بی شک انبياء الهی بايد در تمام برنامه هاى زندگى اسوه و مقتداى مردم باشند، و مردم درس دين را در اعمال آنها بخوانند. لذا زندگى پيشوايان دينى سرتاسر بيانگر اين مسأله است كه آنها در همه حال ،خود الگوى زنده و اسوه حسنه اى هستند، و هركس که در زندگى خود، اسوه و پيشوايى می طلبد ، سعى مى كند خود را به آنها نزديك سازد، و پرتوى از صفات پیامبران الهی را در درون جان خود ببيند.
به تعبير ديگر، در درون دل انسان جايى براى اسوه ها و قهرمانها است؛ و به همين دليل، تمام ملّتهاى جهان در تاريخ خود به قهرمانان واقعى، و گاه پندارى متوسّل مى شوند، و بخشى از فرهنگ و تاريخ خود را بر اساس وجود آنها بنا مى كنند؛ در مجالس خود از آنها سخن مى گويند و آنها را مى ستايند؛ و سعى مى كنند خود را از نظر صفات و روحيّات به آنها نزديك سازند.
البته زاهد مسلمان چون انبيا و اولياى الهى را الگو و اسوه خود مى داند، طبيعى است كه شيوه زندگى آنها را مورد تأسى قرار دهد؛ حال مسلم است که پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اسوه و الگوئى جامع براى يك زندگى كامل است؛ تاريخ زندگى پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) كه دوست و دشمن به آن معترفند نيز گواه بر اين معنى است.
ايمان و توكل، اخلاص و شجاعت، نظم و نظافت و زهد و تقواي آن حضرت و… به كلى نمونه های بی بدیلی از رویکردهای تعليمى و تربيتى است که برنامه هاى زندگى ما را دگرگون خواهد کرد و نور و روشنايى سراسر زندگى ما را فرا خواهد گرفت.
چرا پیامبر اسوه و الگوی جهانیان است ؟
بی شک تحقق سبک زندگی اسلامی از طريق سرمشق گرفتن از رهبران الهى چيزى است كه هم تحليل هاى منطقى آن را تأييد مى كند و هم آيات قرآنى.
لذا اين نكته قابل توجه است كه قرآن روى اسوه و سرمشق بودن پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم تكيه مى كند؛ و به مردم توصيه مى نمايد كه از برنامه هاى عملى آن حضرت سرمشق بگيرند، لذا می خوانیم: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ براى شما زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود»
« اسوة»در اصل به معنى آن حالتى است كه انسان به هنگام پيروى از ديگرى به خود مى گيرد و به تعبير ديگرى همان تاسى كردن و اقتدا نمودن است، بنا بر اين معنى مصدرى دارد، نه معنى وصفى، و جمله« لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» مفهومش اين است كه براى شما در پيامبر (صلی الله علیه و آله) تأسى و پيروى خوبى است، مى توانيد با اقتدا كردن به او خطوط خود را اصلاح و در مسير«صراط مستقيم» قرار گيريد.
تعبير به «لقد» براى تأكيد است و ذكر «كان» اشاره به اين حقيقت است كه هميشه پيغمبر مقتداى مسلمين بوده است.
جالب اينكه قرآن در آيه فوق اين اسوه حسنه را مخصوص كسانى مى داند كه داراى سه ويژگى هستند، اميد به اللَّه و اميد به روز قيامت دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.
در حقيقت ايمان به مبدء و معاد انگيزه اين حركت است، و ذكر خداوند تداوم بخش آن، زيرا بدون شك كسى كه از چنين ايمانى قلبش سرشار نباشد، قادر به قدم گذاشتن در جاى قدمهاى پيامبر نيست و در ادامه اين راه نيز اگر پيوسته ذكر خدا نكند و شياطين را از خود نراند، قادر به ادامه تاسى و اقتدا نخواهد بود.
در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه آيا اقتداى كامل و بى قيد و شرط نسبت به كسى بدون داشتن مقام عصمت امكان پذير است؛ پس اين دستور، گواه روشنى بر اين حقيقت است كه او بايد معصوم باشد والّا ممكن نبود در همه چيز و براى هر كس و در هر زمان و مكان سرمشق باشد.
آرى او بهترين مقتدا و اسوه مؤمنان در همه ميدانها است؛ آن حضرت بهترين الگو در تمام زندگى است، روحيات عالى او، استقامت و شكيبايى او، هوشيارى و درايت و اخلاص و توجه به خدا و تسلط او بر حوادث، و زانو نزدن در برابر سختيها و مشكلات، هر كدام مى تواند الگو و سرمشقى براى همه مسلمين باشد.
اين ناخداى بزرگ به هنگامى كه سفينه اش گرفتار سخت ترين طوفانها، مى شود كمترين ضعف و سستى و دستپاچگى به خود راه نمى دهد، او هم ناخدا است هم لنگر مطمئن اين كشتى، هم چراغ هدايت است، و هم مايه آرامش و راحت روح و جان سرنشينان.
همراه ديگر مؤمنان، كلنگ به دست مى گيرد، خندق مى كند، با بيل جمع آورى كرده و با ظرف از خندق بيرون مى برد، براى حفظ روحيه و خونسردى يارانش با آنها مزاح مى كند، و براى گرم كردن دل و جان آنها را به خواندن اشعار حماسى تشويق مى نمايد، مرتبا آنان را به ياد خدا مى اندازد و به آينده درخشان و فتوحات بزرگ نويد مى دهد.
از توطئه منافقان بر حذر مى دارد و هوشيارى لازم را به آنها مى دهد. از آرايش جنگى صحيح و انتخاب بهترين روشهاى نظامى لحظه اى غافل نمى ماند، و در عين حال از راههاى مختلف براى ايجاد شكاف در ميان صفوف دشمن از پاى نمى نشيند.
نگاهى گذرا به زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
يك نگاه گذرا به زندگى پيامبر اسلام، بعد از بعثت، نشان مى دهد كه زندگى پربارش به دو دوران متمايز تقسيم مى شود:
1- دوران مكّه (دوران آمادگى و سازندگى)
2- دوران مدينه (دوران عمل و پياده كردن برنامه ها)
در دوران مكّه، تمام همّت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم متوجّه آموزشهاى عقيدتى و فكرى و فرهنگى بود تا دلهاى تازه مسلمانان را از رسوبات شرك كاملًا شستشو دهد، و آنها را براى يك حركت بزرگ به سوى يك آئين الهى پيشرو، همراه با تشكيل يك «حكومت انسانى نيرومند و پر قدرت» به عنوان مقدّمه اى براى پيشبرد اهداف بزرگ رسالت، آماده سازد.
مسأله آموزش قرآن، در ميان مسلمانان، به قدرى اهمّيّت داشت كه حتّى گاه مهريه زنان را آموزش قرآن قرار مى دادند كه هم عقيده بود، و هم برنامه، هم آموزش و پرورش، و هم نظام و تشكيلات و طرح حكومت!
اختناق در مكّه و آغاز هجرت
محيط مكّه به خاطر نفوذ شديد اشراف قريش، و خفقان فوق العاده اى كه از ناحيه مشركان متعصّب بر آن حاكم بود، بيش از آن آمادگى براى گسترش اسلام نداشت؛ و مى بايست طبق برنامه منظّمى، مسلمانان تدريجاً به مدينه كه محيط مساعدترى بود هجرت كنند آرى «مدينه» سكّوى بسيار مناسبى براى پرش اسلام محسوب مى شد!
هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) از مکه به مدینه سرآغاز تشکیل حکومت اسلامی
پيامبر پس از ورود به «مدينه» قبل از هر چيز به «تشكيل حكومت» پرداخت.
مسجد پايگاه عبادت و حكومت
آن حضرت در بعد سخت افزاری قبل از هر كار به ساختن مسجد پرداخت زيرا كانون همه اينها مسجد بود؛ و به تعبير ديگر، تمام تأسيسات اين حكومت در مسجد خلاصه مى شد. مسجد، دانشگاه بزرگ اسلام بود. مسجد، مركز خود سازى و تربيت نفوس مسلمين بود.
مسجد علاوه بر اين كه كانون اصلى معنويّت و پيوند با خدا و تقويت روح ايمان بود، مركز سازماندهى تشكيلات اسلامى، در تمام زمينه ها محسوب مى شد.
جالب اين كه برخلاف تمام دارالحكومه ها و كاخهاى زمامداران آن زمان، اين پايگاه حكومتى «بى اندازه ساده بود»؛ فقط يك چهار ديوارى بود كه ديوارهايش به طول قامت يك انسان بود! با فرشى از شنهاى نرم، بدون سقف، و بعداً كه سقف و شبستان براى آن ساختند، ستونهايش از تنه درخت نخل و پوشش آن فقط برگهاى همان درخت بود، و اين وضع تا آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ادامه داشت! اين يكى ديگر از طرحهاى عجيب مديريّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بود كه به امر الهى اجرا شد و در تمام «جزيرة العرب» صدا كرد و قلوب مردم را متوجّه او ساخت.
صلح گرایی در سیرۀ نبوی
از نظر اسلام اصل و اساس بر صلح، و جنگ بر خلاف اصل و يك استثنا است. زيرا جنگ خسارات و ضايعات جبران ناپذيرى دارد، كه آثار آن گاه تا صد سال ادامه دارد.
اسلام آيين رحمت و صلح و صفا، و مخالف جنگ و خونريزى و خشونت است اساساً اسلام را به آن جهت اسلام گفته اند كه حالت تسليم و صلح و صفا دارد. و جهاد يك سپر دفاعى در برابر دشمنان است نه براى تحميل عقيده.
خداوند مهربان در قرآن مى فرمايد: «يا ايُّهَاالَّذين آمَنُوا ادْخُلُوا فِى السِّلْمِ كافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ انَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همگى در صلح و آشتى در آييد و از گامهاى شيطان پيروى نكنيد كه او دشمن آشكار شماست.
طبق اين آيه شريفه، صلح و آشتى برنامه اصلى اسلام است. و جالب اين كه قرآن مجيد كسانى كه از صلح و آشتى دورى مى كنند و آتش افروزى مى نمايند، و طالب درگيرى و جنگ مى باشند، پيرو شيطان معرفّى مى كند! يعنى صلح و آشتى كارى الهى و رحمانى، و جنگ و آتش افروزى و خشونت، كارى شيطانى و اهريمنى است.
در حقيقت اسلام مى خواهد زمینه درگيرى و خونريزى را از بين ببرد؛ اسلام مى گويد: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ اگر دشمنى دست به حمله زد و با توان بالاى نظامى شما روبه رو شد، و پرچم صلح را برافراشت، و تقاضاى صلح و آشتى كرد، شما نيز از درِ صلح در آييد وبا آنها پيمان صلح ببنديد.»
خلاصه اين كه، بينش اسلام در مورد جنگ، يك تفكّر پيشگيرانه است و اگر مؤثّر نشد و جنگ رخ داد، از هر فرصت مناسبى براى قطع جنگ بهره مى جويد. بدين جهت، اسلام به سربازانش اجازه آغاز هيچ جنگى را نداده، و در تمام جنگهاى اسلامى گلوله اوّل را دشمن شليك كرده است.
اینگونه است که از پيامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمود: « اولوا النهى.. هم …و يفشون السلام فى العالم… ؛ اولوا النهى (صاحبان انديشه هاى مسئول) کسانی هستند که صلح در جهان مى گسترانند…». لذا داستان صلح حديبيه بين پيامبر صلى الله عليه و آله و قريش و فرازهای متعدد از زندگانی آن حضرت ، بهترین موید این مدعاست.
سبک زندگی نبوی درپرتو فرهنگ ساده زیستی
در آموزه های نبوی ساده زيستى و حذف تجمّلات از زندگى، و عدم اسارت در چنگال مال و مقام ، توأم با زندگى اجتماعى و جهاد و پيكار در مسير حركت جامعه به پيش، در تمام زمينه هاى معنوى و مادى مشاهده می شود.
در این زمینه باید به کلام امام علی عليه السّلام استناد نمود که نسخه هاى عملى بسيار مفيدى از زندگى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ارائه مى دهد ومى فرمايد:«براى تو (اى دلباخته دنيا) كافى است كه روش رسول خدا را كه درود حق بر او و خاندانش باد سرمشق خود قرار دهى و دليل و راهنماى خود در نكوهش دنيا و عيب آن و رسوايى فراوان و بدى هايش بشمارى»
قابل توجه اين كه امام عليه السّلام در اين فراز، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را هم اسوه مى شمرد و هم دليل؛در واقع اين دو تعبير هر دو به يك نتيجه مى رسد و آن پيروى كردن از آن پيشواى بزرگ و تطبيق دادن زندگى خويش با زندگى اوست؛ ولى از نظر معنا تفاوت لطيفى با هم دارد.
اسوه ، اشاره به اين مى كند كه ما زندگى خود را با زندگى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله تطبيق دهيم؛ ولى دليل اشاره به اين دارد كه او ما را به سوى خود فرا مى خواند.
امام عليه السّلام در ادامه اين سخن به ذكر دليل مى پردازد و مى فرمايد: « إذ قبضت عنه أطرافها، و وطّئت لغيره أكنافها، و فطم عن رضاعها، و زوي عن زخارفها؛ چه اين كه جوانب دنيا از او (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله) گرفته شد و براى ديگران آماده گشت. (او چيزى از متاع دنيا در اختيار نداشت و دنيا پرستان همه چيز داشتند) او از پستان دنيا جدا و از زخارف و زيبايى هايش بر كنار شده بود».
عبارت «إذ قبضت عنه أطرافها» اشاره به اين است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حاكميت و مالكيت و سلطنت همچون قيصرها و كسرى ها را بر شهرها و كشورها نداشت و جمله «و فطم عن رضاعها» اشاره به اين است كه از چرب و شيرين و غذاهاى رنگارنگ بهره نمى گرفت و عبارت «و زوي عن زخارفها» ناظر به اين است كه او هرگز از كاخ ها و مركب ها و لباس هاى پر زرق و برق بهره نمى گرفت.
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در زمانى مى زيست كه قيصرها و كسرى ها در كاخ هاى افسانه اى در ناز و نعمت و در لا به لاى انواع زينت مى زيستند؛ در جزيرة العرب بعضى ثروتمندان بزرگ بودند كه امكانات فراوان داشتند. حتى در زمانى كه به قدرت رسيد و غنايم فراوان در اختيارش قرار گرفت، زندگى بسيار ساده و فقيرانه و زاهدانه داشت و به آن زندگى افتخار مى كرد و می فرمود: «الفقر فخری».
البته اين سخن نه بدان معنا است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله توان و قدرت دستيابى به اين امور را نداشت؛ بلكه او خود به چنين زندگى اى مايل نبود؛ لذا در روايات آمده است كه فرشته اى نزد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله آمد و كليد خزائن زمين را در دست داشت؛ عرض كرد: «يا محمّد هذه مفاتيح خزائن الأرض يقول لك ربّك إفتح و خذ منها ما شئت من غير أن تنقص شيئا عندي؛ اى محمد! اين ها كليدهاى خزائن زمين است. پروردگارت مى گويد: هر يك را مى خواهى بگشا و هر چه مى خواهى از آن بردار؛ بى آن كه چيزى از مقام تو نزد من كاسته شود». رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: «الدّنيا دار من لا دار له و لها يجمع من لا عقل له؛ دنيا سراى كسى است كه از سراى آخرت بى بهره است و كسى براى دنيا جمع مى كند كه عقل و خرد ندارد». آن فرشته عرض كرد: «سوگند به خدايى كه تو را به حق، به نبوّت برانگيخته است، من همين سخن را از فرشته اى در آسمان چهارم هنگامى كه كليدها به من سپرده شد، شنيدم».
اینچنین است که در حالات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مى خوانيم: بر روى خاك مى نشست و همچون بردگان مى زيست و زندگانيش همچون زندگى ضعيف ترين افراد بود؛ گاه جز يك پيراهن كه بر تن داشت لباس ديگرى نداشت كه اگر دستور مى داد آن را بشويند پيراهنى كه در تن كند و به مسجد بيايد در خانه او نبود؛ حتى بر دخترش فاطمه زهرا عليها السّلام خرده گرفت كه چرا پرده جديدى بر درب خانه افكنده و زينت الات مختصرى از نقره نه از طلا بر خود پوشيده است.
خانواده گرایی؛ اصل بنیادین در سبک زندگی نبوی
اهميت نظام خانواده در اسلام به گونه ای است که آيات قرآن، كه در حقيقت قانون اساسى اسلام است براى نظام خانواده و حفظ حقوق زنان و فرزندان اهمیتی ویژه قائل است. لذا یکی ازویژگی های بارز پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز «الْغيرَةُ الشَّديدَةُ عَلى حَرَمِكِ ؛ غيرت شديد نسبت به خانواده »است.
جالب اين است که ضرورت ازدواج و تشكيل خانواده مخصوصاً به ساختن يك بنا تشبيه شده آنهم بنائى محبوب نزد خدا چنان كه در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى خوانيم:«ما بُنِىَ بَناءٌ فِى الاسْلامِ احَبُّ الى اللَّه مِنَ التَّزْوِيِج؛بنائى در اسلام نزد خدا محبوبتر از تزويج نيست.»
اهمیت به تشکیل خانواده دینی ما را به حقیقت حديث معروف پيامبر صلّى اللّه عليه و اله رهنمون می سازد،آنجا كه مى فرمايد: «از گياهان سر سبزى كه بر مزبله ها مى رويد بپرهيزيد! عرض كردند: اى پيامبر! منظور شما از اين گياهان چيست؟ فرمود: زن زيبائى است كه در خانواده آلوده اى پرورش يافته».
اين روايت براى جوانانى كه در انديشه تشكيل خانواده هستند، پيامى روشن و توصيه اى مهم در بردارد.پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله سفارش مى كند، در انتخاب همسر تنها به زيبايى ظاهرى نينديشيم، بلكه به خانواده و محيط پرورشى اش نيز توجّه كنيم؛ زيرا زيبايى ظاهرى براى مدّتى كوتاه، ارضا كننده و يك «ارزش» است. لیکن پس از دوران كوتاه اوّليّه ازدواج، معيارهاى اصلى زندگى خانوادگى؛ يعنى تربيت، فرهنگ، انديشه و ارزشهاى كسب شده در خانه و خانواده است كه مطرح مى شود و خود را مى نماياند و اگر خداى ناكرده، همسر زيبا، سيرت و خوى و منش زيبا نداشته باشد محيط مقدّس خانه به جهنّمى طاقت فرسا مبدّل مى شود.
آری اهمیت حصول سعادت و کمال برای خانواده در سیرۀ نبوی به گونه ای است که وقتی يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كرد: چگونه خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ كنيم؟فرمود:«تَأْمُرُهُمْ بِما امَرَ اللَّهُ وَ تَنْهاهُمُ عَمَّا نَهاهُمْ اللَّهُ انْ اطاعُوكَ كُنْتَ قَدْ وَقَيتَهُمْ، وَ انْ عَصَوْكَ كُنْتَ قَدْ قَضَيْتَ ما عَلَيْكَ؛آنها را امر به معروف و نهى از منكر كن، اگر از تو پذيرا شوند، آنها را از آتش دوزخ حفظ كرده اى و اگر نپذيرند، وظيفه خود را انجام داده اى!»
از این جهت رویکرد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در خانواده گرایی نشان می دهد براى دور داشتن خانواده از آتش دوزخ بايد از هر وسيله استفاده كرد و از تمام جنبه هاى عملى، روانى و قولى كمك گرفت.
از سوی دیگر اسلام توصيه مى كند كه همه مسلمانان به عنوان يك برنامه اخلاق اسلامى با همه اعضاء خانواده خود و كسانى كه در زير دست آنها قرار دارند، حتى الامكان مساوات را رعايت كنند، و در محيط خانواده و در برابر زيردستان هيچگونه فضيلت و امتيازى براى خود قائل نشوند. اینگونه است که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)فرمود:«لا يجوز للرجل ان يخص نفسه بشى ء من الماكول دون عياله؛ براى انسان سزاوار نيست كه در خانه غذاى اختصاصى داشته باشد، و از چيزى بخورد كه خانواده او نمى خورد».
سخن آخر
امروز بر همه مسلمانان، مخصوصا جوانان با ايمان و پرجوش فرض است كه سيره زندگانی پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را مو به مو بخوانند و به خاطر بسپارند و او را در همه چيز قدوه و اسوه خود سازند، كه مهمترين وسيله سعادت و كليد فتح و پيروزى همين است.
منبع: پيام قرآن ؛ ج 7 ؛ ص183./ اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص23./ همان؛ ص365. / دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص485. / اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص471. / تفسير نمونه ؛ ج 25 ؛ ص214. / پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص573. / پيام قرآن ؛ ج 7 ؛ ص48. / تفسير نمونه، ج 17، ص 243. / مديريت و فرماندهى در اسلام ؛ ص28. / وسائل الشّيعه؛ كتاب النّكاح؛ ج 15؛ ص 4. / مديريت و فرماندهى در اسلام ؛ ص29. / آيين رحمت ؛ ص85. / اصول كافى؛ ج2؛ باب المؤمن و علاماته و صفاته؛ ح 32. /تفسير نور الثقلين؛ ج 3؛ ص 68.
بازدیدها: 175