عملیات در محور ما تمام شد. بچه های همه گردان ها به عقب برگشتند. اما بعضی از گردان ها، مجروحین و شهدای خودشان را جا گذاشته بودند. ابراهیم وقتی با فرمانده یکی از آن گردان ها صحبت می کرد. داد می زد! خیلی عصبانی بود. تا حالا عصبانیت او را ندیده بودم.
می گفت: شما که می خواستید بر گردید، نیرو و امکانات هم داشتید، چرا به فکر بچه های گردانتان نبودید؟! چرا مجروح ها رو جا گذاشتید، چرا…
با مسئول محور که از رفقایش بود هماهنگ کرد. به همراه جواد افراسیابی و چند نفر از رفقا به عمق مواضع دشمن نفوذ کردند. آنها تعدادی از مجروحین و شهدای بجا مانده را طی چند شب به عقب انتقال دادند. دشمن به واسطه حساسیت منطقه نتوانسته بود پاکسازی لازم را انجام دهد.
ابراهیم و جواد توانستند تا شب بیست و یک آذرماه ۶۱ هجده مجروح و نه نفر از شهدا را از منطقه نفوذ دشمن خارج کنند.
حتی پیکر یک شهید را درست از فاصله ده متری سنگر عراقی ها با شگردی خاص به عقب منتقل کردند.
ابراهیم بعد از این عملیات کمی کسالت پیدا کرد. با هم به تهران آمدیم. چند هفته ای تهران بود. او فعالیت های مذهبی و فرهنگی را ادامه داد.
منبع : تا شهدا
بازدیدها: 187