روایت دیدار هر شب شهدای مدافع حرم با امام حسین(علیه السلام)

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / روایت دیدار هر شب شهدای مدافع حرم با امام حسین(علیه السلام)

شهید ابوالفضل نیکزاد همیشه نوای معروف مدافعان حرم: «علوی می‌میرم، مرتضوی می‌میرم» را می‌خواند. حالا این نوا در مراسم وداع با پیکر این شهید در معراج شهدا طنین‌انداز شده است. خواهر شهید از دیدار هر شب شهدای مدافع حرم با امام حسین(علیه السلام) می‌گوید.

عصر روز  جمعه 25 تیرماه مراسم وداع با پیکر پاسدار شهید مدافع حرم«ابوالفضل نیکزاد» در معراج شهدای مرکز انجام شد. این شهید والامقام 24 خرداد ماه سال جاری مصادف با هفتمین روز از ماه مبارک رمضان برای دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم، داوطلبانه به سوریه اعزام می‌شود که چهارشنبه هفته گذشته 23 تیرماه، در اثر اصابت تیرتک تیراندازهای حرامی داعشی، جام شهادت را نوشیده و به آرزوی خود می‌رسد. شهید نیکزاد متولد سال 63 و آخرین فرزند خانواده بوده که 7 سال پیش ازدواج می‌کند و از او یک پسر دو سال و نیمه به اسم «علی» به یادگار می‌ماند.

در مراسم وداع با پیکر شهید، برادر و خواهران شهید، بستگان، دوستان و همرزمان شهید برای آخرین دیدار با او، آمده بودند. هنگامی که شهید را داخل معراج آوردند، خواهرزاده شهید به شدت بی قراری می‌کرد که برادر شهید محکم و مقاوم به او گفت: «ابوالفضل شهید نشد که ما داد بزنیم.» مادر و همسر شهید نیز مثل تمام مادران و همسران شهدا، صبور بودند. مادر به کسانی که به او سرسلامتی می‌دادند، می‌گفت:«ان شاالله قدم‌هایتان به کربلا برسد و در رکاب امام زمان باشید.»

«اعظم ملاطایفه» همسر شهید صبورانه از همسرش شهیدش روایت می‌کرد و در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم گفت:«فقط این را می‌دانم که همسرم به آرزویش رسید. حدود یک سال بود که پیگیر رفتن بود و من هم چون می‌دیدم دوست دارد، مخالفت نکردم و الان هم خوشحال هستم که به آرزویش رسید و به او تبریک می‌گویم.» همسرش از رضایتمندی همیشگی شهید تعریف کرد و گفت:«همیشه از زندگی راضی بود، حتی در سخترین شرایط، که من می‌گفتم هیچ کس را مثل تو ندیدم که از همه چیز در زندگی راضی باشد.»

شهید نیکزاد به قدری پیگیر رفتن و عاشق دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم بوده که حتی وقتی انگشت پایش می‌شکند، اجازه نمی‌دهد کسی متوجه شود تا نکند مانع ادامه آموزش و اعزام او شوند و پا به پای همرزمانش در آموزش، شرکت می‌کند. همیشه مرثیه معروف مدافعان حرم: «علوی می‌میرم، مرتضوی می‌میرم، انتقام حرم زینب من، می‌گیرم.» را می‌خوانده و معتقد بوده است اگر مادر و خواهرمان در غربت باشند، ما نمی‌توانیم اینجا آرام باشیم و می‌گفته: «حضرت زینب(س) از مادر و خواهر بالاتر بوده و در غربت است، حرامی‌ها و تکفیری‌ها دور حرمش را گرفته‌اند، اگر اینجا باشیم و راحت زندگی کنیم، چطور می‌توانیم اسم خود را شیعه بگذاریم؟»

این شهید، 15 سال پیش پدر خود را از دست داده بود. مادرش از رفتن پسرش به سوریه رضایت قلبی داشته و وقتی متوجه رفتن او می‌شود، می‌گوید:«شیرم حلالت.» به گفته مادر، شهید خیلی با محبت بود، طوری که با غم مردم، غصه دار و با شادی آن‌ها، شاد می‌شد. موقع رفتن به مادرش می‌گوید:«مامان به نتیجه کارهای خودت می‌رسی، انقدر که تو عشق حضرت زینب(س) را داشتی، حالا وقت نتیجه دادنش است.»

مادر به واسطه عشق به حضرت عباس(ع)، اسم او را ابوالفضل می‌گذارد و هیچ‌گاه صورت پسرش را نمی‌بوسیده و بر بازوانش بوسه می‌زده است. وقتی خبر شهادت پسرش را می‌شنود، سر بر سجده گذاشته و گفته: «الهی شکر، خدایا امانتت را در راه خودت تقدیم کردم.» شهید به مادرش وصیت کرده بود که اگر اتفاقی برای او افتاد، سرش را بالا گرفته و غصه نخورد. مادر هم معتقد است که خود شهید او را نگه داشته و صبور کرده است.

برادر شهید که چند سالی از او بزرگتر است، از جوانمردی و مرد بودن به معنای واقعی برادر شهیدش، حتی در دوران کودکی می‌گوید. او یکی از خاطرات دوران دبستان برادرش را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «کلاس سوم یا چهارم ابتدایی بود که از من درخواست پول کرد که من گفتم باید از بابا پول توجیبی بگیری که بعد از توضیح دادن متوجه شدم یکی از همکلاسی‌هایش موقع بازی فوتبال، عینکش می‌شکند و از آنجایی که وضع مالی خانواده‌اش طوری نبوده که برای او عینک بخرند، چند روزی را بدون عینک به مدرسه رفته و نمی‌توانسته تخته را ببیند. این پول را می‌خواسته تا برای او عینک بخرد.»

خواهر شهید بعد از شهادت برادرش، او را در خواب می‌بیند و در عالم خواب، از حالش سوال می‌کند که برادر، می‌گوید:«ما را هر شب به زیارت ارباب می‌برند و ایشان، ما را مورد تفقد قرار می‌دهد و می‌فرمایند که شما مدافعان حرم بی بی جان هستید.» هنگامی که مداح مراسم قصد داشت روضه حضرت قاسم بن الحسن(ع) را بخواند، مادر شهید ایستاد و گفت:«روضه علی اکبر بخوانید.» که هنگام سینه زنی ایستاد و با افتخار و سربلندی، برای علی اکبر حسین(ع) بر سینه می‌زد.

وقتی مداحی و ذکر مصیبت اهل بیت(ع) به  اتمام رسید، برادر شهید به همه گفت:« ما اگر امروز گریه کردیم، به حال خودمان گریه کردیم. ابوالفضل در مراسم تشییع شهید مدافع حرم «امیر لطفی» خیلی حالش بد بود. سر قبر او نشست و دستانش را در خاک فرو برد و گفت: «امیر، نامردی اگر دست رفیقت را نگیری و شهید نکنی.» حالا بعد از شش ماه، امیر کار خودش را کرد. به خدا قسم در بین شما همچین افرادی هستند که الان برای فدایی حضرت زینب(س) گریه می‌کنند و چند ماه دیگر ما باید به دنبال تابوت او، به سرمان بزنیم. ابوالفضل، مرد بود. روی بازوبندش نوشته بود:«یا قاهر العدو یا والی الولی یا مظهر العجائب یا مرتضی علی» و همیشه شعر:«علوی می‌میرم.» را می خواند. سپس با نوای شورانگیز«علوی می میرم، مرتضوی می‌میرم، انتقام حرم زینب من، می‌گیرم» و «یا حسین(ع)» پیکر مطهر شهید بر روی دستان عزیزانش تشییع شد.

بازدیدها: 126

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *