روحانی شهید سید جواد محسنی؛ طلبه ای که معشوق واقعی را در جبهه یافت

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / شهدا / دفاع مقدس / روحانی شهید سید جواد محسنی؛ طلبه ای که معشوق واقعی را در جبهه یافت

شیفته عاشق جبهه و حضور در جمع رزمندگان بود. هفت بار به مناطق جنگی اعزام و سه بار هم مجروح شد. در وصیت‌نامه‌اش نوشت: مادرم! امید داشتی که پسرت داماد بشود اما فرزندت معشوق را در جبهه‌ها یافته بود و به همین دلیل مدام دلم می‌خواهد که در جبهه‌ها باشم. من عاشقش شدم و او هم سرانجام مرا با خودش برد.
وقتی‌که مادرش گفته بود: تو هنوز کوچکی سیزده سال بیشتر نداری، چطور می‌خواهی به جبهه بروی؟ پاسخ داد: همانطورکه شهید حسین فهمیده سیزده‌ساله بود، من هم می‌روم.

به نقل از خبرگزاری حوزه؛ شیفته عاشق جبهه و حضور در جمع رزمندگان بود. هفت بار به مناطق جنگی اعزام و سه بار هم مجروح شد. در وصیت‌نامه‌اش نوشت: مادرم! امید داشتی که پسرت داماد بشود اما فرزندت معشوق را در جبهه‌ها یافته بود و به همین دلیل مدام دلم می‌خواهد که در جبهه‌ها باشم. من عاشقش شدم و او هم سرانجام مرا با خودش برد.

تولد و علم‌اندوزی

روحانی شهید سید جواد محسنی در سال ۱۳۴۶ شمسی در روستایی از توابع قائم‌شهر دیده به جهان گشود. نوشتند که چون روز تولدش مصادف با روز میلاد امام جواد (علیه‌السلام) بوده نام مبارک جواد را بر او گذاشتند، ولی شاید بدان سبب بود که در آینده می‌خواست جان شیرینش را جود و بخشش نماید.

سید جواد دیپلم خود را در قائم‌شهر و در مدرسه حضرت امام کاظم (علیه‌السلام) گرفت و پس‌ازآن طبق علاقه و فطرت پاکش به مسلک روحانیت درآمد. او در دو حوزه محمدیه و کوته‌ای قائم‌شهر مقدمات را خواند و پس‌ازآن به شهر مقدس قم رفت و در مدرسه الهانی به ادامه تحصیل پرداخت.

اسوه اخلاق

او با همه اخلاق و رفتار خوبی داشت، مردم هم به او علاقه‌مند بودند. در همان کودکی نماز و قرآن را آموخت و به آن علاقه‌مند بود. توسل به چهارده معصوم (علیهم‌السلام) را یکی از شروط موفقیت خود می دانست و با صدای گرم و شیوای خود به مدح اهل‌بیت (علیهم السلام) می پرداخت.

بصیرت انقلابی

عمده حرکات انقلابی شهید با توجه به سن مبارکش به دوران دفاع مقدس برمی‌گردد. او با بصیرت و شناخت اوضاع جامعه، حضور در جبهه را بر درس و بحث ترجیح داد و در این راه هفت مرتبه در جمع رزمندگان حاضر و سه بار هم مجروح شد.

مادر گرامی شهید می‌گوید: وقتی سیزده سال داشت، مرتب می‌گفت: مادر جان می‌خواهم به جبهه بروم. می‌گفتم: تو هنوز کوچکی، چطور می‌خواهی بروی؟ پاسخ می داد: همانطور که شهیدحسین فهمیده سیزده سال داشت، من هم می روم. با خود گفتم: وقتی یک بچه سیزده ساله اینطوری حرف می زند، حتما خواست خداست.

اشرف الموت

بنا بر روایت: اشرف الموت قَتلُ الشهاده که از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم منقول است، عاقبت “قتل الشهاده “نصیب این روحانی مجاهد شد و او در بهمن سال۶۵ در عملیات کربلای پنج‌در منطقه شلمچه به کاروان شهیدان اسلام پیوست.

زمانی که براثر اصابت ترکش خمپاره شصت، خون از بدن مبارکش می‌ریخت، به دوستانش گفت: بدن مرا کنار همین خاک‌ریز و به‌طرف کربلای امام‌حسینی (علیه‌السلام) قرار دهید و خودتان به خط مقدم بروید.

او در همان مکان تنها و غریبانه جان داد و حدود سیزده‌سال مهمان خاک غربت بود که به قول پیر جماران امام خمینی (رحمه‌الله علیه) این گونه شهیدان همدمی جز نسیم بیابان و حضرت زهرا (سلام الله علیها) نداشتند. مقبره او در گلزار شهدای سیدنظام الدین قائمشهر محل توسل اهل دل و حاجت مندان است.

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

به کانال هیات رزمندگان اسلام بپیوندید

بازدیدها: 122

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *