حجتالاسلام خسروپناه:
روشنفکری که آمد، مسیحیت کمرنگ شد
حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه، رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در بخش دیگر مناظرهای که چندی پیش با صادق زیباکلام، رئیس دانشگاه تهران داشت، که بخشهایی از آن را مرور میکنیم: بحثهای غربشناسی و غرب گرایی را باید با سعه صدر دنبال کنیم، بنده معتقدم ابتدا باید غرب را خوب شناخت تا تصمیم بگیریم آن را بپذیریم یا نقد کنیم.
من بر این نکته دکتر زیباکلام که میگویند روشنفکری به دنبال نفی اسلام و غرب نبوده است، تعجب میکنم پس این سخن میرزا آقاخان کرمانی چیست که میگوید خدای مردم را نیافریده است مردم خدایی آفریده اند؟ یا نکوهشی که فتحعلی آخوندزاده درباره خدا پرستی دارد و توصیه به دوری گزینی از مسجد و یکی بودن مسجد و کلیسا دارد، اینها همه واقعیت تاریخی است. ما بنا نداریم مچگیری کنیم ما میخواهیم عیبها و قوتها را با هم ببینیم، در اینکه ما با توجه به غرب فهمیدیم عقب ماندگی علمی داریم، شکی نیست، تلاش کردیم این انحطاط و عقب ماندگی مسلمانان را جبران کنیم، حتی افرادی چون سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبدو و … حرفشان این نبود که غرب بد است، دکتر زیباکلام خودشان طوری صحبت میکنند که انگار ما جریان هایدگری تندی هستیم که میگوییم غرب بد است!
روشنفکری که آمد کمکم کلیسا و مسیحیت را کمرنگ کرد، الان آسیبهایش را از بحران هویت، خانواده و محیط زیست میبیند چرا که باور به خدا جزو حیات زندگی بشری است مخصوصاً در دوره مارکسیستی که این بحثها به اوج خود رسید. غرب خیلی امتیازات و مباحث علمی را از اسلام گرفت، کتاب بوعلی سینا تا قرن نوزدهم در غرب تدریس میشد جهان اسلام از ابتدا که دچار انحطاط علمی نبود ما در یک دوره تمدن و شکوفایی اسلامی را داشتیم بعد افول کردیم و اینکه چرا این افول صورت گرفته، بحث دیگری است.
روشنفکری در ایران این افول را مورد توجه قرار داد ولی یکسان انگاری کرد، این خطای آنهاست ما مگر گفتیم آنچه از غرب گرفتیم بد است؟ معیار ما در سنجش عقلانیت اسلامی است یعنی عقل بدیهی و استدلال گر ما که حقایق را درک میکند. درباره غزالی هم باید بگویم که غزالی آخرین کتابی که نوشته «المنقض من الظلال» است سال 500 قمری که 5 سال بعدش وفات میکند، وی در آنجا صریح میگوید که انتظار ما از دین و وظیفه نبوت این است که پزشکی و نجوم را به ما یاد دهد، غزالی به همین دلیل معتقد است دین با قرائت تصوف ارزشمند است نه دینی که با قرائت فلسفه و عقلانیت باشد و از قضا یکی از عوامل انحطاط علمی و عقلانیت هم همین تفکر عقلانیت بود. غزالی این دغدغه را نداشت که فلسفه ابن سینا را نقد کند، بلکه میخواهد قرائتی از دین بگوید که صوفیانه است نه عقلانیت مستقلی که بتواند با مبادی و بدیهیات مسائل را حل کند.
بازدیدها: 173