زندگی و بندگی بخش اول | سخنرانی مکتوب حجت الاسلام عباسی ولدی در ماه مبارک رمضان
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام حسب روال سال های گذشته با تولید منبر های مکتوب از سخنرانان برجسته کشور علاوه بر نشر محتوای غنی برای علاقه مندان و همراهان همیشگی سایت هیات، محتوای متناسب و قابل ارائه ویژه سخنرانی و خطبا را تهیه دیده است.
در این مجموعه سخنان حجت الاسلام و المسلمین محسن عباسی ولدی در ماه مبارک رمضان به صورت مکتوب و مدون در دسترس قرار گرفته است، در ادامه بخش اول این مجموعه سخنرانی با عنوان زندگی و بندگی در اختیار شما همراهان همیشگی سایت هیات قرار گرفته است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
یا صاحب الزمان یا صاحب الزمان
قرار دل بی قرارم کجایی
به جز تو کسی را ندارم کجایی
در این میکده تا به کی از تو دوریم
ز صهبای مستت خمارم کجایی
ندارم به دل آرزویی به جز این
سرم را به پایت گذارم کجایی
توان صبوری ندارم دل من
به درد فراقت دچارم کجایی
گذارم به پشت سر آدینه ها را
رسد کی به سر انتظارم کجایی
نباشی خزان است فصل بهارم
بهارم بهارم بهارم کجایی
قرار دل بی قرارم کجایی
به جز تو کسی را ندارم کجایی
تعجیل در فرج حضرتش صلوات
ان شاء الله خدا حالا که ما را به مهمانی خودش دعوت کرده است و توفیق داده زنده باشیم و یک بار دیگر سر این سفره بنشینیم توفیق استفاده کامل از این ماه عزیز را به ما بدهد صلوات بفرستید.
آرزو می کنیم آرزو بر ما عیب نیست ان شاء الله ماه مبارک رمضان یک افطاری دعوت باشیم به سفره ی کریمانه ی امام زمان علیه السلام به برکت صلوات دیگری بر محمد و آل محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد
بحث ما آنطور که تبلیغ شده است زندگی و بندگی است. من خیلی کوتاه درباره ی عنوان بحث توضیحی خدمتتان عرض می کنم و بعد وارد بحثم می شوم.
یکی از اصلی ترین نکته هایی که در عرصه ی خانواده مورد غفلت واقع شده است این است که ما گاهی اوقات به خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی نگاه می کنیم، که وقتی این نهاد اصول و اساسی در آن رعایت بشود منتهی می شود به آرامش افراد و آرامش افراد هم نتیجه اش آرامش جامعه می شود. این درست است. تردیدی هم در آن نیست. و واقعا خانواده ی آرام نتیجه اش جامعه ی آرام است. ولی از یک زاویه ای ما می خواهیم در این چند شب به خانواده نگاه کنیم که هم این بعد را داشته باشد هم بعدی را که الان خدمتتان عرض می کنم.
ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. فلسفه ی خلقت عبودیت خدای عزیز است. همه ی ما دوست داریم سیر و سلوک داشته باشیم، رشد بکنیم، از این که دو روزمان از لحاظ معنوی و فاصله ای که با خدا داریم یکسان باشد، فراری هستیم. آمدیم بندگی کنیم و یک عرصه ی بسیار وسیع در زندگی ما خانواده است. در فرهنگ قرآن و اهل بیت علیهم السلام کسی که مسیر سیر و سلوکش را از متن خانواده قرار نمی دهد به هیچ وجه نمی تواند به هدف خلقتش که بندگی است برسد. این ادعایی است که باید در این چند شب درباره اش صحبت کنیم. یک بار دیگر خدمت شما عرض می کنم کسی که مسیر سیر و سلوکش را از متن خانواده قرار نمی دهد، این به هیچ وجه نمی تواند به مقصد آفرینشش برسد. اصلا ملاک برای اینکه ببینم آیا آدم رشد یافته ای هستم یا نیستم، به تصریح پیامبر عزیز و نازنینمان محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم خانواده است.
خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهلی
پیغمبرمان دارد ملاک می دهد؛ بهترین شما بهترین شما است برای خانواده و من پیغمبر بهترین شما برای خانواده ام هستم. خیلی نکته ی لطیفی اینجا هست ها. به اندازه ی عقل ما می خواهند صحبت کنند دارند می گویند من اگر بهترین شما هستم برای این است که بهترین برای خانواده ام هستم چون ملاک، بهتر بودن برای خانواده است. حالا این خانواده چه عظمتی دارد که خدا اینطور دارد خرجش می کند، پیغمبرش را هم دارد با خانواده می سنجد، این یک قصه ای است باید درباره اش حسابی هم مطالعه کرد هم فکر کرد. خواهش می کنم یک نگاه جامعه شناسانه ی خشک غربی به خانواده نداشته باشید. نکند یک وقت ما بحث خانواده را که می خواهیم در یک جامعه به آن اهمیت بدهیم با همان رویکردی اهمیت بدهیم که آن جامعه شناس یا روانشناس غربی که اعتقادی به قرآن و اهل بیت ما ندارد او هم با همان رویکرد دارد اهمیت می دهد می گوید به این دلیل باید اهل خانواده بود. من نمی خواهم بگویم به آن دلیلی که ابتدای عرایضم گفتم نباید اهل خانواده بود ها، می گویم افق نگاه را بالا بیاوریم، انسان آمده در این خلقت با یک هدفی، اگر آن هدف برایش حاصل نشود ول معطله! به هر کجا برسد ولی به آن هدف که عبودیت و بندگی است اگر نرسد، ول معطله! دانشمند بشود، مخترع بشود، از لحاظ نظامی پیشرفته بشود، فایده ندارد. باید برسد به آن هدفی که خالقش برایش تعیین کرده است. رسیدن به آن هدف از متن خانواده است.
عزیزانی که نگاه می کنید خانواده می شود مهد عرفان. مهد سیر و سلوک. خیلی فرق می کند دیگر. نگاه ما به خانواده یک نگاه الهی می شود. این را من همین جا متوقف کنم. نمی خواستم اینقدر هم در مورد بحث زندگی و بندگی حرف بزنم، می خواستم در سیر بحث خودش بیاید اما …
امشب به عنوان مقدمه ی بحث در مورد اصل مسأله ی سیر و سلوک و نوع نگاه اشتباهی که در جامعه ی به ویژه جوان ما نسبت به مسأله ی سیر و سلوک دارد که باعث می شود که عده ای اصلا چیزی به اسم سیر و سلوک را در متن زندگیشان قرار ندهند، یک عده ای در سیر و سلوک منحرف شوند و طعمه ی دکان داران و فروشگاههای زنجیره ای داران عرفان بشوند، و یک عده ای هم وقتی واردش می شوند و طعمه ی آنها هم نمی شوند ولی راه را اشتباه می روند. به نتیجه نمی رسند. این چهارتا ویژگی اشتباهی که بسیار در ذهن جوانهای ما درباره ی سیر و سلوک وجود دارد که منتهی به این سه تا نتیجه ی اشتباه می شود بحث امشب من است و از دل اینها می خواهم وارد بحث خانواده شوم ان شاء الله.
اولین ویژگی بسیاری از جوانها اسم سیر و سلوک که می آید، اسم رشد و کمال که می آید می گویند سخت است، کار ما نیست، مال از ما بهتران است. یک آیت الله سید علی آقای قاضی، آیت الله بهجتی، آیت الله ملاحسینقلی همدانی و اینها. به ما نیامده است، کار از ما بهتران است، سخت است.
یکی از دلایلی که می گویند سخت است، این است که آن برکت عرفانی (من حساسم از این کلمات استفاده بکنم) که خدا در متن خانواده قرار داده است و به خاطر محبت شدیدی که به خانواده دارد خودمانی اش خدا ولخرجی کردهاست در قصه ی خانواده برای برکت معنوی دادن به بنده هایش از آن غافل است. چون نمی داند که خدا چه چیزهای نقدی در دل این خانواده قرار داده است که جای هزارتا از کارهایی که تو فکر می کنی سخت است و به خاطر آن هم سراغ معنویت و سیر و سلوک نمی روی چون حواست به آن چیزهای نقد و آسان نیست فکر می کنی سخت است. این تصور را کنار بگذاریم. اگر امام سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه ای که شبها میخوانید می فرماید و ان الراحل الیک قریب المسافة کسی که قصد کرده به سمت تو کوچ کند راهش نزدیک است. این یک شعار و تعارف نیست. ما این شبها باید برسیم به این نکته که چقدر خدا نزدیک است. چقدر فاصله ی جایی که هستیم با جایی که باید باشیم با خدا رفتن نزدیک است. یک مناجاتی امام سجاد علیه السلام دارند. مناجاتهای امام سجاد علیه السلام معرکه است. 54 تاش در صحیفه سجادیه آمده است. بعضی ها صحیفه سجادیه کامله نوشته اند و همه ی ادعیه را جمع کرده اند. می فرمایند سیدی لولا توفیقک ضل الحائرون آقای من اگر توفیق تو نبود و نباشد، آدمهای حیرت زده و سردرگم گمراه می شوند، راه را پیدا نمی کنند. انت سهلت لهم السبیل حتی وصلوا تویی که راه را برای آنها آسان می کنی تا برسند به مقصدی که باید برسند. خدا چطوری راه را آسان می کند. درباره اش حرف می زنیم. بخش قابل توجهی از این آسانی راه، برکتی است که خدا در دل معنویت در خانواده گذاشته است. که باید بعد از چند شب باید بگوییم آب در کوزه و ما تشنه لبان می گشتیم. یعنی اینقدر ذخایر عرفانی و سیر و سلوکی و معنوی به معنای خاص عرفانیش دور و برمان بوده است و به این راحتی ما از دستش داده ایم؟!
این یک نکته.
نکته ی بعدی اینکه در مسیر سیر و سلوک بعضی ها اعتقادشان این است که باید با کارهای غیر عادی سیر و سلوک کرد. عجیب نگرش طمع برانگیزی است برای دکان داران عرفان. می گوید حاج آقا از شب می ترسم، از فکر کردن به مرگ هم می ترسم بالای منبر که رفتی حرف این چیزها را نزن؛ تاریکی قبر و … در مناجاتت یک وقت از این حرفها نزنی. می گویم چرا؟ می گوید هیچی ، با یک بنده خدایی آشنا شدیم گفت بیا در مسیر عرفان، عرفان همه اش اینجا جمع است. رفتم گفتم چه کار کنم؟ گفت شبهای جمعه نه، شبهای یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه که قبرستان روزش هم خلوت است شب به قبرستان می روی، قبر خالی گیر می آوری، می روی داخل آن و دراز می کشی و فلان ذکر را می گویی. حاج آقا هیجده نوزده سالمان بود رفتیم قبرستان از این کارها کردیم، سگی آمد زوزه ای کشید تمام بدنمان لرزید اصلا دیگر از هرچه سیر و سلوک و اخلاق و عرفان است بدم می آید. می آید می گوید من از قرآن خواندن و گفتن ذکر فلان من اصلا بدم می آید. (من ابا دارم آن اسم مقدس را بگویم) می گویم چرا؟ می گوید رفتیم پیش آقایی حدود بیست سالم بود گفت تا فلان ذکر را هزار مرتبه نگفتی نباید بخوابی. بعضی شبها می آمدم بخوابم یک مرتبه یادم می آمد فلان ذکر را نگفته ام، نیم ساعت چهل دقیقه با حالت چرت می خواندم، یادم می رفت، قاطی می کردم، دوباره از اول شروع می کردم، دیگه اصلا دلم نمی آید آن ذکر را بر زبانم جاری کنم. چه شده؟ چرا؟ چون اگر به این می گفتی فلان کار عادی را انجام بده اصلا باورش نمی شد با این کارهای عادی می شود سیر و سلوک کرد. اگر می گفتی فلان ذکر عادی را بگو باورش نمی شد می شود با آن سیر و سلوک کرد.
من این خاطره را خیلی نقل کرده ام. یک جوانی جلوی من را گرفت گفت یک ذکر یاد من بده. گفتم برو صلوات بفرست که اشرف اذکار است. گفت حاج آقا قبول، صلوات می فرستیم اما یک ذکر خاص!! گفتم ببین علما از دنیا رفته اند به خواب شاگردانشان می آیند می گویند تا می توانید صلوات بفرستید از این بالاتر دیگه! توحید ولایت نبوت همه چیز در این جمع است. قبول حاج آقا می رویم ذکر را می گوییم ولی … می دانید منتظر چی بود؟ منتظر این بود که من بگویم می روی سجده، چهارصد مرتبه می گویی سبوح قدوس رب الملائکه و الروح! او هم بگوید همین را می خواستم! صلوات را که همیشه می فرستم. این شد ذکر!! به او می گویی برو به پدر و مادرت احترام بگذار! می گوید از معلم اول دبستانمان تا الان به ما گفته اند احترام به پدر و مادر بگذار، باشه می گذاریم ولی یک دستور العمل بده. می گویم احترام به پدر و مادر می دانی یعنی چه، می گوید بابا قبول! من آمده ام از تو راه سیر و سلوک یاد بگیرم، یک دستور العمل ویژه بده. اصلا تصورش این است که سیر و سلوک یعنی کار غیر عادی. کار عادی را سیر و سلوک نمی داند. به او میگویی غیبت نکن، به پدر و مادرت احترام بگذار،
سومین ویژگی را قبل از اینکه بگویم یک روایتی از امام سجاد علیه السلام بخوانم. ایشان فرمودند من عمل بما افترض الله علیه فهو من خیر الناس. امام سجاد که لقب دیگرشان زین العابدین است این را می فرمایند هر کسی به آنچه که خدا واجب کرده عمل کند، از بهترین مردم است.
امام صادق علیه السلام فرمودند من عمل بما افترض الله علیه فهو من اعبد الناس. هر کسی به آنچه که خدا واجب کرده است از عابدترین مردم است. ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. اینها را گوشه ی ذهنتان داشته باشید.
خدا رحمت کند آیت الله بهجت را خودمانیش هر کدام از اینها که می روند باید بگوییم بیچاره شدیم. خیلی صریح و صادقانه به شما می گویم بعضی از عرفاء، عرفانشان نص قرآن و روایات بوده است. آدم با دل قرص مسیر عرفانیشان را می تواند به همه توصیه کند. آیت الله خوشوقت رحمة الله علیه، آیت الله حق شناس رحمة الله علیه، آیت الله مجتهدی رحمة الله علیه، آیت الله شیخ مجتبی تهرانی رحمة الله علیه، آیت الله بهجت اینها عرفانشان عرفان اهل بیت علیهم السلام بود. دقت بکنید. از آیت الله بهجت می پرسند سؤال کتبی که اینجانب تصمیم دارم که به خداوند قرب پیدا کند و سیر و سلوک داشته باشم راه آن چیست؟ ایشان می گویند باسمه تعالی چنانچه طالب، صادق باشد، ترک معصیت کافی و وافی است برای تمام عمر اگرچه هزار سال باشد. عرفان اهل بیتی یعنی همین. معادل حرفی که می زند یک روایت داریم دل آدم قرص است. این هم یک نکته.
چه شد ما از سیر و سلوک غافل هستیم؟ چرا حس می کنیم ما آدمش نیستیم؟
یک اینکه فکر می کنیم کار سختی است
دو اینکه فکر می کنیم با کارهای غیر عادی سیر و سلوک محقق می شود. نه با کارهایی که مجبوریم در طول روز در رابطه با دیگران انجام بدهیم
سه اینکه خیلی ها فکر می کنند با سیر و سلوک باید غیر عادی هم شد. می گوید حاجی! رفته بودیم یک منبری از نماز شب گفت و بعد از دعای عهد. ما چهل شب نماز شبمان ترک نشد و چهل صبح هم دعای عهدمان ترک نشد ولی اتفاقی نیفتاد. می گویم خب یعنی چه؟ اتفاق دیگر از این قشنگ تر که چهل سحر بیدار شدی در خانه ی خدا، چهل تا صبح هم بعد از نمازت برای امام زمانت دعا خواندی؟! می گوید می دانم ولی از شب سی و دوم و سوم به بعد منتظر بودم از جایی نوری چیزی، صبح می رفتم در کوچه خیابان منتظر بودم ببینم می شود یک نفر را جور دیگری ببینم. یک خرده چشم برزخی، چیزی. کی گفته چنین چیزی را؟ ما کجا داریم؟ به خاطر این است که وقتی من فردا شب می خواهم درباره پدر و مادر صحبت کنم ان شاء الله می گویم به پدر و مادرت احترام بگذار می گوید من خیلی وقت است احترام می گذارم ولی اتفاقی نیفتاده ها!! خب اتفاق همین است که افتاد! دنبال چی هستی؟! می گوید نه حاجی من احترام گذاشتم حتی یک خرده حالم در مناجات بهتر نشده است! من دنبال چشم برزخی و شاخ دیدن روی سر مردم نیستم ولی یک خرده حالم که باید بهتر شود که! می گویم اولا برو جای دیگری را بگرد، پیدا بکن ببین کاری کردی، نکردی، دل کسی را نشکستی، آبروی کسی را نبردی، پشت سر کسی حرف نزدی، خدایی نکرده زبانت به دروغ باز نشده است. می گوید نه حواسم به اینها جمع بوده است. می گویم خب بلند شو برو دنبال بندگی ات، خدا نخواسته اصلا به تو بیشتر از اینکه اشک داری اشک بدهد، اگر مانعش را حل کرده ای بقیه اش را بسپار به خدا. غیر عادی شدن یعنی چه؟ یعنی من دنبال حال هم نباید باشم؟! یکی از اساتید که خیلی دوستش دارم، شهید زنده است از کسانی که در زمان جنگ ده بیست روز پلاستیک پیچ بود، داشتند می بردند دفنش کنند یک مرتبه یک بخاری دیدند و برگرداندند. خیلی آدم عجیبی است. خدا حفظش کند. آن موقعی که کربلا تازه راهش باز شده بود، رفتند کربلا و آمدند. ما در صحن مسجد اعظم ایشان را دیدیم. نشستیم یک گوشه ای گفتم حاج آقا چه خبر کربلا؟ می دونست من چی دارم می پرسم. به من گفتند عباسی! رفتم آنجا به من یک چیز را فهماندند. فهماندند فلانی! عبدالله باش نه عبدالحال. یک جمله است ولی اگر من سه چهارتا جمله از همه ی اساتیدی که شنیدم را بگذارم جزء جمله های اول یکی اش این است. گفت گاهی اوقات می نشستم سر دعا، اشکم نمی آمد یا کم بود می گفتم خدایا! به من گفتند به تو چه، تو بندگی ات را بکن، حال را ما می دهیم. محول الحول و الاحوال ما هستیم. در این اندازه هم نباید دنبال غیر عادی شدن بود، باید بسپاریم به خدا. ما فقط باید بندگی کنیم. ما در این عالم یک کار داریم یک کار و نصفی نداریم، فقط یک کار، بندگی و تمام. چشم می گویم، روی چشمم می گذارم و انجام می دهم. هر اتفاقی افتاد، افتاد.
دنبال سنجش آدمهای دیگر هم با این طور چیزها نباشیم ها، این یکی از اصلی ترین جاهایی است که آن دکانداران عرفان ما را جذب خودشان می کنند ها. می گوید از چهارراه فلان راه افتادم بیایم میدان فلان، سه چهارتا چهارراه سر راهم بوده، رفتم نشستم به من برگشت گفت چرا چراغ قرمز را رد کردی!! اِ!! علم غیب دارد!! سریع جذبش می شود. راست می گوید من از چندتا چراغ قرمز رد شدم. کی گفته این که غیب گفت حتما دستش به جایی از عالم بالا، عالم رحمانی وصل است؟ یک قاعده داریم در سوره ی حجرات به همه ی ما یاد داده اند. دنبال کرامت هستی؟ کرامت را خدا چه می داند؟ من قسمت اول آیه را می گویم قسمت دومش را شما بگویید چون می دانم همه حفظ هستید ان اکرمکم عندالله اتقاکم. تمام شد. کرامت به چیست؟ به تقوا. تازه پای کرامت تو را چه کسی امضاء می کند؟ خدا. اگر به من بگویند بزرگترین کرامت آیت الله بهجت چه بود؟ می گویم تقوا و بندگی اش بود که در جوانی اش هم خودش را نشان داد. پدرش گفت غیر از واجبات چیزی انجام نده، گفت چشم! ما خدمت آیت الله بهجت در مسجدشان می رفتیم می نشستیم اینهایی که می آمدند استخاره می کردند سر جوانی کنجکاوی می کردیم. ایشان استخاره می گرفتند می گفتند برو پدرت رو راضی کن. بعد می دیدیم اینها می آمدند بیرون با تعجب می گفتند از کجا فهمید پدرم ناراضی است برای این تصمیمی که می خواهم بگیرم؟!! کرامت آقای بهجت، تقوا و بندگیش بود. خودشان هم مشغول این چیزها نمی شدند. برای ما اینها غیر عادی است. ان اکرمکم عند الله اتقاکم. این حرف قرآن است. آیه ی محکم است، متشابه هم نیست. حدیث هم نیست که ما بخواهیم اشکالی به سندش بگیریم.
چهارمین ویژگی که باعث می شود ما در سیر و سلوک دچار یکی از آن سه اشکال شویم یا بی خیال سیر و سلوک شویم یا اشتباه راه را طی کنیم یا طعمه ی دکانداران عرفان شویم این است که فکر می کنیم سیر و سلوک از همان ابتدا با یک استاد خصوصی و اینها انجام بگیرد. سریع هم دنبال هستیم که برسیم به کسی. یک حرفهایی هم از بعضی از آقایان شنیده ایم اشتباه هم فهمیده ایم و فکر می کنیم همه باید از همان اول استاد اخلاق داشته باشند. یک جمله من به شما می گویم. هادی خدا است. خودش هم ضمانت کرده و علی الله قصد السبیل این هم آیه ی قران است گفته راه راست و راه درست و میانه را خودم به شما نشان می دهم اصلا خودم وظیفه ی خودم کرده ام. قاعده اش را هم برای شما می گویم و الذین اهتدوا زادهم هدی. آیه ی قرآن است. اهتداء یعنی چه؟ یعنی پذیرش هدایت. آنهایی که هدایت من را می پذیرند، یعنی وقتی هدایت آمد، به آن عمل کردند و پذیرفتند، ما خودمان ظرف اینها را بزرگ می کنیم و در این ظرف بزرگ شده هم هدایت می ریزیم. تو چه کار داری اینجا دخالت می کنی؟! تو وظیفه ات را انجام بده. آن چیزی که فهمیده ای انجام بده اگر به استاد خصوصی هم نیاز داشتی خدا برایت می فرستد. تازه آن استادی که به دردت بخورد. گاهی این استاد یک کتاب است. گاهی به قول آیت الله مظاهری این استاد یک رفیق است. حتما یک آیت الله فلان نیست. آیت الله سید عبدالکریم کشمیری رحمة الله علیه به یکی از شاگردان اصلی شان فرموده بودند خدا من را از نجف آورد قم به خاطر تو!! خدای تهران و کرج و ایران و انگلیس و آمریکا و نجف و کربلا همه یکی است. شیخ ابراهیم زکزاکی نیجریه را با امامی که در قم است آن موقع در قم بود هدایت می کند. تو چه کار داری؟! چه کسی باورش می شد چنین نهضتی در نیجریه با رویکرد شیعی برگزار شود که کل عالم را به سمت خودش جلب کند. تو کار خودت را انجام بده.
برویم سراغ آیت الله بهجت. ایشان میگویند آقایانی که طالب مواعظ هستند از ایشان سؤال می شود آیا به مواعظی که تا به حال شنیده اید عمل کرده اید یا نه؟ آیا می دانید هر کس عمل کرد به معلومات خودش، خدا مجهولات او را معلوم می فرماید. آیا اگر عمل به معلومات اختیارا ننماید شایسته است توقع زیادتی معلومات. آیا جواب این سؤالها از قرآن کریم روشن نمی شود که والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا این آیه عجیب است. یک دنیا حرف در آن است. کسانی که در راه ما تلاش کنند حتما حتما حتما ما راههایمان را نشانشان میدهیم. تردید نکنید
داخل پرانتز چیزی می گویم شاید شبهای بعد درباره اش صحبت کردیم. یکی از جفاهایی که ما به قرآن و روایات کردیم این است که با اینها تعارفی برخورد کردیم. تعارف کردیم. این که گفتم اسم آوردم آیت الله حق شناس، آیت الله خوشوقت، آیت الله شیخ مجتبی تهرانی، آیت الله بهجت عرفانهایشان عرفان قرآن و اهل بیت علیهم السلام بود برای این که شما وقتی با اینها نشست و برخاست می کردید می فهمیدند از بن دندان با همه وجود به آن چیزی که خدا و اهل بیت علیهم السلام گفته اند ایمان داشتند، با آن زندگی می کردند. والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا تمام شد دیگر. بعد می فرمایند و از کلام معصوم که من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم. هر کسی به آن چیزی که می داند عمل کند خدا آنچه را که نمی داند به او می رساند. بعد یک جایی از ایشان پرسیدند آیا در سیر الی الله حتما باید استادی داشت و اگر استاد نبود تکلیف چیست؟ ایشان جواب دادند استاد تو علم تو است به آنچه می دانی عمل کن همین کار تو را از آنچه نمی دانی کفایت می کند.
ما این چهار ویژگی را گفتیم. وقت من هم تمام است. می خواهیم بیاییم با رویکرد خانواده در این چند شب سعی می کنم هر شب یک موضوع باشد ولی قول نمی دهم شاید یک موضوع را دو شب بحث کنم. هر شب با یک موضوع برویم سراغ اینکه برکتهای عرفانی و معنوی خانواده برای رسیدن ما به مقصد خلقتمان که بندگی است چیست؟ این سرمایه های نقد که قرآن و اهل بیت علیهم السلام به ما نشان داده اند در متن خانواده کجا است؟ ما بنا داریم ان شاء الله ماه مبارک رمضان امسال را ماه سیر الی الله بکنیم با رویکرد خانواده به برکت قرآن و اهل بیت علیهم السلام مطابق با خط دقیق و مستقیمی که این دو نور مقدس یعنی قرآن و اهل بیت علیهم السلام به ما نشان می دهند.
امشب شب اول گفتند متوسل شویم به حضرت زهرا سلام الله علیها.
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشاندست نبی را زهرا
مصطفی خواسته اش خواستن فاطمه بود
وقت معراج که آخر برسد تا زهرا
به زمین آمدنش آمدن ساده نبود
دست بر سینه نبی گفت بفرما زهرا
این حرفی که می زنم شاید از دهنم بزرگتر باشد که هست ولی یک چیز را داشته باش به هیچ وجه من الوجوه در عالم حتی یک نمونه نداریم که بدون تمسک و توسل به ولایت اهل بیت علیهم السلام توانسته باشد قدمی در راه عرفان و سیر و سلوک برداشته باشد. یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة آیه ی قرآن است تقوا پیشه کنید برای رسیدن به او وسیله بگیرید امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند انا وسیلة امام صادق علیه السلام فرمودند نحن وسیلة و در اهل بیت علیهم السلام برای سیر و سلوک و عرفان دست توسل به حضرت زهرا زدن جایگزین ندارد
سر آوردن این سوره ی کوتاه چقدر
گفت جبریل علی، گفت نبی یا زهرا
این که حق با علی است اینکه علی با حق است
معنی هر دو عجین است علی با زهرا
یک علی داشت خدا فاطمه هم داشت یکی
به خدا نیست کسی فاطمه الا زهرا
من ز طیف عرفای نجفی هستم که
ذکر امروز بود فاطمه فردا زهرا
کار و بار دل ما پیش خدا می گیرد
سر و کار دل ما باشد اگر با زهرا
قبر ما سوخته ها جنت ما خواهد شد
بنویسند اگر بر لحد ما زهرا
ان شاء الله به حق حقیقت لیلة القدر که حضرت زهرا سلام الله علیها است ما را از مهمانهای درجه یک خودش قرار بدهد و ما را به درک مقام لیلة القدری حضرت زهرا سلام الله علیها نائل کند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
بازدیدها: 0