سؤال یکی از جنیان از امام رضا(علیه السلام)

خانه / مطالب و رویدادها / سؤال یکی از جنیان از امام رضا(علیه السلام)

امام رضا(علیه السلام) فرمود: «آن پیرمرد را می‎شناسی؟» گفتم: «نه.» فرمود: «او مردی از جن است که سؤال‌هایی از من پرسید و از جمله سؤال‌هایش این بود که دو نوزاد دوقلو به هم چسبیده به دنیا آمده‌اند که یکی‌شان مرده، با او چه باید کرد؟

در کتاب گرانسنگ الکافی اثر شیخ کلینی آمده است: محمدبن ‌جحرش می‌گوید؛ حکیمه دختر امام موسی کاظم(علیه السلام) به من گفت دیدم امام رضا(علیه السلام) بر درِ انبار هیزم ایستاده، آهسته با کسی سخن می‌گوید و من هیچ‌کس را نمی‌بینم. گفتم: «آقای من، با که آهسته سخن می‌گویید؟» فرمود: «ابن‌عامر زهرایی (از جنّیان) است. آمده از من سؤال کند و دردش را به من بگوید.» گفتم: «آقای من! دوست دارم صدایش را بشنوم.» فرمود: «اگر صدایش را بشنوی، یک‌سال تب می‌کنی.» گفتم: «آقای من! دوست دارم بشنوم.» فرمود: «بشنو.» در این حال، من صدایی شبیه سوت شنیدم، تب به سراغم آمد و یک‌سال تب کردم.

سؤال یکی از جنیان از امام رضا(ع)

در کتاب دلایل‌الامامه نیز آمده است: هیثم‌بن ‌واقد گوید در خراسان نزد امام رضا(علیه السلام) بودم. عباس، دربان ایشان، بود. امام مرا نزد خود خواند. پیرمردی یک چشمی در حضورش بود و سؤال می‌کرد. پیرمرد خارج شد. امام به من فرمود: «پیرمرد را نزد من برگردان.» پیش دربان رفتم، گفت: «هیچ‌کس از اینجا بیرون نرفت.» امام رضا(علیه السلام) فرمود: «آن پیرمرد را می‎شناسی؟» گفتم: «نه.» فرمود: «او مردی از جن است که سؤال‌هایی از من پرسید و از جمله سؤال‌هایش این بود که دو نوزاد دوقلو به هم چسبیده به دنیا آمده‌اند که یکی‌شان مرده، با او چه باید کرد؟» گفتم: «باید نوزاد مرده را از زنده بُرید و جدا کرد.»

منبع : باشگاه خبرنگاران جوان

Views: 122

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *