راز موفقیت بسیجى | ویژه هفته بسیج
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام به مناسبت هفته بسیج، مجموعه ای طلایی از راز موفقیت بسیجی بر اساس قرآن و حدیث را گردآوری و باز نشر نموده است. امید است با در نظر داشتن این نکات رهروان واقعی راه امام و شهدا باشیم.
کسب شایستگی هاى لازم
۱٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله : امر به معروف و نهى از منکر نکند، مگر کسى که سه خصلت در او باشد: در امر و نهى خود، طریق مدارا پیش گیرد، در امر و نهى خود، به عدالت رفتار کند، و به آنچه امر و نهى میکند، دانا باشد.
رعایت ظرفیت مخاطب
۲٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله : ما پیامبران فرمان داریم که با مردم به اندازه فهمشان سخن بگوییم.
۳٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله : سخنانى از من براى امّتم نقل کنید که اندیشه آنها تحمّل پذیرش آنها را داشته باشد.
۴٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله: اى ابن عبّاس! حدیثى مگو که عقلهاى ایشان ظرفیتِ پذیرش آن را ندارد که آنان را دچار فتنه میکند.
۵٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله: براى مردم حدیثى مگویید که نمیپذیرند. آیا دوست دارید که خدا و پیامبرش را تکذیب کنند؟!
۶٫ امام علیعلیه السلام: آیا دوست دارید که خدا و پیامبرش تکذیب شوند؟! با مردم سخنى بگویید که بپذیرند و از آنچه نمیپذیرند، دست بکشید.
۷٫ امام صادقعلیه السلام: «با مردم سخنى بگویید که بپذیرند و آنچه را نمیپذیرند وا نهید. آیا دوست دارید که به خدا و پیامبرش ناسزا گفته شود؟!».
گفتند: چگونه به خدا و پیامبرش ناسزا گفته میشود؟
فرمود: «چون چیزى به آنان بگویید که ردّ و انکار کنند، میگویند: “خداوند، گوینده این (سخن )را لعنت کند!”، در حالى که خدایU و پیامبرش آن را گفتهاند».
۸٫ الکافى – به نقل از عبدالعزیز قراطیسى -: امام صادقعلیه السلام به من فرمود: عبدالعزیز! ایمان را ده درجه است، چون نردبانى که یکى پس از دیگرى از پلّههاى آن بالا روند. پس کسى که در پلّه دوم است، نباید به آنکه در پلّه اوّل است بگوید: «تو چیزى نیستى»، تا اینکه به پلّه دهم برسد. پس کسى را که از تو پایینتر است،
پایین مینداز تا آنکه از تو بالاتر است، تو را پایین میندازد، و چون دیدى رتبه کسى از تو پایینتر است، او را با نرمى به سوى خود بالا بیاور و چیزى را هم که تاب تحمّلش را ندارد، بر او تحمیل مکن تا بدین وسیله او را بشکنى؛ زیرا که هرکس مؤمنى را بشکند، باید جبران کند.
۹٫ الکافى – به نقل یعقوب بن ضحّاک، از یکى از شیعیان که شغلش سرّاجى و خدمتکار امام صادقعلیه السلام بود -: آنگاه که امام صادقعلیه السلام در حیره بود، من و جماعتى از دوستان خود را براى انجام دادن کارى روانه ساخت. (رفتیم و )هنگام غروب، بازگشتیم. محلّ استراحت من در زمین گودى بود که در آنجا منزل کرده بودیم. با حال خستگى و ضعف آمدم و خود را (در بستر) انداختم. در همین حال بودم که به ناگاه، امام صادقعلیه السلام آمد و فرمود: «نزد تو آمدیم»…
من (برخاستم و )راست نشستم. امام نیز بالا سرِ بسترم نشست و از کارى که مرا در پى آن فرستاده بود، پرسید. من هم گزارش دادم و ایشان، سپاس خداى را به جا آورد.
سپس از گروهى سخن به میان آمد که من گفتم: فدایت شوم! ما از آنها بیزارى میجوییم؛ زیرا آنان به آنچه ما (درباره شما )عقیده داریم، عقیده ندارند.
فرمود: «آنها ما را دوست دارند، و فقط چون عقیده شما را ندارند، از آنها بیزارید؟!».
گفتم: آرى.
امام فرمود: «ما هم چیزهایى (حقایقى) داریم که شما ندارید. پس آیا سزاوار است از شما بیزارى بجوییم؟».
گفتم: نه، قربانت گردم.
فرمود: «همچنین، نزد خدا هم حقایقى است که نزد ما نیست. آیا میپندارى خداوند، ما را به کنارى میاندازد؟!».
گفتم: نه به خدا، فدایت شوم! دیگر (از آنها بیزارى نمیجوییم و چنین کارى )انجام نمیدهیم.
امام فرمود: «دوستشان بدارید و از آنان، بیزارى مجویید؛ زیرا برخى مسلمانان، یک سهم (از ایمان )دارند و برخى دو سهم و برخى سه سهم و برخى چهار سهم و برخى پنج سهم و برخى شش سهم و برخى هفت سهم. پس نه شایسته است که دارنده یک سهم را بر آنچه صاحب دو سهم دارد، وا دارند، و نه دارنده دو سهم را بر آنچه صاحب سه سهم دارد، و نه دارنده سه سهم را بر آنچه صاحب چهار سهم دارد، و نه دارنده چهار سهم را بر آنچه صاحب پنج سهم دارد، و نه دارنده پنج سهم را بر آنچه صاحب شش سهم دارد، و نه دارنده شش سهم را بر آنچه صاحب هفت سهم دارد.
اکنون برایت مَثَلى میزنم. مردى (از مسلمانان) بود که همسایهاى مسیحى داشت. او را به اسلام دعوت کرد و اسلام را در نظرش چنان جلوه داد تا وى پذیرفت. نزدیک سحر، نزد تازه مسلمان رفت و در زد. گفت: کیست؟ گفت: منم، فلانى. گفت: چه کار دارى؟ گفت: وضو بساز و جامههایت را در بر کن و همراه ما براى نماز بیا.
تازه مسلمان، وضو ساخت و جامههایش را در بر کرد و همراه او (به سوى مسجد )روان شد. نماز بسیارى خواندند، سپس نماز صبح را نیز خواندند و صبر کردند تا روز بر دمید.
مسیحى (تازه مسلمان) براى رفتن به خانه خود از جاى برخاست که آن مرد مسلمان به او گفت: کجا میروى؟ روز کوتاه است و چیزى تا ظهر نمانده است. آن مرد با او نشست تا نماز ظهر را نیز خواند. باز آن مرد گفت: بین ظهر و عصر، زمان کوتاهى است، و او را نگه داشت تا اینکه نماز عصر را هم خواند. پس از آن، مرد (تازه مسلمان) برخاست تا به خانهاش برود که مرد مسلمان به او گفت: اکنون، پایان روز و از اوّلش کوتاهتر است، و (با این سخن )او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم بگزارد. همین که آن مرد خواست به خانه خود رود، به او گفت: تنها یک نماز دیگر باقى مانده است! و او ماند و نماز عشا را هم خواند. سپس از هم جدا شدند.
چون فردا نزدیک سحر شد، نزد او رفت و در زد. تازه مسلمان گفت: کیست؟
گفت: منم، فلانى!
گفت: چه میخواهى؟ گفت: وضو بگیر و لباسهایت را بپوش و بیا با ما نماز بخوان.
گفت: براى این دین، فردى پیدا کن که از من بیکارتر باشد! من مستمند و عیالوارم».
سپس امام صادق علیه السلام فرمود: «آن شخص، او را در (همان)دینى وارد کرد که از آن بیرونش آورده بود» یا آنکه فرمود: «او را به دینى مانند مسیحیت وارد کرد و از دینى مانند اسلام خارج نمود».
رعایت ادب رسالت
۱۰٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله : کسى که به کار خوبى فرمان میدهد، باید شیوه و
روشِ فرمان دادن او خوب و درست باشد.
مدارا
قرآن:
پس به (برکت) رحمتِ الهى، با آنها نرمخو شدى، و اگر تندخو و سختْ دل بودى، بیشک از پیرامون تو پراکنده میشدند. پس، از آنها درگذر و برایشان آمرزش بخواه و در کار(ها) با آنان مشورت کن، و چون تصمیم گرفتى، بر خدا توکّل کن، که بیتردید، خداوند توکّلکنندگان را دوست دارد.
حدیث:
۱۱٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله : ما جماعت انبیا به مدارا کردن با مردم فرمان داریم، همچنان که به بر پا داشتن فرایض مأموریم.
۱۲٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله : نرمى، رأس حکمت است. خدایا! هر که کارگزار امرى ازامور امّت من شود و با آنان نرمى کند، با او نرم باش و هر که بر آنان سخت گیرد، بر او سخت گیر.
۱۳٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله: خداوند، ملایمت در همه چیز را دوست دارد.
۱۴٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله: خداوند، ملایم است و ملایمت را دوست دارد.
۱۵٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله: نرمى، میمنت دارد و درشتى، شوم است.
۱۶٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله: نرمى با هیچ چیز همراه نشد، جز اینکه آن را آراست و ازهیچ چیز برداشته نشد، مگر اینکه آن را زشت کرد.
۱۷٫ امام على علیه السلام : نرمى، دشواریها را آسان، و چارههاى سخت را ساده میسازد.
۱۸٫ امام صادق علیه السلام – درباره سخن خداوند متعال: «و با مردم، نیکو سخن گویید» -: مقصود، همه مردمان، اعم از مؤمن و کافر است. امّا با مؤمنان باید گشادهرو بود، و امّا با کافران باید به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ایمان کشیده شوند، و کمترین ثمرش این است که خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان، مصون میدارد.
اجتناب از سختگیرى
قرآن :
خداوند براى شما آسانى میخواهد و دشوارى نمیخواهد.
حدیث :
۱۹٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله: اى مردم! دین خدای آسان است.
۲۰٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله: خداوند متعال، مرا به رَهبانیّت و گوشهگیرى برنینگیخت؛ بلکه مرا با دینى پاک و آسان و روان برانگیخت.
۲۱٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله : من براى آوردن دین آسانِ روان، برگزیده شدهام و هرکه با سنّت و روش من مخالفت کند، از من نیست.
۲۲٫ پیامبر خداصلى الله علیه وآله : دو یا سه بار فرمود: خداوند، مرا به تبلیغ رهبانیت مبعوث نکرد، و همانا محبوبترین دینها نزد خدا، آیینِ آسانِ روان است.
اجتناب از خشونت بدون ضرورت
۲۳٫ امام على علیه السلام : هرگاه به جاى نرمى خشونت لازم باشد، خشونت، (عین)نرمى است. بسا دارویى که (باعث) بیمارى باشد، و بسا درد و بیماریاى که خودْ داروست!
۲۴٫ امام صادق علیه السلام : اگر میخواهى گرامى باشى، نرم باش و اگر میخواهى خوار شوى، خشن باش.
تحمل سختیهاى رسالت
قرآن :
پسرم! نماز را برپا دار و امر به معروف و نهى از منکر کن و بر آسیبى که به تو میرسد، شکیبا باش، که این از کارهاى سترک است.
حدیث :
۲۵٫ امام على علیه السلام – درباره سخن خداوند متعال: «و بر آسیبى که به تو میرسد، شکیبا باش» -: مقصود، سختیها و آزارهایى است که در راه امر به معروف و نهى از منکر به انسان میرسد.
منبع: وب گاه شهید آوینی
بازدیدها: 0