درد دل‌های مادر آخرین شهید فتنه

خانه / مطالب و رویدادها / درد دل‌های مادر آخرین شهید فتنه

مادر یک شهید فتنه۸۸ از فضاسازی رسانه‌ها برای عدم محاکمه سران فتنه ناراحت است. او می‌گوید: ۴سال طول کشید تا ثابت شد، جانباز است. جانباز ۷۵درصد سپاه بود، اما بنیاد شهید فقط ۴۰ درصد به او داد. فراموش شدن او ظلم درحق همه شهدای فتنه است.

خبرسازی برخی رسانه‌ها و جریانات در نوع مواجهه با سردمداران و متهمان فتنه ۸۸ داغ دیگری بر غم از دست دادن فرزندش بود. فاطمه محمدعلی، مادر شهید علیرضا ستاری آخرین شهید فتنه۸۸ او ناراحت و دل‌خور بود که چطور برخی از خون ریخته شده تعدادی جوان می‌گذرند و بدون توجه به خانواده این شهدا و مشکلات عدم حضور آن‌ها توقع دارند که بانیان شلوغی‌های ۸۸ و کسانی که زمینه شورش‌ها را فراهم کردند، محاکمه نشوند. خانم محمدعلی در گفتگو با تسنیم گفت: «جا دارد گله‌ای که در دل دارم را به زبان بیاورم. گله من هم از رسانه است هم از بنیاد شهید.»

از تماس رسانه‌های خارجی با خودشان می‌گوید و ابراز تعجب می‌کند از اینکه چطور شماره آن‌ها را به دست می‌آورند. از کاغذبازی‌ها خسته شده و رفت و آمدهای اداری غم فرزند شهیدش را دوباره تشدید می‌کندو یاد روزهای بستری بودن علیرضا در بیمارستان می‌افتد و تحمل شرایط حالا دیگر برایش سخت‌تر از گذشته شده است. بچه‌های علیرضا را که می‌بیند، یاد او می افتد. نگران است از اینکه حقوق این بچه‌ها را نتواند بگیرد.

می‌گویند اصلاً فتنه‌ای وجود ندارد که شهیدی داده باشد/ناراحتیم که «علیرضا» را فراموش کردند

مادر آخرین شهید فتنه ۸۸ می‌گوید: پسرم به نظام، رهبری و جمهوری اسلامی اعتقاد خالصانه‌ای داشت. بسیار متدین بود. برای همین قبول کرد به خاطر دفاع از نظامی که به آن تعلق دارد و مقابله با فتنه‌ای که به راه‌ انداخته بودند، اقدامی کند. الان جوری صحبت می‌کنند که انگار اصلاً فتنه‌ای وجود نداشته که شهیدی وجود داشته باشد. این ما را خیلی ناراحت کرده است. خیلی ناراحتیم که «علیرضا» را فراموش کرده‌اند.

جانباز ۷۵ درصد سپاه بود اما بنیاد شهید بیشتر از ۴۰ درصد به او نداد

او ادامه داد: علیرضا چهار سال طول کشید تا به بنیاد شهید ثابت کند که جانباز است. او جانباز ۷۵ درصد سپاه بود. اما بنیاد شهید وضعیت او را قبول نکرد و بیشتر از ۴۰ درصد به او جانبازی نداد. الان خیلی‌ها هم منکر شهادت او شده‌اند. من می‌گویم اگر شهید نیست چرا او را در قطعه شهدا دفن کرده‌اند؟ چرا وقتی قرار بود از نام او استفاده‌ای بشود، در بوق و کرنا اعلام شد؟ خبرسازی شد؟ اما الان دیگر از وضعیت خانواده‌اش خبری نمی‌گیرند و هنوز شهادت او مورد تایید قرار نگرفته است. مدت‌هاست دارند می‌گویند باید بررسی شود، باید از همه برگه‌های بیمارستانی و … کپی بگیرید. ما را در این کاغذبازی‌ها گیر انداختند.

مادر شهید ستاری از روزهای بستری شدن شهید علیرضا ستاری خاطراتی دارد. او که اکنون به خاطر پیگیری برخی مسائل مجبور به رفت و آمد به بیمارستان محل بستری فرزند شهیدش است، می‌گوید: وقتی علیرضا بستری بود من هر روز پشت در بیمارستان در بدترین حال، منتظر یک خبر از سلامتی‌اش بودم. روزهای بسیار سختی را پشت سرگذاشتم که هیچ مادری نمی‌تواند در برابر فرزندش آن را تاب بیاورد. اما من به خاطر یک لحظه سلامتی علیرضا، تمام آن شرایط را تحمل می‌کردم. فضای بیمارستان این روزها حال مرا بیشتر از آن ایام بد می‌کند همه خاطرات تلخ را به یادم می‌آورد. مثل شکنجه است که داخل بیمارستان راه بیفتم و از اسناد و مدارک پزشکی‌اش کپی بگیرم. آن روزها جلوی چشمانم زنده می‌شود. ولی با همه این اوصاف این کارها را کردم روزهای بسیاری را رفتم و برگشتم.

بغض در گلویش تاب خورده و می‌گوید: آنقدر روحم از تداعی خاطرات بیمارستان علیرضا اذیت می‌شد که تا مدت‌ها حالم دگرگون بود. ولی هیچ‌کس آنطور که باید کمک نکرد. از پرونده با قطر ۱۰ سانتی‌متری علیرضا به من فقط از ۳۰ برگه کپی دادند. به خودم که نمی‌دهند هیچ کسی هم جز خودمان تا به حال نرفته که ببیند مشکل‌اش چه بوده و چرا به این وضع رها شده است.

چهارسال طول کشید تا به بنیاد ثابت کند جانباز است

«علیرضا به دلیل درگیری‌های سال ۸۸ و حملاتی که به او شده بود، صورتش آسیب زیادی دیده بود و این آسیب، یک آسیبب معمولی نبود.» خانم محمدعلی با بیان این سخن ادامه می‌دهد که علیرضا برای ادامه زندگی‌اش ناچار بود عمل کند. اما در گفتاری عجیب به ما می‌گویند آن عمل، عمل زیبایی بوده است! هرکس وضعیت علیرضا را می‌دید متوجه می‌شد این عمل، اصلاً برای زیبایی نبوده است. هیچکس برای بررسی، سراغ پرونده علیرضا نیامد. علیرضا چهارسال طول کشید تا کارت جانبازی‌اش را بگیرد و به بنیاد شهید ثابت کند که جانباز است. کسی که قهرمان جودو، قهرمان بوکس، قهرمان کاراته و کشتی است وقتی این مشکل برایش پیش آمد مشت مشت قرص اعصاب و روان مصرف می‌کرد و ۲۰ درصد هم مشکل اعصاب و روان پیدا کرده بود.

حتی نخواستند فیلم او را که از صدا و سیما پخش شد نگاه کنند و ببینند مشکل او چه بوده است. می‌گفتند او برای زیبایی خودش را عمل کرده اما کسی با شرایط و وضعیت جانبازی او برای چه باید برای زیبایی عمل کند؟ کدام عقل سلیمی این را می‌پذیرد؟ معده‌اش به خاطر قرص‌های زیادی که مصرف می‌کرد دچار مشکلات عمده شده بود. کسی که قرص اعصاب روان مصرف می‌کند خوابش زیاد می‌شود و اشتهایش بالا می‌رود علیرضا اینطور شد و دیابتش هم بالا رفت. گاهی قند خونش روی ۵۰۰ می‌رفت و در بدترین شرایط بستری می‌شد.

بچه‌های علیرضا نه پول دارند نه پارتی/ فراموش شدن او ظلمی درحق همه شهدای فتنه است

اشک از چشمانش غلط می‌خورد و ادامه می‌دهد: علیرضا دو سال نتوانست دخترش را ببوسد. وقتی دخترش راه می‌رفت از اینکه نمی‌تواند او را مثل سابق داشته باشد، متشنج می‌شد. وقتی جانباز شد دخترش چهارساله بود. بچه‌اش دیگر کسی را جز خدا ندارد. نه پولی دارد، نه پارتی که دنبال کارهای نیمه‌تمام پدرش باشد. فراموش شدن علیرضا ظلمی در حق همه شهدای فتنه است.

علیرضا جواز دفنش هم صادر شده بود اما دوباره برگشت

وی با اشاره به اینکه علیرضا وقتی مورد ضرب و شتم قرار گرفت، علائم حیاتی‌اش را از دست داده بود، افزود: دکتر برای او جواز دفن هم صادر کرده بود. حتی علیرضا این برگه را در مصاحبه‌ای که از تلویزیون هم پخش شد نشان داد؛ برگه جواز دفنش را به دست داشت. به خاطر ضربه‌ها و شدت مجروحیت علیرضا از دنیا رفته بود اما دوباره برگشت. علیرضا از شدت ضربات صورتش قابل تشخیص نبود.

مسیح علی‌نژاد و VOA فشار می‌آوردند/گفتم نمی‌گذارم این مسأله به ضرر نظامم تمام شود

مادر شهید ستاری در خصوص تماس‌های مکرر مسیح علی‌نژاد توضیحاتی داد و گفت: مسیح علی‌نژاد چندین بار به من زنگ زد که شما به من گزارشی بدهید می‌گفت من می‌دانم نظام طرفدار حمایت از پسر شما نیست. شما فقط یک گزارش ساده برای ما بفرستید. وقتی خودش را معرفی کرد من جوابش را ندادم. من به رهبر و نظامم انقدر علاقه دارم که هیچ‌وقت نمی‌گذارم این مسأله به ضرر کشور تمام شود. شبکه VOA فیلم کتک خوردن علیرضا را پخش کرد. می‌گفت بیا این طرف ما حمایتت می‌کنیم. من می‌دانم این‌ها می‌خواهند از آب گل‌آلود برای خودشان ماهی بگیرند. دولت مردان ما نباید بگذارند این اتفاق بیفتد. باید راه را ببندند. این‌ها شماره ما را از کجا دارند؟ با ما تماس می‌گیرند و می‌گویند تو گزارشی بده و ما اطلاع‌رسانی می‌کنیم.

از بنیاد شهید چیز زیادی نخواستیم

وی با اشاره به اینکه ما از بنیاد شهید چیز زیادی نخواستیم، می‌گوید: فقط خواستیم خواسته‌های بچه‌های کوچک علیرضا تأمین شود. الان هزینه‌های این بچه‌ها از کجا باید تهیه شود؟ نوه‌های من چرا نباید حقوق خودشان را داشته باشند؟ نازنین کلاس دوم و امیرعباس کلاس چهارم است. خیلی سراغ پدرشان را می‌گیرند. تحمل این‌ها برایمان کافی نیست؟

مادر شهید ستاری با اشاره به خصوصیات اخلاقی فرزندش تصریح کرد: علیرضا خیلی پاک و روراست بود. باحیا و بی‌شیله پیله بود. کارهای زیادی انجام داده بود که بعد از شهادتش ما تازه به آن پی می‌بردیم. مثلا اینکه حقوقش را به چه کسانی می‌داده یا از چه کسانی دلجویی می‌کرده است. علیرضا به حضرت زهرا(سلام الله علیها)، سیدالشهدا(علیه السلام) و حضرت ابوالفضل(علیه السلام) ارادت بسیاری داشت. به ما گفتند علیرضا در ایام عید و تابستان به تفحص می‌رفت تا شهیدی پیدا کند. می‌گفتند همیشه اولین نفر علیرضا بود که بیدار می‌شد و سراغ کار می‌رفت.

او ادامه می‌دهد: از شهیدی انگشتر پیدا کرده بود انقدر میان خانواده‌های شهدا در شهرستان‌ها گشت تا خانواده صاحب انگشتر را پیدا کرد. آن خانواده شهید هم همان انگشتر را به علیرضا هدیه کردند. علیرضا شعر هم می‌گفت برای امام حسین(علیه السلام). برای حضرت ابوالفضل(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) شعر می‌گفت. این ذوقش هم از علاقه زیادش بود. یکی از فرماندهان به او گفته بود برای امیرالمؤمنین هم شعر بگو او گفته بود شعر گفتن برای حضرت علی(علیه السلام) خیلی سنگین و سخت است. سه روز بعد از شهادت علیرضا یکی از دوستانش آمد و به ما گفت: من، سید را در خواب دیدم که به شانه‌ام می‌زد و مرا با اسم خطاب می‌کرد. می‌گفت اینجا آقا می‌گوید و من می‌نویسم.

علیرضا در همان قطعه‌ای دفن شد که شهدایش را خودش تفحص کرده بود

مادر آخرین شهید فتنه ۸۸ می‌گوید: علیرضا در قطعه ۵۰ شهدا به خاک سپرده شد. بالای سر مزار علیرضا چند شهید گمنام هستند که بعضی‌شان را خود علیرضا در تفحص پیدا کرد. به گروهی که برای تدفین شهدا می‌آمدند گفته بود دوست دارم مرا هم در همین قطعه ۵۰ شهدا دفن کنید.

او از آرزوی جمع زیادی از مردم ایران می‌گوید که آرزوی علیرضای شهید هم بوده است. خانم محمدعلی می‌گوید: پسرم آرزو داشت قبل از شهادتش حضرت آقا را هم ببیند. علیرضا از ۱۲ سالگی بسیجی بود دوست داشت به عنوان یک بچه بسیجی ساده ایشان را زیارت کند. می‌گفت حتی همین که آقا را از دور ببینم این دیدار تسلای همه دردهای من است. ای کاش اقدامی صورت می‌گرفت تا ما هم بتوانیم به دیدار مقام معظم رهبری برویم اما تا وقتی علیرضا زنده بود این آرزویش به اجابت نرسید.

بازدیدها: 268

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *