رسالت هنر درباره امام حسین علیه السّلام و حادثه عاشورا
این مبحث در شب سیزدهم محرّم سال ۱۳۷۴ شمسی توسّط فیلسوف گرانقدر مرحوم علامه جعفری رضوان الله تعالی علیه مطرح گشته که در اینجا تقدیمتان می گردد.
البته آن چه که تمام نمیشود، داستان امام حسین (علیه السّلام) است. این داستان به بقاى دهر باقى است. تا زمانى که انسان وجود دارد، و تا زمانى که انسان از بین نرود، تا زمانى که آفتاب میدرخشد، داستان امام حسین (علیه السّلام) به بقاى خود ادامه خواهد داد و از بین نخواهد رفت. ببینیم هنر در این مورد چه کار کردهاست.
تواریخ تا حدودى کارهایى را درباره امام حسین (علیه السّلام) انجام دادند. از لحاظ هنرى هم از نظر تحلیل گرى کارهایى انجام شده، ولى به مقدار کافى تحلیل نشدهاست. داستان امام حسین (علیه السّلام) بیش از اینها کار مىبرد.
بیش از اینها میتوانست به بشر درسهاى آموزنده بدهد. البته نمیخواهیم بگوییم هیچ کارى نشدهاست، ولى نسبت به عظمت حادثه، کم بودهاست. بسیار خوب، هنر چه کار کردهاست؟ خود داستان، هم ریشه عقلانى و هم ریشه احساساتى دارد. ریشه احساساتى آن خیلى عمیق است و شاید بعضى از حقایق این داستان خونین را فقط باید احساسات بیان کند. یعنى بیان، باید بیان احساسات باشد. تعقل نیز کار انجام میدهد – همان طور که قبلا گفتم – انسان در حرکات امام حسین (علیه السّلام) منطق را صریحا میبیند.
در این داستان، تعقل خیلى عجیب جلوه کرده است. مقدمات مطابق نتایج، هدف گیرىها با وسایل مناسب، یعنى محض تعقل دیده میشود و در عین حال، زیربناى احساسات برین است. براى این که این معنا درست براى ما روشن شود، احساسات را به دو دسته تقسیم میکنیم:
۱- احساسات خام و عواطف خام زودگذر.
۲- احساسات عمیق. آن چه که بشر را اداره کرده، همین بوده است.
احساساتى که حکومت کند و به عقل بگوید درست حرکت کن، احساسات عمیق و برین است. هرکس که یک سرمایه هنرىِ احساسِ برین دارد، عقل را نیز در اختیار دارد. حجیت عقل این است که ما از کجا به این عقل گوش فرا بدهیم. احساسات برین میگوید: «ما در مییابیم که این (عقل) وسیله بسیار خوبى است؛ منتها، از مطلق گفتن بپرهیزد. هر کجا که حکمى میکند، بگوید: با این شرایط و مقتضیات، با این موانع و با این عوامل، حکم چنین است». پس حرکت خود را شروع نموده و این طور ادامه دهید. ادعاى مطلق هم نکنید، آن هم درباره جانهاى آدمیان.
پس به این نتیجه میرسیم که آن چه هست، عواطف زودگذر و احساسات خام نیست، بلکه احساسات عالى و احساس برین است. همان احساساتى که یک رگى از آن احساسات باعث شدهاست که از ۱۴۰۰ سال پیش تاکنون، صداى حسین شنیده شود و اگر بگذارند، هر روز هم صداى او عالىتر میشود. این احساس برین است.
هنرمندان موقعى میتوانند براى بشر قدم بردارند که با این احساس برین وارد میدان شوند و این جریان بسیار آموزنده را به رشته هنر درآورند. والا ایجاد و خلق یک عده آثار به نام آثار هنرى بدون محتوا، فقط براى جلب تعجب مردم، شایسته تمجید نیست. مثلا یک اثر هنرى را مشاهده کردید و واقعا جاى تعجب بود. بسیار خوب، محتوا چه بود و چه شد؟ از این اثر هنرى چه چیزى الهام گرفتید؟ انگیزه چه بود؟ به شما چه چیزى را داد، آن چه را که نداشتید؟ یا آن بدى را که داشتیم، آن بدى را چگونه از دست ما گرفت؟ ما نگفتیم «هنر براى هنر صحیح نیست». بلى، هنر براى هنر! ولى در مسیر حیات معقول انسانها.
در خلأ که هنر به وجود نمیآید. یک هنرمند، اثر هنرى را به وجود نمیآورد که آن را داخل خلأ بیندازد. او میخواهد آن را به جامعه انسانى جارى کند و باید توجه داشته باشد که انسانها از این برخورد چه برداشتى خواهند داشت؟ آیا من هم یک خم دیگر شراب در گلوى این انسان بریزم که خودش مست است؟ یا این که کارى کنم تا بیدار بشود؟ او یک بار بیشتر عمر نخواهد کرد، آیا من هم به مستى او اضافه کنم؟ آیا من هم باید سر او را پایین بیاورم، یا سر او را بالا ببرم؟
هم چنین، میتوان گفت تا حدودى عنصر ادبى، مخصوصا جنبه شعرى، چه عربى، چه فارسى، چه ترکى و چه اردویى و… به میدان آمدهاند. خلاصه، آن زبانهایى که اطلاعى از این جریان داشتهاند – مخصوصا آنان که معتقد بودهاند و در جوامعى زندگى کردهاند که امام حسین براى آن ها مطرح بوده است – جدا تا حدودى خوب به میدان آمدند، ولى مسأله هنوز تمام نیست. ما اشعار محتشم کاشانى را میبینیم. خدایش رحمت کند! مراثى و شعرهاى او خیلى عالى، بسیار خوب، و از نظر ادبى واقعا تکان دهندهاست. (براى ارزش اشعار محتشم) مطلبى به شما عرض میکنم. ما در ایام عاشورا و یا غیرش، در بین نجف و کربلا، با طلبه ها از نجف راهی کربلا می شدیم. در مضیف و حسینیه عرب ها که احترام عجیبی می کردند و میهمان داری بسیار خوبی داشتند، می دیدیم که اشعار محتشم را نصب کرده اند. می پرسیدیم که اینها را چطور… آخر فارسی است. می گفتند نمی دانیم ولی یک نورانیت خاصی دارند و گاهی هم از زائرین خصوصا طلبه ها می پرسیم که معناش چیست.
به هر حال، شعر تا حدودى به میدان آمده است. در عربى هم مضامین بسیار عالى و سازندهاى آمده است؛
«یابن النبى المصطفى». این پسر پیغمبر مصطفى (صلّى الله علیه وآله)
«یابن الولى المرتضى یابن البتول الزاکیه»: اى پسر على مرتضى، اى پسر بتول پاک (بتول زاکیه)
«تبکیک عینى لا لاجل مثوبه». چشمم براى تو گریه میکند، ولى نه براى ثواب و پاداش.
«لکنما عینى لاجلک باکیه». لکن چشمم فقط براى تو گریه میکند.
مضمون شعرى ابیات مذکور، خیلى بالاست. یعنى بحث ثواب و بحث پاداش گرفتن نیست. پاداش همین مقدار بس که لطف خدا شامل حال من بوده است تا تو را بشناسم و براى تو گریه کنم و احساساتم براى تو به حرکت در آید. آیا بالاتر از این پاداش؟ شعر دیگرى است از شیخ کاظم الازرى که میگوید:
قد غَیَّر الطعن منهم کل جارحه …../ ….. الا المکارم فى أمن من الغِیَر
ضربه شمشیر، همه اعضاى شهداى دشت خونین نینوا را تغییر داد و متلاشى کرد. ولى راهى به عظمتها و کرامتهاى روحى آنان پیدا نکرد.
طعن و ضربه نیزهها و شمشیرها، تمام بدن آنها را(هفتاد و دو نفر را) قطعه قطعه و متلاشى کرد، مگر آن شرف و حیثیت و کرامت و ارزش انسانى آنها را که براى ابد تازه کرد (براى همیشه ماندگار کرد). کرم و شرافت و عزت آنان را ابدیت داد.
ادبیات ما از موقعى که در شعاع امام حسین قرار گرفته، ترقّى خاصى داشته است
در بعضى از اشعار، مطالب فوق العاده عالى وجود دارد. هم چنین، در فارسى هم از این ابیات بسیار زیاد است. از این جهت، ادبیات ما از موقعى که در شعاع حسین قرار گرفته، ترقّى خاصى داشته است. ممکن است بعضىها این مسأله را مورد بحث و تحلیل قرار ندهند، اما واقعیت به شک و تردید و قطع و یقین و… وابسته نیست. اگر کسى واقعا بخواهد که شعر او، شعر باشد و ماندگار بماند، به جاذبیت حسین سوق پیدا کند. خدا، محمدحسین شهریار را رحمت کند! نمیدانم آیا شما با تمام دیوان او سروکار دارید یا نه ؟ اما بیشتر، همان شعر «على اى هماى رحمت» در دلهاى شما ماندهاست، یا آن چند بیتى که براى کربلا میگوید:
دوستانش بى وفا و دشمنانش پرجفا …../ ….. با کدامین سرکند؟ مشکل دو تا دارد حسین
جاودانگى یک اثر هنرى، بسته به این است که به کدام اصل ثابت بشر تکیه کرده است
بقا و ابدیت یک اثر هنرى، وابسته به این است که آنچه که موضوع آن هنر است، چیست؟ بقا و جاودانگى یک اثر هنرى، بسته به این است که به کدام اصل ثابت بشر تکیه کردهاست؟
اثر هنرى باید چیزى را به وجود آورد که براى بشر مفید باشد. والا دو دقیقه تعجب و سه دقیقه شگفتى، یا چندبار «احسنت گفتن»، نباید پاداش یک هنرمند باشد. بیایید (مفاهیم و مضامین) را بیان و معنا کنید. معناى آزادى را در آثار هنرى تجسم دهید. بیایید این حقیقت تجریدى بسیار بالا -به قول غربىها «آبستره»هاى بسیار بالا – را تجسیم دهید که آزادى یعنى چه؟ بیایید قضیه نظم را در آثار هنرى خود مثل؛ نقاشى، نمایشها و… نشان دهید. آیا موضوعات هنرى فقط باید آسان باشد؟ آیا فیلم آهنگ برنادت را مشاهده کردید که چه کار کرد؟ بشر را باید به بالا متوجه کرد، والا بشر را به پایین متوجه کردن، کارى بسیار آسان است.
متأسفانه چون بُعد طبیعت گرایى بشر قوى است (نه به معناى طبیعت پرستى، بلکه میل به طبیعت و میل به جنبه حیوانى)، اگر شما یک چیزى را بگویید، بشر به آن تمایل پیدا میکند. این مهم نیست، مهم آن است که سر انسانها را به بالا ببریم. بشر را به پایین متوجه کردن، کارى است که از همه کس ساخته است.
قدرت مغز یک آدم و قدرت مغز یک هنرمند، در آن است که بگوید: حسین بن على (علیه السّلام) با این که آب را به مقدار خودش برداشته بود، آن را به دشمن خود داد، پیش از آن که در خواب اعلامیه جهانى حقوق بشر دیده شده باشد.
بیایید این (ارزشها) را از نظر هنرى به وجود آوریم، که اصل حیات، حق بشرى است. از مجراى دوستى و دشمنى به کنار بزنید، زیرا اینجا، جاى دوست و دشمن نیست، بلکه جاى انسان است. هر کسى که میخواهد باشد. بیایید در آثار هنرى آنها را نشان بدهید. مسائل مبتذل زیاد است و همیشه و همه جا میتوان دید. سازنده، معین و محدود است، در دل هاى ما جا دارد.
سرمایه بزرگی به نام حسین علیه السّلام
خداوند متعال، سرمایه بزرگى به نام سرمایه حسین به شما داده است، آن را احیا کنید. البته او همیشه حىّ است و با کار ما زنده نمیشود که اگر انجام ندادیم، آن حادثه بمیرد. (احیاى سرمایهاى به نام حسین) فقط براى توفیقات خود ماست، به هر حال، ان شاءالله هنرمندان چنین کنند، این شعر حافظ است:
راهى بزن که آهى بر ساز آن توان زد …../ ….. شعرى بخوان که بر او رطلى گران توان زد
گفت وگو کن گفت وگو کن گفت وگو …../ ….. جست و جو کن جست و جو کن جست و جو
شرح سر آن شکنج زلف یار …../ ….. مو به مو کن مو به مو کن مو به مو
منیّت را کنار بگذاریم، بلکه از آنجا به این گلستان افسرده شخصیت ما نسیمى بوزد.
اى خدا این نهر جان را از هوس …../ ….. رفت و رو کن رفت و رو کن رفت و رو
وانگه از دریاى علمت سوى جان …../ ….. جو به جو کن جو به جو کن جو به جو
اگر نمیخواهى خودت را فراموش کنى، یا الیناسیون (از خود بیگانگى ) بیچارهات نکند. اگر میخواهى در خودت و از آن خودت باشى:
گر نخواهى خود فراموشت شود …../ ….. یاد او کن یاد او کن یاد او
«و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم؛ از آنان نباشید که خدا را فراموش کردند و باعث شد که خودشان را هم فراموش کنند».
بیایید خودمان را گم نکنیم
نتیجه (فراموشى خدا) چیست؟ قرن ما چه قرنى است؟ قرن «بیگانگى انسان از انسان» یا قرن «از خود بیگانگى». خدا ما را میشناسد. بیایید خودمان را گم نکنیم. خدا میگوید: اى دودمان من (اگر مرا فراموش کنید)، از خودتان عارى و از خود بیگانه میشوید. خدا به ما (انسانها) دودمان گفته است.
پیامبر (صلّى الله علیه وآله ) میفرماید: الخَلق کلُّهم عیال الله؛ مردم همه خانواده خدا هستند، (دودمان خدا هستند).
بنابراین، هنرمندان میتوانند از نظر هنرى، این داستان را حدّاقل براى دوران ما، با وسایل دوران ما، با هشیارى هاى دوران ما پیاده کنند و مردم را با یک فرهنگ اصیل انسانى رو به رو کنند. و قطعا این (کار هنرمندان) باقى خواهد ماند.
خداوندا! پروردگارا! ما نمیتوانیم ادعا کنیم که حق حسین را به جاى آوردیم. حق حسین خیلى بالاتر از این است. ولى این مقدار میتوانیم عرض کنیم که خدایا! احساساتى که در این راه صرف شده، احساسات مخلصانه بوده است. تو را سوگند میدهیم به خون حسین، این احساسات صمیمانه را بپذیر و قبول بفرما.
پروردگارا! تا سال آینده، این درس را براى ما معلّم و آموزگار قرار بده.
خداوندا! پروردگارا! دست ما را از دامان حسین کوتاه مفرما.
خدایا! امسال هم به ما لطف و عنایت فرمودى و عمر به ما وفا نمود و ما در بزم کوى یار، هاى و هوى کردیم. پروردگارا! این هاى و هوىها را از ما قبول فرما.
خداوندا! پروردگارا! از احساساتى که این ملت خرج کردند، در طول تاریخ آنها را از این احساسات برخوردار و بهره مند فرما.
خبرگزاری بین المللی قرآن
پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 112