دیدار با همسر دو شهید دفاع مقدس در یزد

خانه / پیروان عترت / دیدار با همسر دو شهید دفاع مقدس در یزد

دیدار با همسر دو شهید یزد / ماجرای درس به یادماندنی معلم با کفش های پینه بسته

همزمان با ایام الله دهه فجر و به همت هیأت پیروان عترت خواهران و امور بانوان تبلیغات اسلامی با همسر دو شهید دفاع مقدس دیدار و گفتگو شد.

به گزارش خبرنگار هیئت عترت پیروان خواهران یزد، بانو طاهره دهقان همسر دو شهید دفاع مقدس یزد به نام های محمدحسین گنگی منشادی و حبیب الله رضایی در دیدار رقیه کفیل الناس مسؤول هیئت پیروان عترت خواهران رزمندگان اسلام یزد و فرح طالعی مسؤول امور بانوان تبلیغات اسلامی استان، یاد و خاطره شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را گرامی داشت و گوشه ای از خاطرات خود را بیان کرد.

خانم دهقان اظهار کرد : 18 سال داشتم که در نوروز 1360 با شهید محمد حسین گنگی منشادی متولد 1337 که ملبس به لباس پاسداری بود و 23 سال داشت عقد کردم و در مدت یکسال زندگی مشترک، بیشتر اوقات و ماههای سال این شهید در میدان جهاد بود و آخرین باری که به جبهه رفت دو روز تا سال تحویل 1361 مانده بود و دیگر او را ندیدم تا خبرشهادتش را 19 اردیبهشت آوردند.

وی افزود : یکسال بعد شهید حبیب الله رضایی که متولد 1338 و مربی امور تربیتی دبستان افشار یزد و هم محله ای ما و همسر اولم بود به خواستگاری من آمد و در مرداد 1362 ازدواج کردیم .

وی ادامه داد : چهار سال با حبیب الله زندگی کردم و او نیز به جبهه می رفت و حاصل زندگی مشترک ما دو فرزند پسر است که از این شهید به یادگار مانده اند.

همسر شهید حبیب الله رضایی گفت : وقتی حبیب الله در سال 1366 به شهادت رسید  فرزند اولم دوسال و نیم و فرزند دومم یکسال داشتند و در مدت این سالها به لطف و عنایت خداوند و حمایت های معنوی شهید در تربیت این دو فرزند تلاش کردم تا بتوانند ادامه دهنده راه شهدا باشند.

*ماجرای کفش پاره و پینه بسته آقا معلم

دهقان درباره یکی از خاطرات به یادماندنی شهید حبیب الله رضایی می گوید : چند ماه قبل از شهادتش یک روز دیدم در حال دوختن و پینه زدن کفش های پاره است. تعجب کردم و چیزی نپرسیدم و او هم چیزی نگفت.

بعد از شهادتش یکی از همکاران شهید نقل کرد که روزی حبیب الله مشاهده می کند که عده ای دانش آموزان در حال مسخره کردن دانش آموزی هستند که با کفشهای پاره و پینه بسته به مدرسه آمده است و او هم تصمیم گرفت تا کفش های پاره خود را بدوزد و به مدرسه بیاید.

معلم بین دانش آموزان رفت و گفت ببینید من هم با کفشهای پاره به مدرسه می آیم پس باید من را هم مسخره کنید و دانش اموزان از کار خود پشیمان شدند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *