن و خیلی اجتماعی، صمیمی ‌و شوخ بود. برای مثال حدود یک سال در مشهد بود و در این مدت صدها دانشجوی از رشته‌های مختلف و همچنین با عده زیادی از روحانیون و بازاریان دوست شده بود.
حدود 40 روزی که در هویزه بود علاوه بر طراحی عملیات و کمک‌رسانی به جنگ‌زده‌ها و برگزاری کلاس، با مردم آنجا عربی صحبت می‌کرد.
برای تهیه فیلم «زیباتر از زندگی» که برای مصاحبه رفته بودند، همه مردم منطقه او را می‌شناختند و به حسین ارادت داشتند و در خانه‌هایشان عکس امام و کنارش عکس حسین را می‌گذاشتند. دانشجویان پیرو خط امام رحمت الله علیه را نیز او به هویزه آورد؛ چرا که رابطه خوبی برقرار کرده بود.
آیت الله شفیعی درباره ایشان می گوید: شهید علم‌الهدی بسیار مخلص، متقی، متدین و خالص بود. نه تنها هیچ تظاهری به تقوی و ایمان نمی‌کرد، بلکه انگیزه‌اش این بود که مخفی بماند. همان طور که در روایات آمده است “افضل الزهد اخفاء الزهد”. به این معنی که بهترین انواع زهد مخفی نگه داشتن زهد است.

اولین دستگیری

حسین در سن ۱۵ سالگی در جریان مراسم عزاداری روز عاشورا سال ۱۳۵۳ همراه دوستانش اقدام به برگزاری راهپیمایی در سطح شهر می‌کنند. ساواک او را دستگیر و به بند نوجوانان بزهکار منتقل می‌کند.[۵][۳] او بارها توسط ساواک اهواز مورد شکنجه قرار گرفت.

تحصیلات

در سال ۱۳۵۶ در رشته مورد علاقه اش، تاریخ، در دانشگاه فردوسی مشهد قبول شد و در همان سال در مسجد کرامت مشهد با جلسات سید علی خامنه‌ای و سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد آشنا شد و در این سال پس از متشنج شدن اوضاع دانشگاه، به اهواز بازگشت.

تشکیل سازمان موحدین

پس از بازگشت او، هسته مرکزی سازمان موحدین را با همفکرانش در اهواز تشکیل داد و اقدام به مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاهنشاهی می‌نماید و علاوه بر آن به تکثیر و پخش اعلامیه‌های روح‌الله خمینی مشغول بودند.
از مهم‌ترین اقدامات این گروه می‌توان به ترور پل گریم (مستشار آمریکایی و نماینده کنسرسیوم و مدیر ارشد عملیات بهره‌برداری و تولید نفت مناطق جنوب) و طرح ترور سپهبد محمود جعفریان، فرماندار نظامی خوزستان، نام برد که موجب فرار دیگر عناصر از ایران شد
وی سال ۱۳۵۷ به تلافی آتش زدن مسجد کرمان، شهربانی کرمان را به آتش کشید و در این سال مجدداً دستگیر و شکنجه بسیار شد و سپس به اعدام محکوم شد.

فعالیت فرهنگی

اعتقاد حسین علم الهدی به فعالیت فرهنگی، بیشتر از فعالیت‌های نظامی بود؛ از این رو فکر خود را به مسائل فرهنگی معطوف کرده، بطوری‌که در برهه‌ای از زمان ارتباطش با سپاه پاسداران و سایر ارگان‌ها به حداقل رسید که گاهی اوقات سبب گلایه دوستانش از او می‌شد.
او باتشکیل کلاس‌های پی در پی در کانون‌های فرهنگی به آموزش قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام به جوانان می‌پرداخت. گاهی برای این کلاس‌ها بیش از ۱۵ ساعت در روز وقت صرف می‌کرد. علم الهدی در تابستان به ۸۰۰ شاگرد پسر و دختر نهج‌البلاغه و درس تاریخ می‌داد.
علم الهدی با حضور در شورای فرماندهی سپاه خوزستان تلاش زیادی برای تقویت بخش‌های فرهنگی آن می‌کرد، سعی داشت گرایش مذهبی پاسداران را تقویت کند.

شهید سید محمد حسین علم الهدی در جمع رزمندگان
شهید سید محمد حسین علم الهدی در جمع رزمندگان

ملاقات عشایر عرب با امام خمینی در جماران

زمانی که صدام به دروغ و ریا می‌گفت برای خدمت به مردم خوزستان به ایران حمله کردم، شهید علم الهدی می‌خواست این را به جهانیان ثابت کند که عشایر عرب خوزستان پایبند به امام خمینی رحمت الله علیه و انقلاب اسلامی هستند. به همین دلیل بود با تحمل مشکلات و سختی‌های این کار، یک هزار تَن از مردم خوزستان را با قطار به جماران برد.

نقش شهید علم‌الهدی در بین دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا 

آقا سید حسین در ساعات اولیه حضور نداشتند اما پس از ورود حضرت امام رحمت الله علیه به این مبحث و بیان رابطه «مدنی» استاندار خوزستان با دست‌های پشت پرده که مشکل آفرین بود، وارد صحنه شد و به دانشجویان پیرو خط امام رحمت الله علیه پیوست.
آن روز با هم خدمت حضرت امام رسیدیم و گزارش دادیم. چون شهید کار مهمی ‌داشت، یکی از خواهرها را مأمور کرد که در لانه جاسوسی، به دنبال اسنادی در رابطه با استاندار خوزستان باشد. او پس از یک ماه این کار را انجام داد و با یافتن کدهایی از مدنی، با وجود رای بسیار بالایی که داشت و احتمال داشت که رئیس جمهور شود، به نفر دوم انتخابات تنزل پیدا کرد. اختلاف او با بنی‌صدر کم بود و خود را یک فرد انقلابی، مومن و اطلاعاتی نشان می‌داد؛ در حالی که در بین اسناد لانه جاسوسی کد او وجود داشت و مأمور آمریکا بود.

شهیدی که با قرآن روی سینه‌ شناسایی شد

سرانجام این رزمنده اسلام در 22 سالگی به فیض شهادت نایل آمد. 16 ماه پس از شهادتش، طی عملیات بیت‌المقدس، با تلاش گروه‌های تفحص، پیکرهای مطهر وی و یارانش شناسایی شد. شهید علم الهدی را از قرآنی که در کنارش بود شناختند. قرآنی که به وسیله امام خمینی رحمت الله علیه و آیت الله خامنه ای امضا شده بود پس از تشییع باشکوه پیکرهای این شهدا در اهواز، در هویزه به خاک سپرده شدند.

حضرت امام خامنه ای مدظله العالی در سخنان خود درباره شهید علم الهدی می فرمایند: «برادر عزیز ما، حسین علم الهدی در جلسات و کلاس های ما در مشهد حضور فعال داشت، اما من در آن زمان ایشان را به خوبی نمی شناختم و نمی دانستم که یکی از مسلمانان نابغه است، تا این که به اهواز رفتم و از نزدیک با او آشنا شدم و چندین خاطره با ایشان دارم. از جمله آخرین روز پیش از شهادت حسین، یعنی روز 28 صفر. من کنار کرخه کور ایستاده بودم که نماز بخوانم، دیدم حسین علم الهدی و عده دیگری از برادران به سوی من می آیند. خیلی گرم و صمیمی با من برخورد کردند و من هم از دیدارشان بسیار خوشحال شدم. بعد از این که قدری با هم صحبت کردیم، به آنها گفتم: «خب، نیروهای ارتش به این جا رسیده اند، شما دیگر می توانید به عقب برگردید.» اما حسین گفت: «نه آقای خامنه ای، ما می خواهیم به پیش برویم.» البته حقیقتا هم آنها به پیش رفتند و به لقاءالله پیوستند».

منبع: راسخون

بازدیدها: 0

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *