در رثای حضرت زهرا
هیات: از علی نقل است کان روح روان غسل چون می داد زهرای جوان امر می فرمود طفلان را به خواب تا نیفتد کودکان را اضطراب آنچنان گویی که مادر خفته است یا مگر دخت پیمبر خفته است تا حسین از سر نگیرد ناله را خود ز مژگان حسن دنباله را الغرض تا نوبت بازو رسید غسل زهرا چون که بر پهلو رسید شیر یزدان ناله ای جانکاه کرد آنچنان که کودکان آگاه کرد کآی ماه من به ابرویت قسم بر کبودیهای بازویت قسم
گفت اسما: کای ولی روزگار کز تو روشن شد ز انجم شام تار تو سفارش می کنی ما را به صبر لیک خود گریان به زهرا همچو ابر گفت اسما را شه عالیجناب با دل نالان و با چشم پر آب کآی اسما شرم دارم من ز دوست زین کبودیها که بر بازوی اوست می زند چون حلقه در چوب من آه اسما پهلوی محبوب من شرم دارم زین سبب از روی او چون ندیدم تا کنون بازوی او داغ زهرایم ز نو در جان فزود کین کبودیها ز من پنهان نمود آه اسما دست یارم را ببین وای پهلوی نگارم را ببین پهلوی در مانده ای ای وای من آه ای صدیقه کبرای من.
احمد عزیزی
منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه
بازدیدها: 0