روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور از جای پنجه‌ بوکس اغتشاشگران بر سر پدر

روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور از جای پنجه‌ بوکس اغتشاشگران بر سر پدر

خانه / پیشنهاد ویژه / روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور از جای پنجه‌ بوکس اغتشاشگران بر سر پدر

پدرم با مشت و پنجه‌بوکس اغتشاشگران از ناحیه پشت سر مورد حمله قرار گرفته بود. کسانی که برای ایمن کردن جامعه و آسایش مردم به میدان می‌آیند، جانشان را کف دستشان گذاشته‌اند.

روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور از جای پنجه‌ بوکس اغتشاشگران بر سر پدر

پایگاه اطلاع رسانی هیات به نقل از تسنیم؛ چند هفته‌ای می‌شود که پدرش را شهید مدافع امنیت می‌نامند. پدری که به مهربانی و دل‌پاکی معروف بود و کسی آزردگی از جانب او در ذهن نداشت اما وقتی در صحنه اغتشاشات در حال تلاش برای خاتمه درگیری‌ها بود، ناجوانمردانه از سوی آشوبگران ضد انقلاب به شدت مجروح شد تا جایی که ساعتی بعد، از شدت ضربات سنگین پنجه‌بوکس به سرش به کما رفت و دیگر باز نگشت.

روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور
روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور

بسیجی شهید «حسین تقی‌پور» را مظلومانه در تهرانپارس به شهادت رساندند. تنها پسر او اما این روزها اگرچه درد فراق پدر را سخت بر دوش می‌کشد اما نمی‌گذارد غبار غم رفتن پدر مانع روایت او از راه پدر شهیدش شود. «ارشیا تقی‌پور» فرزند شهید مدافع امنیت حسین تقی‌پور است. ارشیا متولد سال 1383 و 17 ساله است. او یک دهه هشتادی است که با آرمان‌های پدر خو گرفته است. حالا که پدرش شهید شده ادامه‌دهنده راه او خواهد بود و وقتی از پدر روایت می‌کند این نگاه را به خوبی توصیف می‌کند.

 کمی از حال و هوای آن روزی که خبر شهادت پدر را شنیدید، بگویید.

من تقریباً صبح ساعت 7:10 دقیقه که از خواب بیدار شدم، تلفن مادرم دست من بود. دیدم یک شماره‌ای به خطّ مادرم زنگ زد و گوشی را برداشتم؛ به من گفتند که از طرف بسیج و سپاه تماس می‌گیریم شما انتخاب شدید برای سفر زیارتی مشهد اگر بشود کد ملی، و نام و نام خانوادگی خودتان و مادر گرامی را برای ما بفرستید. گفتم چشم می‌فرستیم مشکلی نیست. بعد اینکه قطع کردم یک احساس دلشوره‌ای به من دست داد و دست و پایم سست شد و دلشوره گرفتم. بلند شدم یک ذره به خودم که آمدم فکر کردم و به مادرم هم گفتم که زنگ زدند من این را گفتم. همان اول صبح دلشوره و شک به دلم افتاد. به مادرم گفتم مادر جان به نظرم یک اتفاقی افتاده است. مادرم گفت نه چه اتفاقی بیفتد. پدرت یک مقدار دیر کرده و می‌آید.

صبح رفتم باشگاه وقتی برگشتم خانه، دیدم در باز است و یکی از خاله‌هایم با لباس مشکی در خانه است. شکّم بیشتر شد دیدم میز گذاشتند و روی میز را تزئین کرده‌اند. کم و بیش فهمیدم یک اتفاقی افتاده. به مادرم گفتم چه اتفاقی افتاده؟ گفت پدرت مجروح شده. چیزی نگفتم و نشستم ولی من فهمیده بودم. شروع کردم به اشک ریختن. بعد از اینکه فرمانده لشکر و چند تا از دوستان پدر و فرمانده‌های سپاه به خانه ما آمدند من فهمیدم که پدرم به شهادت رسیده است.

 قبل از آن هم پیش آمده بود که پدر شما شب منزل نیاید و دلشوره داشته باشید؟

تقریباً دو شب قبلش هم پدرم همین‌طوری دیر کرده بود. من هم داشتم کار گوشی مادرم را انجام می‌دادم چون چند روز بود دچار مشکل شده بود. معمولاً پدرم ساعت هفت و نیم یا هشت به خانه می‌رسید. من ساعت هفت رفتم باشگاه و ساعت 11 برگشتم و دیدم هنوز نیامده است. گفتم چه شده مادرجان؟ چرا پدر نیامده؟ گفت شاید هنوز شرکت است. ساعت 12:24 دقیقه دیدم یکی کلید انداخت در را باز کرد. پدرم بود و داخل آمد. باز هم در همان شب شهادت دیدم دیر کرده. این دفعه تا ساعت دو بیدار بودم که ببینم می‌آید یا نه اما خبری نشد و فردایش خبر شهادتش رسید.

روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور
روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور

با مُشت و پنجه‌بوکس از پشت سر مورد ضربه اغتشاشگران قرار گرفت

نظر شهید تقی‌پور درباره حجاب چه بود؟

پدر من روی حجاب خیلی حساس بود؛ به مادرم هم زیاد تأکید می‌کرد.

درباره نحوه شهادت پدر اطلاعی دارید؟

تا آنجایی که از دوستانش شنیدم مورد حمله اغتشاشاگران قرار گرفت و با مُشت و پنجه‌بوکس مورد ضربه از ناحیه پشت سر قرار گرفت. حتی در معراج شهدا که بودم وقتی پنبه از روی صورتش باز کردند، پنبه پشت سرش را یک لحظه خواستند بردارند که خون بیرون زد. پنبه پشت سرش پُر خون شده بود چون از پشت سر مورد اصابت قرار گرفته بود.

مردم باید پشتوانه شهدای مدافع امنیت باشند

افرادی که اخیراً شهید شدند و شهدای مدافع امنیت نام گرفتند، به نظر شما جایگاه متفاوتی با سایر شهدا دارند؟

شهید بالاخره شهید است. چه در هشت سال دفاع مقدس باشد چه شهدای مدافع حرم و چه شهدای مدافع امنیت. کسانی که برای ایمن کردن جامعه و آسایش مردم به میدان می‌آیند، جانشان را کف دستشان گذاشته‌اند. به نظر من لیاقت شهدای مدافع امنیت ما این نیست که از داخلی‌ها طعنه بشنوند. مردم باید پشتوانه شهدای مدافع امنیت باشند. شهدایی که اگر نبودند شاید الآن تهران، کرمانشاه، شیراز، گرگان و بندرعباس به شکل‌های خیلی وحشتناکی درآمده بود. شاید واقعاً این شهرها دست منافقین می‌افتاد. شاید اتفاقات خیلی ناگوارتری می‌افتاد.

جنگ داخلی سخت‌تر از همه جنگهاست/ مردم نباید به جان هموطن‌های خودشان بیفتند

روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور
روایت غم‌بار پسر نوجوان شهید تقی‌ پور

 مثلاً چجور اتفاقات ناگواری؟

جنگ داخلی به وجود می‌آمد. شهدای هشت سال دفاع مقدس ما شهدای بزرگی هستند. شهدای مدافع حرم ما واقعاً کار بزرگی کردند و شهدای امنیت هم همین‌طور. چون اگر اینها نبودند یک جنگ داخلی به وجود می‌آمد و جنگ داخلی به نظر من سخت‌تر از همه جنگهاست که بین خود مردم جنگ بیفتد و بین خود مردم دعوا و درگیری اتفاق بیفتد. خیلی بد است که مردم به جان هموطن‌های خودشان بیفتند. واقعاً لیاقتشان این نیست.

 فکر می‌کنید فوت خانم امینی یک بهانه بود برای حوادث اخیر؟

بله 100 درصد بهانه بود. شما ببینید رسانه‌های غربی آن طرف آب و آن کسانی که این جریان‌های سیاسی را هدایت می‌کنند دنبال یک جرقه هستند. دنبال یک آتش کوچک هستند که روی آن بنزین بریزند و فرقی نمی‌کند که بهانه چه باشد. بارها و بارها شده به دلایلی که اصلاً منطقی نیست باعث خیلی اتفاقات، آشوب‌ها، اغتشاشات و شهادت عزیزانمان شدند.

هرچه دارم از پدرم دارم

رابطه شما با پدر چطور بود؟

من با پدرم واقعاً رابطه خیلی خوبی داشتم. همیشه به من می‌گفت تو رفیق منی و همیشه با همدیگر خوب بودیم. پشتوانه من بود. هرچه دارم از پدرم دارم. واقعاً پدرم خیلی زحمت کشید و سنگ تمام گذاشت برای من و مادرم و خانواده‌ام. خیلی دل‌پاک بود. خیلی صاف و ساده و صادق و مثل آب زلال بود و به نظر من لیاقتش کمتر از شهادت نبود.

بازدیدها: 0

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *