درسهایى از محضر حضرت آیت الله العظمى بهجت

خانه / مطالب و رویدادها / درسهایى از محضر حضرت آیت الله العظمى بهجت

حضرت آیت اللّه بهجت در ملاقات حضورى جمعى از ارادتمندان در آستان قدس رضوى علیه السّلام با ایشان ، بیاناتى را پیرامون زیارت امام رضاعلیه السّلام و کرامات آن حضرت ایراد فرمودند. این رهنمودها توسّط حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا سید محمد صدرالا دبایى ، نماینده مؤ سسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى در استان قم در اختیار نگارنده قرار گرفت

در این فصل ، به پاى درس حضرت آیت الله العظمى بهجت مى نشینیم ، و از بیانات و ارشاداتى که در فرصتهاى مناسب در اختیار برخى از شیفتگان معارف ناب گذاشته اند بهره مى گیریم :
۱ – مقام و منزلت اهل بیت علیهم السّلام و ارزش مداحى و دوستى آن بزرگواران و گریهبر آنان
آیت الله بهجت در دیدار عدّه اى از مداحان اهل بیت علیهم السّلام ا ایشان بیاناتى پیرامون مقام و منزلت ائمه اطهارعلیهم السّلام و ارزش مدّاحى و ولایت اهل بیت علیهم السّلام فرموده اند که توسط نگارنده از نوار پیاده شده و به خدمت خوانندگان عرضه مى گردد:
((آقایانى که به شغل مدّاحىِ اهل بیت مبتلا هستند و به ذکر فضایل و مصائب آن بزرگواران مى پردازند، باید بدانند که در چه موقعیّتى هستند و چه چیزى را دارند انجام مى دهند و براى چه دارند این کار را مى کنند.
باید بدانند همان مودّت ذِى الْقُربى که در قرآن است پیاده مى کنند، خواه ذکر فضایل اهل بیت علیهم السّلام باشد و یا ذکر مصایب آنان ، همه اجر رسالت را ادا کردن ، و مردم را بر قرآن قرآن  کردن است ؛ زیرا قرآن دارد ((إِلا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى ))(۱۱۲)
اگر کسى بگوید ما قرآن را مى خواهیم ، ولى با اهل بیت کارى نداریم و ((حَسْبنُا کِتابُ اللّهِ))(۱۱۳)
ما مى گوییم : آیا همان کتاب الله که در آن (إِلا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى ) هست ، آن را مى گویید؟ آیا مى شود گفت کارى به اهل بیت نداریم ؟
کتاب اللّهى که در آن مى گوید: (أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ و أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى )(۱۱۴) آن را مى گویى ؟ آیا این بدون اکمال ، بدون ولایت اهل بیت مى شود؟
آن قرآن را مى گویى که مى گوید: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ…)(۱۱۵)؟
بله ، اگر در قرآن شما این آیه ها نباشد، ممکن است بگویید ما قرآن را مى گیریم و در قرآن ما اینها نیست .
على هذا، باید بدانیم که یک واجب بزرگى بر دوش همه هست . معلّمین و مدّاحان باید بفهمانند که از محبّت اینها نباید دست برداشت . همه چیز در محبّت است .
ما اگر خدا را دوست بداریم آیا ممکن است دوستانش را دوست نداشته باشیم ؟
آیا ممکن است اعمالى را که او دوست دارد دوست نداشته باشیم ؟
آیا مى شود کسى دوست خدا باشد ولى دوستِ دوستان خدا نباشد؟ و اعمالى را که خدا، دوست نداشته باشد، و اعمالى را که خدا دشمن دارد دوست داشته باشد؟ آیا چنین چیزى مى شود؟
قهراً کسى که گفته است ((حَسْبُنا کِتابُ اللّه و هیچ چیز دیگرى لازم نیست )) دروغ واضح و آشکار است ، مثل اینکه در روز بگوید: حالا شب است ، و در شب بگوید: حالا روز است .
کتاب الله که پر است از ((کُونُوا مَعَ الصّادِقین ))(۱۱۶)، کتاب الله که صف متّقین و فاسقین را جدا نموده ببینید فاسقین چه کسانى هستند و متّقین چه کسانى هستند. حالا آیا مى شود تفکیک و تبعیض کرد؟ این مثل آن است که کسى بگوید: ما نصف قرآن را قبول داریم و نصف دیگر را قبول نداریم ، کما اینکه یهود و نصارى سیصد سال قبل گفتند: لعن یهود و نصارى باید از قرآن حذف شود. حتى غیر از خداپرستى چیز دیگر در قرآن نباید باشد. آیا واقعاً اگر قرآن را تنصیف کنیم قرآن است ؟ سپس بگوییم خداپرستى هم لازم نیست . بت پرستان هم بگویند خوب ما هم گناهى داریم هم صفایى داریم ، هم زنایى داریم ، هم مال مردم خورى داریم ، البته یک مطالبى هم دیگر قائلند که مى گویند لازم نیست خدا یکى باشد بلکه اینها ((شُفَعائُنا عِنْدَاللّهُ))(۱۱۷) هستند.
پس اگر بنا بر تبعیض باشد، اکثر مردم اصلا خداپرست نیستند بلکه بت پرستند. در صورتى که دین خدا تبعیضى نیست ، یا باید همه اش را بگیرى یا اینکه هیچ چیز را نگیرى .
یک مرد ناجورى هنگام مرگ به بچّه هاى خودش وصیت کرد: اى بچه ها! اینهایى که شما را به خداپرستى و دیندارى دعوت مى کنند تا مى توانید وجود خدا را انکار کنید، وگرنه اگر مغلوب شوید و قبول کنید که خدایى هست دیگر از شر اینها راحت نمى شوید و باید تابع اینها باشید، اگر گفتند زن باید از روى دست وضو بگیرد و مرد از پشت دست وضو بگیرد، نمى توانى مخالفت کنى .
در هر صورت باید ببینید مدّاحى چیست و مصیبت خوانى چیست گریاندن و گریستن چیست ؟ برخى آن قدر احمق هستند که نمى فهمند این اشک – که طریقه تمام انبیاعلیهم السّلام بوده براى شوق لقاءالله و براى تحصیل رضوان الله – در مساءله دوستان خدا نیز از همین باب است ، و محبّت اینها هم – اگر در مصائب اینها اشک مى آورد و در شادى آنان شادمان ، و در حزن آنها محزون مى سازد – همینطور است .
دلیل بسیار است . اوّل اینکه : همه انبیاعلیهم السّلام از خوف خدا بُکاء داشتند، آیا از شوق لقاى خدا بکاء نداشتند؟ انبیاعلیهم السّلام کارشان همین بوده . اگر کسى انبیا را قبول دارد، باید بکاء و گریه را قبول داشته باشد.
و همچنین این مساءله که وارد شده است و نزد ما ثابت است و این مطلب در اذن دخول سید الشهداءعلیه السّلام منصوص است که :
((اءَأَدْخُلُ یا اللّهُ ؟ اءَأَدْخُلُ یا رَسُولُ اللّهِ؟))
– اى خدا، آیا وارد شوم ؟ اى پیامبر خدا آیا داخل شوم ؟
از اینها باید استیذان بشود. اما کیست که این مطلب را بفهمد و عاقل باشد:
((فَإِنْ دَمَعَتْ عَیْنُکَ، فَتِلْکَ عَلامَهُ الاِْذْنِ))(۱۱۸)
پس اگر چشمت اشک آلود شد، این نشانه اذن و اجازه [از سوى خدا و رسول خدا] مى باشد.
اگر اشکى از چشم آمد علامت این است که به تو اذن داده اند. این اشک چشم من به اعلى علییّن مربوط است ، اما احمقها مى گویند: نه اشک چشم – نعوذ بالله – خرافات است . در حالى که این اشک چشم به بالا مربوط است .
عمل اُمُّ داوود(۱۱۹) آن قدر مفصّل است که بعضیها از ظهر تا غروب نمى توانند تمام کنند. دستور است که در آن سجده آخرى سعى بکن از چشمت اشکى بیاید، اگر اشک آمد علامت این است که دعاى تو مستجاب شد.
حالا یک عدّه اى مى گویند این اشک هیچ کاره است ، در حالى که این اشک مربوط است به اعلى علییّن ، از آنجا استیذان مى کند و از آنجا استجابت دعا مى کند.
لذا کسانى که حاجت مهمّى دارند باید بدانند نمازها و عبادتهایى را که براى حاجت ذکر شده انجام دهند، براى اینکه چون تثبیت بکنند یا تاءیید بکنند و به حاجت خودشان برسند، باید ملتفت باشند که بعد از طلب حاجت و دعا و نماز به سجده بروند و سعى کنند به اندازه بال مگسى تر بشود. اشک چشم علامت این است که مطلب تمام شد.
بله ، چیزى که هست عینک ما درست صاف نیست ، ما نمى فهمیم . چون فرض کنید ما از خدا خانه مى خواهیم و خدا خانه اى که ما مى خواهیم براى ما مصلحت نمى داند، حالا خدا چه کار مى کند آیا دعاى او را باطل مى کند؟ نه بلکه بالاتر از خانه به او مى دهد، به مَلَک مى فرماید: ((چند سال عمر این فرد را افزایش بده .)) در حالى که این بیچاره خیال مى کند در برابر این همه زحمت که کشید اثرى از خانه و از دعاى خودش ندید و دعایش مستجاب نشد چون نمى داند که بالاتر از استجابت این دعا به او داده است این را نمى فهمد. باید به خدا حسن ظّن داشته باشیم ، و عینک باید واسع و صاف باشد و کدورت نداشته باشد.))
۲ – زیارت
حضرت آیت اللّه بهجت در ملاقات حضورى جمعى از ارادتمندان در آستان قدس رضوى علیه السّلام با ایشان ، بیاناتى را پیرامون زیارت امام رضاعلیه السّلام و کرامات آن حضرت ایراد فرمودند. این رهنمودها توسّط حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا سید محمد صدرالا دبایى ، نماینده مؤ سسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى در استان قم در اختیار نگارنده قرار گرفت ، و با تصحیح یکى از نزدیکان آیت الله بهجت به خدمت خوانندگان عرضه مى گردد:
((زیارت شما قلبى باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامى که از حضرت رضاعلیه السّلام اذن دخول مى طلبید و مى گویید:
((أَأَدْخُلُ یا حُجَّهَ اللّهِ))(۱۲۰)
– اى حجّت خدا، آیا وارد شوم ؟
به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحوّلى در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه ؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السّلام ه شما اجازه داده است . اذن دخول حضرت سید الشهداءعلیه السّلام ریه است ، اگر اشک آمد امام حسین علیه السّلام اذن دخول داده اند و وارد شوید.
اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییرى در دل شما بوجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست ، بهتر است به کار مستحبّى دیگرى بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.
زیارت امام رضاعلیه السّلام از زیارت امام حسین علیه السّلام بالاتر است ، چرا که بسیارى از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السّلام مى روند. ولى فقط شیعیانِاثنى عشرى به زیارت حضرت رضاعلیه السّلام ى آیند.
بسیارى از حضرت رضاعلیه السّلام سئوال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف ، در کربلا، در مشهد مقدس ، کسى مادرش را به کول مى گرفت و به حرم مى برد. چیزهاى عجیبى را مى دید.
ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الى ماشاء اللّه ! به تحقّق پیوسته . یکى از معاودین عراقى غدّه اى داشت و مى بایستى مورد عمل جراحى قرار مى گرفت . خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیهاالسّلام را در خواب دید که به وى فرمود: ((غدّه خوب مى شود. احتیاج به عمل ندارد))! ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است .
همه زیارتنامه ها مورد تاءیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین اللّه مهمّ است . قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السّلام بشمرید. حضرت علیه السّلام مى دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبى باشد. امام رضاعلیه السّلام به کسى فرمودند ((از بعضى گریه ها ناراحت هستم ))!
یکى از بزرگان مى گفت : من به دو چیز امیدوارم :
اوّلاً – قرآن را با کسالت نخوانده ام . برخلاف بعضى که قرآن را آنچنان مى خوانند که گویى شاهنامه مى خوانند. قرآن کریم موجودى است شبیه عترت .
ثانیاً – در مجلس عزادارى حضرت سیدالشهداءعلیه السّلام گریه کرده ام .
حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى رحمه اللّه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: ((در روز عاشورا مقدارى از گِلِ پیشانى عزادارى امام حسین علیه السّلام ا بر چشمان خود مالیدم ، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم !)).
پس از حادثه بمب گذارى در حرم مطهّر حضرت رضاعلیه السّلام حضرت به خواب کسى آمدند، سؤ ال شد ((در آن زمان شما کجا بودید؟)) فرمودند: ((کربلا بودم )) این جمله دو معنى دارد:
معنى اول اینکه حضرت رضاعلیه السّلام آن روز به کربلا رفته بودند.
معنى دوم یعنى این حادثه در کربلا هم تکرار شده است . دشمنان به صحن امام حسین علیه السّلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!
کسى وارد حرم حضرت رضاعلیه السّلام شد، متوجّه شد سیدى نورانى در جلوى او مشغول خواندن زیارتنامه مى باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامى معصومین – سلام اللّه علیهم – را یک یک با سلام ذکر مى فرمایند. هنگامى که به نام مبارک امام زمان – عجل اللّه تعالى فرجه الشریف – رسیدند سکوت کردند! آن کس ‍ متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان – سلام اللّه علیه و ارواحنا له الفداء – مى باشد.
در همین حرم حضرت رضاعلیه السّلام چه کراماتى مشاهده شده است . کسى در رؤ یا دید که به حرم حضرت رضاعلیه السّلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسى و حضرت مریم علیهماالسّلام از آنجا وارد حرم شدند. تختى گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضاعلیه السّلام را زیارت کردند.
روز بعد آن کس در بیدارى به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت مى باشد! حضرت عیسى و حضرت مریم علیهماالسّلام ز گنبد وارد حرم شدند و و بر تختى نشستند و حضرت رضاعلیه السّلام ا زیارت کردند. زیارت نامه مى خواندند. همین زیارت نامه معمولى را مى خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالاى گنبد برگشتند. دوباره وضع عادى شد و قیل و قال شروع گردید. حال آیا حضرت رضاعلیه السّلام وفات کرده است ؟
حرف آخر اینکه : عمل کنیم به هر چه مى دانیم . احتیاط کنیم در آنچه خوب نمى دانیم . با عصاى احتیاط حرکت کنیم .))
۳ – سفارشاتى به خانواده شهدا
بسم الله الرّحمن الرّحیم
همه باید بدانند که از عملیّات آنچه که برایشان باقى مى ماند، توجّه به همانها داشته باشند، و به آنچه که فانى مى شود توجّه نداشته باشند.
اعمال صالحه ، طاعات الهیّه ، [و] آنچه که مقرِّب به سوى خدا است ، با آدم مى ماند، و آدم اینها را از اینجا تا روز قیامت تا ما بعدالقیامه ، هر جا که هست ، با خودش مى برد.
اعمال صالحه انسان ، اعمال باقیه انسان ، فانى نمى شود. [همه باید] بدانند که طاعات ، عبادات [و] مقرِّبات ، اینها یک چیزى نیست که به واسطه اینکه این اتاق [یعنى دنیا] خراب شد آنها هم از بین بروند، [و اگر] این بدن از روح منفصل شد آنها هم بروند، آنها باقى و ثابت هستند، بلکه یک صورت معنویّه اى در آنجا از اینها، براى هر فرد فرد، ظاهر خواهد شد.
مبادا غفلت کنید! آنهایى که شهید شدند، آنهایى که شهید داده اند، در راه خدا رفته اند و در راه خدا بوده اند، و خدا مى داند چه تاجى به سر اینها – بالفعل – گذاشته شده ؛ ولو بعضى ها نمى بینند مگر بعد از اینکه از این نشاءت بروند.
بعضى هم که اهل کمالند، شاید در همین جا ببینند که فلان بر سرش تاج است ، فلان بر سرش تاج نیست !!
مقصود [اینکه ] شهادتِ نزدیکانِ انسان خودش یک کرامتى از خداست .
شهادت – اگر حسابش را بکنیم – موجب مسرّت است ، نه موجب حزن ؛ این حزنى که در انسان پیدا مى شود، به خاطر این است که آن (شهید) رفت آن اتاق و ما ماندیم این اتاق ، دیگر فکر این را نمى کنیم که او حالش از حال ما بهتر است ؛ ما ناراحتى داریم ، او راحت است . فکر این را نمى کنیم که الان چه [چیزهایى ] خدا براى او قرار داده ، و ما معلوم نیست چه جورى برویم ؟ آیا با ایمان مى رویم ، یا نه ؟ او با ایمان رفت و آن هم این جور، شهید رفت .
باید بفهمیم که شهادت ، از موجباتِ سعادت است ، هر فردى را بالا مى برد، پایین نمى آورد.
و این خانه یک خانه اى است که جاى ماندن نیست ؛ باید در اینجا یک چیزهایى جمع کند براى جاى دیگر که زندگى مى کند.
آن وقت آن چیزهایى که جمع مى کند. آنجا بزرگى اش معلوم مى شود؛ آنجا معلوم مى شود که این ، کافى و وافى است ، اینجا معلوم نیست .
خدا مى داند یک صلواتى را که انسان بفرستد و براى میّتى هدیه کند چه معنویّتى ، چه صورتى ، چه واقعیّتى براى همین یک صلوات است ، باید به کمى و زیادى متوجّه نباشد، به کیفیّت اینها متوجّه باشد.
اگر براى خدا کسى انفاق کرد ولو یک [مقدار اندک ] پول باشد، و براى خدا انفاق نکرد، هزارها طلا و نقره باشد. اینها فانیات هستند و آنها باقیات هستند.
[انسان ] هر آنْ به آنْ ترقّى و رشد مى کند، محال است که یک کار خیرى براى خدا بکند، مغفولٌ عنه باشد، ((لایَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَهٍ))(۱۲۱) [و] ملائکه خبردار نشوند، کسى ننویسد، ضبط نکند.
[انسان ] باید ملتفت باشد! هر خیرى و هر شرّى از هر کسى صادر شود، در آنجا آشکار است .
خدا مى داند چقدرها ناظر هست و بر این وضعیّات مطّلع مى شوند!
خدا مى داند چه پاداشى براى اعمال – چه خیر و چه شرّ – ثابت است و براى آدم مقرّر مى شود!
نباید خیال کند که مطلب ، مالِ کمى و زیادى است ، مال کیفیّت است ، براى خدا باشد، کم باشد؛ براى خدا نباشد زیاد باشد.
و قهراً باید نگاه بکند که دفتر شرع چه مى گوید و اینجا که هست ، چه کارى باید بکند و چه کارى باید نکند.
ما مهمان خدا هستیم ؛ در سفره او هستیم ، مى بیند ما را، مى داند ما چه کار مى کنیم ، مى داند که ما خیال داریم چه کنیم ؛ بهتر از ما مى داند خیالات ما را. ما یک چیزهایى را خیال مى کنیم و خیال مى کنیم این خیالات ما واقعیّت پیدا مى کند، و آن خیالات واقعیّت پیدا نمى کند، [و] خدا مى داند بر عکس است ؛ آنهایى را که خیال مى کنیم واقعیّت پیدا مى کند، واقعیّت پیدا نمى کند، و آنهایى را که خیال مى کنیم واقعیّت پیدا نمى کند، واقعیت پیدا مى کند، تا این مقدار مطّلع است !
خدا که مطّلع است ، معلوم [است ]، ملائکه اش ، رُسُلش ، همه جا در راست ، چپ ، این طرف آن طرف ، همه جا هستند.
نمى شود از خدا مخفى کرد؛ خوب پس [حالا] که نمى شود مخفى کرد و خدا مى بیند، مى داند و قادر هم هست ، یک چیزهاى را دوست دارد، یک چیزهایى را دوست ندارد و براى خودِ ماست ، والاّ براى او فرقى نمى کند؛ و اگر این جور است ، آیا ما بیش از این حاجت داریم که همین قدر مطّلع باشیم که ((خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطّلع است ))؟
شیطان ملعون ، پیش حضرت یحیى علیه السّلام مجسّم شد؛ گفت : پنج نصیحت به تو مى کنم .
گفت : خوب بگو.
[شیطان ] اوّل یک کلمه حکمت خیلى خوبى گفت ؛ دوّم هم بسیار خوب ، سوّم آن هم بسیار خوب ؛ چهارم ، دید آن هم بسیار خوب است .
[حضرت یحیئghl |hgs ugdi] گفت : دیگر برو! در پنجم کار خودت را مى کنى ، برو! پنجم را دیگر نمى خواهم ، لابُدّ در پنجم ، کارِ خودت را مى کنى و الاّ ابلیس نیستى . ابلیس داعى به شرّ است ؛ اینها همه مقدّمه بود براى اینکه آخرِ کار، کار خودش را انجام بدهد.
همچنین ملتفت باشید! حیاتِ فرنگى ها با جاسوس است ، تا به حال بر سر ما هر چیزى آورده اند، از جاسوسها آورده اند.
ملتفت باشید! اطراف خودتان را نگاه کنید، گاهى مى شود به چند واسطه ، به جاسوس مى رسند.
اینها یک فطانتى است که خدا باید این زرنگى را بدهد که آدم گول دروغ گوها را نخورد، آنقدر به آدم راست مى گویند تا اینکه دروغشان را بفروشند.
مى گویند: یک نفر ایتالیایى ، تاجر بود و اوّلْ کسى که امتیاز نفت ایران را گرفت همین (فردِ شخصى ) بود. چون تاجر و خیلى مهمّ بود، امتیاز نفت ایران را به مبلغ خیلى گزافى خرید، و چون نصرانى بود این را وقف کرد براى تبلیغات دینى [تا] به اختیار پاپ باشد و تبلیغات دین مسیح ، با عوایدِ این نفت باشد. پیرمرد – به قول خودش – وقف کرده بود که در راه خدا تبلیغات شود!
فوائد نفت ، مدّتها در دستش [زمانى که ] اوّلِ امرِ نفت ، که ظاهراً شاید [در زمان ] سلطنت ((مظفّرالدّین شاه )) بوده است .
دولت انگلیس فهمید که این [شخص ] امتیاز را خریده و قباله اش ‍ پیش این است ، آن وقت هم صحبت محضر، ثبت و اسناد و این حرفها نبود؛ قباله شخصى عادى بود که همه معاملات با او انجام مى شد.
انگلیس ، یک نفر از خودشان را فرستاد که ((برو رفیقِ این پیرمردِ متدینِ به دین مسیح باش ، و انجام بده آنچه را که این [شخص ] با تو اُنس بگیرد!))
این هم مدّتها با این پیرمردى که متدیّن به دین مسیح بود، مشغول عبادت شد، با او شریک در عبادات و کلیسا شد، به طورى که [پیرمرد] دیگر خاطرش جمع شد که رفیقش که آدم خوب و متدیّنى [است ]، شبانه روز مشغول عبادت است ؛ شاید از این هم بیشتر عبادت مى کرد.
بالاخره ، تا آخر کار، فرصت را غنیمت شمرد و قباله را سرقت کرد، قباله نفت را از پیرمرد سرقت کرد و آورد تسلیم دولت انگلیس ‍ کرد. حالا آیا آن پیرمرد به این زودى ملتفت شد که این را به چه کسى داده است ؟ بنده نمى دانم . همین قدر فهمید که رفیقش رفت و قباله هم نیست ، مدّتى بیچاره از غصّه ، زندگى را گذراند و مدتى طول نکشید که از غصّه وفات کرد.
ملتفت باشید! ملتفتِ ما هستند؛ کمااینکه ملائکه ، ملتفتِ خیالات ما هستند!! این ملعونها ملتفت هستند که بعد از چند سال چه خواهیم کرد، راهش را پیدا مى کنند، جاسوس مى گذارند، تمام خیالات و افکار انسان را به توسط او مى فهمند!
باید ملتفت باشید! دیگر چاره اى نیست الاّاینکه خودتان را به خدا بسپارید و متوسّل شوید؛ یک دست شما قرآن و دست دیگر عترت باشد.
عترت ، معارفش در مثل ((نهج البلاغه )) است ؛ اعمالش در مثلِ ((صحیفه سجادیّه )) است ؛ اعمال تکلیفى اش در مثل همین رساله هاى عملیّه است .
از اینها شما را خارج نکنند، بلکه امتیاز ما – در مسلمین و غیرمسلمین – همین است که دو اصلى داریم که براى دنیا و آخرتمان نافع است . براى دنیاى ما، هم اگر مریض شدیم ، اگر بلایى بر سر ما آمد، به اینها که متوسّل شدیم ، براى ما فَرَج مى رسد.
این امتیاز در خصوص شیعه است ، در اهل سنّت این مطلب نیست ، بلکه به علماى فقه اجازه نمى دهند که در عقلیّات دخالت بکنند. در عقلیّات باید ابوالحسن اشعرى یا معتزلى مرجع باشد. در شرعیّات باید – مثلاً – ابوحنیفه ، شافعى و اینها مرجع باشد، تعجّب مى کنند که شیعه چطور یک نفر را هم رئیس عقلیّات و هم رئیس ‍ شرعیّات قائل است .
ائمّه ما هم در معارف و علوم عقلیّه مرجعند و هم در امور شرعیّه و تکلیفیه مرجعند. دیگر نمى دانند که این دو تا که سهل است ، ائمّه غیر اینها را هم دارند: توسّلات ، تحصّنات ، تحفّظات ؛ از اینها راه مناجات با خدا را، از اینها راه عبودیّت خدا و اعمال را [مى توانیم یاد بگیریم ]؛ بلکه مى توانیم به تبعیّت اینها، اوقات ما در طاعت خدا، مستغرق بشود [و] هر چه بکنیم از طاعت خارج نشویم .
مقصود [اینکه ] شما ملتفت باشید. در این عصر، گرگ فراوان است ، شما را مى خرند امّا بعد هم مى توانند یک غذاى مسمومى به شما بدهند، کار شما را تمام کنند، بعد از اینکه کار را از دست شما گرفتند، بعد از اینکه استخدام کردند، و هر چه ماهیانه [مبالغى ] که انسان خوابش را هم ندیده است ، به او بدهند.
ملتفت باشید! شما را گمراه نکنند، از جادّه شما را بیرون نکنند، که از دنیا و آخرت شما را محروم مى کنند. اگر دیدند بنده صادقِ قانعِ آنها هستید؛ که هستید امّا به شرطى که در راه اینها کشته شوید.
همین دیروز مگر نبود که از بغداد، قشون گرفت براى لبنان که برود به نفع نصارى و بر علیه مسلمین بجنگد؟ ((عبدالکریم قاسم )) براى همین کودتا کرد؛ گفت : ما مى رویم با مسلمانها مى جنگیم که در لبنان حکومت را چرا به دست نصرانى نمى دهند؟ همین سبب شد کودتا کرد، دولت را به هم زد و یک دولت دیگرى تشکیل داد.
على اىّ حال ، تا این حدّ اینها از شما طلب دارند که شما فدایى اینها شوید.
در همین جنگ اخیر نقل شد که انگلیس از خودش دوازده هزار کشته داد، بقیّه [را] همه از مستعمرات و هند و از جاهاى دیگر به جبهه آورد؛ امّا روسِ بى عقل (شوروى ) اقلِّ روایات گفتند: ((سى میلیون تلف داد.)) این سى میلیون از خودش کشته داد، و او دوازده هزار از خودش کشته داد، باز هم این احمق (شوروى ) با آنها در تقسیم شریک شد؛ تثلیث قائل شدند؛ گفتند: منافع جنگ یک ثلثش مال آمریکا، یک ثلثش مال انگلیس ، و یک ثلثش مال روس ، این سى میلیون کشته داده است ، آمریکا اسلحه و پول داده ، انگلیس هم با حیله بازى و رشوه فقط دوازده هزار کشته داده است ، شیطنتِ اینها با بى عقلى او با هم مى سازد! نتیجه این جور شد.
آیا حاضرید از قرآن و عترت دست بردارید؟ آنها حاضر نیستند ازاینها دست برندارند.(۱۲۲)
والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته
۴ – رهنمودهایى به جوانان و نوجوانان
بسم الله الرحمن الرحیم
نوجوانها و جوانها باید ملتفت باشند که همچنانى که خودشان در این سنّ هستند و روز به روز به سنّ بالا مى روند، علم و ایمانشان هم باید همین جور باشد، معلوماتشان از همان کلاس اوّلِ علوم دینیّه به بالا برود، ایمانشان ملازم با همین علمشان باشد.
باید بدانید اینکه ما مسلمانها، امتیازى از غیرمسلمانها نداریم الاّبه قرآن و عترت ، و الاّ ما هم مثل غیرمسلمانها مى شویم ، اگر ما قرآن نداشته باشیم ، مثل غیرمسلمانها هستیم ، اگر ما عترت را نداشته باشیم ، مثل مسلمانهایى که اهل ایمان نیستند هستیم .
باید ملتفت باشیم روز به روز در این دو امر ترقّى بکنیم . همچنان که سنِّ ما به بالا مى رود، معلومات ما هم در همین دو امر بالا برود. این طرف ، آن طرف نرود و الاّ گم مى شود، [هر کس باید توجّه داشته باشد] گمش نکنند؛ گمراهش نکنند؛ این دو اصلِ اصیل را از اینها نتوانند بگیرند.
ما مى گوییم : اگر [مى گویید] اسلام درست نیست [و] شما قرآن را قبول ندارید، [پس ] مثل قرآن بیاورید، یک سوره اى مثل قرآن بیاورید.
مى گویند: نه ، نمى توانیم بیاوریم و نمى آوریم و مسلمان هم نمى شویم !
این ادّعا و این کلام جواب ندارد، براى اینکه مى گویند: ((ما مى دانیم و عمل نمى کنیم .))
همچنین کسانى که صورتاً با قرآن هستند و با عترت نیستند، به اینها مى گوییم : که این آثار عترت ، این فضائل عترت ، این ادعیه اینها، این احکام اینها، این خُطَب اینها، این رسائل اینها، این ((نهج البلاغه ))، این ((صحیفه سجّادیه ))، در مخالفین عترت مثل اینها را بیاورید اگر آوردید، ما دست برمى داریم .
این علمیّاتشان ، این عمَلیّاتشان ، این ایمانشان ، این کراماتشان این معجزاتشان ، باید بدانیم این دو تا را از ما نگیرند.
مى دانید چقدر پول به ما مى دهند اگر اینها را به آنها بدهیم ؟ خیلى مى دهند؛ لکن این پول ارزش ندارد، فردا از راه غیرمستقیم همین پول را از ما مى گیرند و یک بلایى هم بر سر ما مى آورند. اینها به ما وفا نمى کنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگیرند، دیگر کار ما را مى سازند.
بالاخره باید ملتفت باشیم قرآن را یاد بگیریم ، الفاظش را یاد بگیریم که از غلط محفوظ باشد. آنچه را که مى دانید، قرائتش را تصحیح کنیم ، تجویدش را تصحیح کنیم ، در نمازمان صحیحُالقرائه باشیم .
و همچنین تفسیرهاى آسان و ساده را ما که فارسى زبانیم ، بدانیم ؛ و [یک ] تفسیر فارسى پیدا کنیم که از روى آن سَهْل باشد ما قرآن را بفهمیم ؛ مثلاً ((منهج الصادقین )) را کم و بیش مطالعه کنیم ، بلکه از اوّل تا به آخر، چون کتاب فارسى است و کتاب خوبى هم هست . اگر بهتر از او پیدا بکنیم عیب ندارد، امّا کجا پیدا مى شود بهتر از او که معتبر باشد؟
حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم ، تحصّن بکنیم به قرآن ، وسیله حفظمان در فِتَن و شدائد دنیا قرار بدهیم .
از خدا بخواهیم که از قرآن ما را جدا نکند، همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است ، اگر کسى یکى از این دو تا را ندارد هیچ کدام را ندارد.
ملتفت باشیم دروغ به ما نگویند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنیا دروغ را نخریم !
ما از عترت و قرآن نمى توانیم دورى کنیم ؛ اگر دورى کردیم ، در دامن گرگها مى افتیم ، [و] خدا مى داند آیا بعد از دست شان نجات مى یابیم ؟ بعد از اینکه سرها شکست و دستها بریده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشید! از این دو اصل کسى را بیرون نبرند.
شما مدرسه مى روید، معلّم خودتان را ملتفت باشید در صراطِ مستقیم باشد. اگر معلّم را با رشوه و غیررشوه منحرف کردند دیگر کار بچّه ها زار است ، چرا؟
به جهت اینکه او، از راه مستقیم یا غیرمستقیم ، باطلِ خودش را به بچّه ها مى فروشد، به این بچه ها مى خورانَد.
ملتفت باشید! خیلى احتیاط بکنید! احتیاط شما هم فقط در همین است که از یقین تجاوز نکنید، بلکه امروز بزرگها هم همین جورند، باید خیلى سعى بکنید که غیریقین را داخل یقینیّات ما نکنند، آب را توى شیر ما نریزند!
اگر یک نفر هزار کلمه حقّى گفت ، این هزار کلمه را خوب تاءمّل بکنیم و از او بگیریم ، بعد [تاءمّل کنیم که ] هزار و یکم هم درست است ؟ [یا] نه آن ظنّ است ، یقین نیست .
هر کلمه اى از هر کسى شنیدید، دنبال این بروید که آیا این صحیح است ، تامّ است ، مطابق با عقل و دین هست ، یا نه ؟
[و بدانید که ] در وقتى [که ] ما خلوت کردیم [خداوند] مطّلع است ، وقتى جلوى مردم هستیم مطّلع است ، حرف مى زنیم مطّلع است ، ساکتیم مطّلع است .
همین که شخص مطّلع شد – صاحب این خانه ، صاحب این عالم ، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروک ، به تمام نوایا مطّلع شد، آنچه که نیّت کرده و مى کند، آنها را هم مطّلع است ؛ بلکه نیّت خیر را مى نویسد، نیّت شرّ را نمى نویسد تا شرّ محقّق نشده ، شرّ هم که محقّق شد، یک مقدار صبر مى کند تا ببیند توبه مى کند یا نه ، برمى گردد یا نه ؟ – کار تمام است .
مقصود، همین که انسان بداند که خدا مى داند، کار تمام شد، دیگر معطّل نباشد، همه چیز را تا به آخر مى فهمد، [که ] چه باید بکند و چه باید نکند، از چه منتفع مى شود و از چه متضرّر مى شود، [خداوند] ما را مى بیند.
[آیا] مى توانیم [با اینکه ] سر سفره او نشسته ایم ، با همدیگر نزاع بکنیم ؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر دیدم ، من باید بخورم ؛ او مى گوید من اوّل این را برداشتم ، من باید این غذا را بخورم ، سر این دعوا بکنیم و مقابله بکنیم ؟
تمام این جنگهایى که حکومتها دارند، از همین قبیل است ؛ سر سفره کریم نشسته اند، او هم مى بیند.
دستور هم معلوم است که چیست ، [خداوند] از چه خوشش ‍ مى آید، از چه بدش مى آید: از آزار به غیر حقّ بدش مى آید؛ از احسان به حقّ در جایش خوشش مى آید، همه اینها را مى داند و ما هم مى دانیم که او این دستور را داده و اینها را مى داند و مى بیند، آیا این کار [ها] را مى کنیم ؟
آدم جلوى یک نفر آدم عادى هر گونه معصیّت نمى کند، با اینکه شخص عادى است ، شاید قدرت من از قدرت او بیشتر باشد نتواند به من [کارى کند]، اما همینقدر به من بدبین مى شود، با من بد مى شود، یک وقتى اگر فرصت پیدا کرد کار ما را تصفیه مى کند. اما خدا که این جور نیست ، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و مى داند ((چه کسى مى داند و چه کسى نمى داند))، همه اینها را مى داند.
[آیا] جلوى او مى توانیم مخفى بکنیم ، یا نه آشکار کنیم طورى نمى شود، نمى تواند کارى بکند، آیا این جور است ؟ [آیا] هیچ فایده براى ما دارد، [آیا] مى توانیم مخفى کنیم ؟
انسان یا غیرانسان مکلّف ، به جایى شقاوتش مى رسد که اصلاً این مطالب کانّه به گوشش نخورده که خدایى داریم بیناست ، شنواست ، داناست ، قادرست ، رحیم و کریم است . قادرست یک سر سوزنى اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، یک همچنین [خدایى است ].
در انجیل برنابا – که اقرب اناجیل به صحّت است – نوشته شده که حضرت عیسى علیه السّلام براى ابلیس شفاعت کرد: ((خدایا این مدّتها عبادت تو را مى کرد، تعلیمات مى کرد، فلان مى کرد، بیا از گناهانش ‍ بگذر))!
با اینکه از زمان آدم تا زمان عیسى علیه السّلام چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نورى است که حتّى به این هم ترحّم کرد [که گفت ]: خدایا از تقصیراتش بگذر!
[خداوند] فرمود: ((بله ، من حاضرم ببخشم ، بیاید بگوید من گناه کردم ، اشتباه کردم ، ببخش ، همین ؛ بیاید و بگوید: ((أَخْطَاْتُ فَارْحَمْنى )) بیاید این دو کلمه را بگوید.
حضرت عیسى علیه السّلام خیلى خوشحال شد که کارى در عالم انجام داد، یک کارى که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و اِفساد، حالا واسطه مى شود و وساطتش اثر کرد، قبول شد.
از همان راهى که داشت ، شیطان را صدا زد، گفت : ((بیا، من براى تو بشارت آوردم !))
گفت : ((از این حرفها زیاد است ))
[حضرت عیسئ گفت : ((تو خبر ندارى ، اگر بدانى ، سعى مى کنى ، حریص مى شوى کار را بفهمى .))
گفت : ((من به تو مى گویم اعتنا به این حرفها نداشته باش ، از این حرفها زیاد است )).
گفت : ((تو خبر ندارى [خداوند] مى خواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود.))
گفت : ((بگو ببینم چه بوده است .))
گفت : ((اینکه تو بیایى و در محضر الهى بگویى : ((خدایا! أَخْطَاْتُ فَارْحَمْنى ، من اشتباه کردم ، تو ببخش .))
ببینید چقدر ما به خودمان ظلم مى کنیم که به سوى خدا نمى رویم ، به سوى چه کسى مى رویم ؟ آخرش افتادن میان چاه است ، آخرش پشیمانى است ؛ خوب چیزى که مى دانى آخرش پشیمانى است ، حالا دیگر نرو.
[شیطان ] گفت : ((نه ، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم ! تو ببخش ! چرا؟! به جهت اینکه لشکر من از او زیادتر است ! آن ملائکه ایى که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آنها لشکر من هستند! شیاطین هم لشکر من هستند، آن اَجِنّه اى هم که ایمان به خدا نیاوردند لشکر من هستند، تمام بت پرستهاى بشر، لشکر من هستند!))
این به زیادتى لشکر در روز قیامت مى خواهد مغرور شود! آنجا جاى زیادتى و کمى نیست . هر چقدر زیاد باشد جهنّم مى گوید: (هَلْ مِنْ مَزیدٍ)(۱۲۳). آن وقت تو مى خواهى با زیادتى لشکر کار بکنى ! بله لشکر تو زیاد است [امّا] جهنّم جایشان مى شود؛ جهنّم نمى گوید: ((اتاق نداریم)) جهنّم مى گوید: ((هر چقدر هست بیاورید، ((هَلْ مِنْ مَزیدٍ؟)) یعنى اینکه بیاورید، هر چه زیادتر بیاورید، جا داریم !
[حضرت عیسئ گفت : ((برو ملعون ! نتوانستیم براى تو هم کارى بکنم . تو مى گویى : خدا باید بیاید من او را ببخشم !؟))
مقصود، حلّ این مطالب به ((علم و جهل ، دانستن و ندانستن ، عالم بودن و جاهل بودن )) دَوْر مى زند. اصل مطلب از جهلِ این بدبخت است . تو اى جاهل ! مى گویى : ((چیزى که آتش شد دیگر ممکن نیست براى خاک خضوع بکند؟)) آدم خاکِ به تنهایى است ، یا مجموعِ خاک و یک پاک دیگرى است ؟ تو هم که فقط آتش نیستى مثل آتش هاى جامد، روح دارى ، مکلّفى ، یک آتشِ مکلّف هستى . [خداوند] به تو فرمود: (أُسْجُدُوا)(۱۲۴) سجده نکردى ؛ قهراً مجموع روح و جسم انسان یا جنّ یا شیطان یا مَلَک مى شود.
این بدبخت خیال کرد که همین بدن او با بدن این ، این ظلمانى و آن نورانى است ؛ دیگر محال است نورانى براى ظلمانى سجده و خضوع کند؛ دیگر نمى داند که این نورانى است .
اى جاهل ! آیا نمى دانستى آن وقتى که مجلس امتحان ، درس ‍ امتحان شد، تمام ملائکه ، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامى آنهایى را که خداوند اشاره کرد اسمهاى اینها را بگویید، یا خودشان ، یا سایر ملائکه ، یا سایر اشیاء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چیزى نداریم ؛ هر چیزى که به ما یاد دادى بلد هستیم و هر چیزى را که یاد ندادى بلد نیستیم . [خداوند] به آدم فرمود: ((تو بگو!)) [آدم ] تمام اسامى را بیان کرد.
حالا که فهمیدى آدم بر تمام ملائکه – با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائکه – تفوّق پیدا کرد و مقدّم شد، و حال که فهمیدى که آدم بر تو و همه ملائکه مقدّم است ، باز هم خجالت نکشیدى ، باز هم گفتى : (خَلَقَتنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ)؟(۱۲۵) باز هم جاى این [حرف ] است ؟ باز هم نفهمیدى !؟
ببینید میزان ، علم و جهل است خوب اگر [تا به حال ] نفهمیدى که آدم باید [به ] آنچه معلوماتش است عمل کند، از حالا توبه بکن اقلاً حالا بپرس : ((آیا توبه من قبول مى شود یا نه ؟))
و على هذا، ببینید چقدر ما غافلیم ! چقدر ما به خودمان ظالمیم که واضحات را زیر پا مى گذاریم ، مطلب همین است ، دائر مدارِ این است که اگر معلومات ما زیر پا نباشد [و] مجهولات ما عملى نشود، کار تمام است .
معلومات را نباید زیر پا گذاشت ، آدم پشیمان مى شود، [و] اگر به معلوماتش عمل کرد، دیگر روشن مى شود، دیگر توقّف ندارد.
اگر دید باز هم توقّف دارد، بداند – به طور یقین – بعضى از معلومات را زیر پا گذاشته است ، کفشش ریگ دارد، خوب دقّت نکرد که این ریگ را خارج کند:
((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، وَرَّثَهُ اللّه عِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ))(۱۲۶)
(وَالَّذینَ جاهَدوا فینا، لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا)(۱۲۷)
(وَ مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، کُفِىَ مالَمْ یَعْلَمْ)(۱۲۸)
هیچ کس نیست که بگوید هیچ چیز نمى دانم ، [اگر بگوید] دروغ مى گوید، هر کسى [که ] هست – غیرمعصوم – بعضى چیزها را مى داند و بعضى چیزها را نمى داند؛ آن چیزهایى را که مى داند اگر عمل کند آن چیزهایى را که نمى داند، مى فهمد.
آن چیزهایى را که مى دانید عمل کنید؛ و آن چیزهایى را که نمى دانید از حالا توقّف کنید تا روشن شود، وقتى به آنها عمل کردى روشن مى شود؛ به همان دلیلى که اینها را براى شما روشن کرد، آنهاى دیگر را هم روشن مى کند.
على هذا، ببینید براى چه توقّف داریم . آنچه مى دانى بکن و آنچه نمى دانى احتیاط کن ، هرگز پشیمان نخواهى شد.
خداوند بر توفیقات همه شما بیفزاید.
و خداوند ان شاءاللّه ، سلامتى مطلقه روحیّه و جسمیّه به همه مرحمت فرماید.(۱۲۹)

بازدیدها: 89

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *