سخنرانی استاد عالی-ایام فاطمیه-بیت رهبری
سخنرانی استاد عالی در شب چهارم فاطمیه سال ۹۶ در محضر رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای حفظه الله تعالی.
دوران تحیّر قبل از ظهور
در روایات ما متعدد وارد شده است که یک دوره ای قبل از ظهور امام زمان علیه السلام به نام دوران حیرت، دوران تحیر پیش خواهد آمد هم از پیغمبر اکرم روایت داریم هم از وجود مقدس امیرالمؤمنین هم از امام باقر هم از امام صادق علیهم السلام متعدد روایاتی وارد شده که مرحوم شیخ صدوق در کمال الدین مرحوم شیخ طوسی در غیبتش این روایات را نقل کرده اند که یک دوران حیرت و سر درگمی برای مؤمنین در دوران غیبت امام زمان علیه السلام به وجود خواهد آمد یخرج بعد غیبه و حیره امام زمان علیه السلام بعد از دوران طولانی غیبت برای خودش و حیرت و سردرگمی برای مردمان ظهور می کنند. تضل فیها اقوام در آن دوران حیرت و سردرگمی خیلی ها دچار لغزش و گمراهی می شوند لا یثبت علی دینه الا المخلصون جز آدمهای مخلص و کسانی که شیله پیله ای ندارند، کسانی که طمعی جز اینکه بندگی خدا را بکنند ندارند، دیگران سقوط می کنند. این دوران حیرت که در روایات ما ذکر شده است، این دوران سردرگمی دورانی است که شیطان و جنود ابلیس با تمام قوا به مؤمنین حمله می کنند تا اینکه ارزشهای اخلاقی و باورهای دینی آنها را از آنها بگیرند. شما می دانید شیطان از جن است و جن از جهاتی شباهت با انسانها دارند، آنها هم قابل رشد هستند چه رشد مثبت و چه رشد منفی. شیطان در دوران آخر الزمان بر علم و تجربه اش به مراتب نسبت به گذشته افزوده شده است همانطور که انسان الان با انسان صد سال پیش با انسان هزار سال پیش از جهت علم و تجربه و آگاهیها با هم از زمین تا آسمان فرق می کند جن هم همینطور هست او هم قابل رشد است، ترفندها و فریبهایی که شیطان الان به کار می گیرد بسیار پیچیده تر از گذشته هست. در آخر الزمان در این دوران حیرت تمام ترفندها و فریبهای خودش را شیطان برای زمین گیر کردن مؤمنین به کار می برد. او می داند که با آمدن و ظهور حضرت ولیعصر فلسفه ی وجودیش تمام می شود و از بین می رود لذا تمام دست و پای خودش را قبل از آمدن امام زمان می زند، تمام تیرهای ترکش خود را به سمت مؤمنین در همین دورانی که ما به عنوان دوران آخر الزمان می شناسیم به سمت مؤمنین رها می کند. شیطان یک موجود تخیلی نیست، یک موجود واقعی است، لشکرکشی کرده، جنود و لشکریانی دارد که در بعضی از روایات هست که اگر سران لشکرش کوتاهی کنند گردن می زند. و واقعا با تمام قوا حمله ور شده نسبت به مؤمنین.خدا رحمت کند مرحوم ملاصدرا در بعضی از کتب تفسیرش می گوید شیطان برای حضرت آدم و حوا قسم خورد می خواهد نصیحتشان کند، فریبشان داد، برای ما که قسم خورده که می خواهد فریبمان دهد، برای ما که شمشیر را از رو بسته است. یک موجود واقعی هست و خستگی ناپذیر در این عالم دارد کار می کند.
روایتی که مرحوم آشیخ مرتضی زاهد را پریشان کرد
خدا رحمت کند مرحوم آشیخ مرتضی زاهد را من یک روایتی را با واسطه ی موثقی از ایشان نقل شده شنیدم که عرض می کنم. مرحوم آشیخ مرتضی زاهد حدود ۵۵ سال پیش در تهران بودند. این بزرگوار نماز جماعتی در تهران داشتند که می آمدند از اطراف می آمدند پشت سر ایشان نماز بخوانند، نماز با حضور قلبی بود. بعد از نماز هم چند کلمه ای صحبت می کردند نصیحت می کردند و موعظه و روایتی می خواندند. که یک بار مرحوم آیت الله بروجردی از قم پیغام فرستاده بود که ما شنیده ایم شما مردم را نصیحت می کنید بیایید قم من را هم نصیحت کنید. که ایشان رفته بود قم، میگفتند یک روایت خوانده بود خدمت آیت الله بروجردی و مقداری در مورد این روایت صحبت کرد آقا به شدت گریه می کرد. یک مرتبه بعضی از کسانی که پشت سر ایشان نماز می خواندند دیدند دو سه روز ایشان حالت پریشانی دارد و حواسش سر جایش نیست حتی در نماز یکی دو جای نماز را پس و پیش کرد البته به آن صورتی که باعث بطلان نماز نشود. این دو سه روز این حالت پریشانی در او بود حتی می گفتند بعد از نماز که می خواست سخنرانی کند صحبتش آن انسجامی که همیشه داشت را نداشت و پراکنده گویی می کرد حتی بعضی از کسانی که پشت سر ایشان نماز می خواندند و تا منزل ایشان را همراهی می کردند می گفتند در خیابان یکی دو مرتبه حواسش پرت بود و ما دست او را می گرفتیم ماشین به او نزند. بعد از دو سه روز بعضی از رفقایش از او پرسیدند حاج آقا! شما دو سه روز است که سردرگم هستید، پریشان هستید، اتفاقی افتاده است؟ ایشان فرمودند بله که پریشانم، بله که پریشانم. من دو سه شب قبل یک روایت دیدم از پیغمبر که آن روایت پریشانم کرده است چون آدم اهل باور بود روایات اهل بیت را هم باور داشت. گفت روایت پیغمبر من را پریشان کرد. پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین فرمود یا علی! به تعدادی که تو از راههای هدایت بلدی شیطان هم از راههای گمراه کردن بلد است! امیرالمؤمنین چقدر راه برای هدایت بلد است؟! استاد این کار است. بعد ایشان می گفت حالا می خواهید من با چنین موجودی که به جان ما افتاده است خیالم راحت باشد؟ پریشان نباشم؟ دو سه روز است که این روایت من را پریشان کرده است.
مهمترین هدف شیطان در این زمان، خانواده است
شیطان و تمام جنود و لشکریانش در این دوران حیرت و سردرگمی به مؤمنین حمله می کند منتهی یکی از مهمترین اهداف شیطان به نظر من شاید الان مهمترین هدف شیطان باشد و آن نوک تیز پیکان حملاتش به سمت آن است، خانواده هاست. خانواده اگر در یک جامعه ای دچار فروپاشی شد دیگر تربیت صورت نخواهد گرفت، سرباز برای دین خدا تربیت نمی شود، سرباز برای ولی خدا تربیت نمی شود. شیطان خانواده ها و پیوندهای خانوادگی را هدف قرار داده است. پیوند بین زن و شوهر، پیوند بین فرزندان و پدر و مادر، پیوند بین اعضای خانواده، پیوند بین اعضای فامیل. این پیوندها اگر گسسته شود و از بین رود آن وقت سقوط انسانها سهل و آسان می شود. یک موقع رهبر بزرگوارمان مثالی می زدند این مثال، خیلی مثال قشنگی است. در کوهستان در جاهای صعب العبور و سخت اگر چند نفر بخواهند کوه بروند در جاهای خطرناکی که احیانا برف گیر است و یخ هست و خطر سقوط، این چند نفر خودشان را به همدیگر می بندند. وقتی با هم پیوند برقرار کردند اگر یکی از آنها لغزشی پیدا کند سقوطش چندان خطرناک نیست چون بند به دیگران است اما اگر تک و تنها باشد اگر پایش بلغزد ممکن است تا آخر دره برود. پیوندهای جامعه، پیوندهای خانوادگی، پیوندهای فامیلی اگر در جامعه ای سست شود آن جامعه دچار فروپاشی می شود و سقوط افراد خیلی سهل می شود. شیطان یکی از مهمترین اهدافش این است که این پیوندها را از بین ببرد ان الشیطان ینزغ بینهم تعبیر قرآن این است که یکی از کارهای شیطان همین فساد و فتنه درست کردن و فاصله ایجاد کردن است. کاه را کوه می کند، کینه درست می کند، انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه و البغضاء می خواهد کینه و دشمنی بین شما درست کند که این پیوندها در جامعه سست شود. شما اگر روایاتی را که مربوط به آسیبهای آخر الزمان هست ببینید می بینید که بسیاری از آسیبها متوجه خانواده هاست. من فقط به عنوان نمونه یکی دوتا از این روایات را عرض می کنم.
بعضی از نشانه های آخر الزمان
در روایات هست که در آخر الزمان کثر الطلاق، طلاق زیاد می شود. کثر العقوق، عاق شدن زیاد می شود. یعنی هم بچه ها حرمت پدر و مادر را نگه نمی دارند و عاق والدین می شوند هم والدین شخصیت بچه ها را می کوبند و عاق فرزندان می شوند. می دانید عقوق طرفینی است. ما معمولا عاق والدین را زیاد شنیده ایم که اگر فرزندان به والدین ظلم کنند و دل آنها را بشکنند عاق والدین می شوند اما روایات متعددی هم داریم که والدین هم اگر به بچه ها ظلم کنند و شخصیت آنها را لگدکوب بکنند عاق فرزندان می شوند. در آخر الزمان کثر العقوق این عاق شدن زیاد می شود. در آخر الزمان قطع رحم زیاد می شود. اینها روایات ما است یعنی دقیقا پیوندها دارد سست می شود. پیوند بین زن و شوهر سست می شود طلاق زیاد می شود. پیوند بین پدر و مادر و فرزندان سست می شود عقوق زیاد می شود. پیوند بین اعضای فامیل سست می شود قطع رحم زیاد می شود. ما اگر این روایات را هم نمی داشتیم متأسفانه الان داریم این اتفاق را می بینیم. در بعضی از شهرهای بزرگ برای کسانی که آسیب شناس هستند یا می خواهند کار فرهنگی بکنند حقیقتا قابل توجه هست و تکان دهنده که از هر ده ازدواج، سه تا چهارتا منجر به طلاق می شود حالا تازه اینها طلاقهای قانونی است که در محضر ثبت شده و آمار دارد؛ طلاقهای عاطفی که اصلا آمار ندارد که ای چه بسا زن و شوهری در خانه ای با هم زندگی می کنند اما دلشان با همدیگر نیست. در آخر الزمان این پیوندها زده می شود که افراد از هم دور می شوند و طبیعتا سقوط افراد سهل تر می شود و در این جامعه تربیت صورت نخواهد گرفت. به خصوص همه ی ما با این مواجه هستیم که متأسفانه این فضاهای مجازی و شبکه های اجتماعی هم دامن زدند به این دور شدن افراد خانواده از همدیگر؛ در یک خانواده ۵ نفر هستند و هر کدام با موبایلش مشغول است! با همدیگر نیستند، پیش همدیگر هستند اما با همدیگر نیستند. من نمی خواهم بگویم حتما این آمارهایی که در بعضی از مراکز آماری یا در بعضی از پژوهشهای میدانی داده می شود حتما آمارهای دقیقی است اما من در یک تحقیق میدانی وسیعی دیدم که میانگین مصاحبت افراد خانواده که دور همدیگر بنشینند و با هم درد و دل کنند و با هم حرف بزنند شبانه روز ۱۵ دقیقه است. ده سال پیش تحقیقی که بود ۳۰ دقیقه بود الان نصف شده است! با همدیگر هستند اما هر کسی مشغول کار خودش هست. من یک کاریکاتور می دیدم در یک مجله ای که خیلی گویا بود که شبکه های اجتماعی و فضاهای مجازی که همه جا را گرفته اند و نمی شود آنها را حذف کرد (نمی توان حذف کرد ولی باید مدیریت کرد) این کاریکاتور نشان داده بود که یک زن و شوهری روی دو صندلی پشت به همدیگر و چسبیده به هم نشسته اند و هر کدام یک لب تاب جلویش هست و دارند چت می کنند؛ کنار هم هستند ولی با همدیگر نیستند! من نمی خواهم این حرف کلیشه ای را تکرار کنم که خیلی می گویند هم فرصت هستند و هم تهدید؛ خب بله همه ی ما می دانیم که این تکنولوژی و این ابزار می تواند فرصتهای خوبی باشد بدون تردید می تواند باعث سهولت ارتباطات بشود، می تواند باعث دسترسی آسان به اطلاعات وسیع باشد، یک کسی در دور افتاده ترین روستا با کل جهان و شبکه ها مرتبط هست و می تواند اطلاعات کسب کند؛ بله می تواند. می تواند باعث این شود که ما فرهنگمان را منتقل کنیم، اما ببینید این در صورتی است که مدیریت این فضاهای مجازی و شبکه های اجتماعی در اختیار ما باشد. وقتی مدیریتش در اختیار ما نیست تهدیدهایش به مراتب بیشتر از فرصتهایش است. ضررهایش به مراتب بیشتر از منافعش هست.
خطر شبکه های مجازی
اگر یک چاقو را به دست شما بدهند اگر دسته ی چاقو در دستتان باشد، این هم فرصت است هم تهدید، هم می توانید با آن کار خوب بکنید و هم بدی، اما اگر دسته اش دست کسی دیگر باشد و تیغه اش دست شما باشد، اینجا دیگر نمی توان گفت فرصتها و تهدیدهایش با هم مساوی است. اینجا خطرش خیلی بیشتر است. الان شبکه های اجتماعی از همین قبیل است که دسته اش دست ما نیست، مدیریت اینها دست ما نیست بلکه مدیریتش جاهای دیگر است که به هر حال ما به عنوان یک متخصص نیستیم در فضای مجازی اما این را که داریم در سطح جامعه می بینیم که خانواده های متدین نگران هستند که در خانواده هایشان کنار پدر و مادر رقیب تربیتی پیدا شده است یعنی لازم نیست که دشمن با ما در سر مرزها بجنگد، بلکه آمده در خانواده ها، کنار پدر و مادر رقیب تربیتی است، یک چیز دیگر دارد تربیت می کند بچه ها را. آن همراهش، آن گوشی اش، آن کامپیوترش.
تربیت پنهان با تلفن همراه
اصلا جوان ما بیش از آنکه پدر و مادرش همراه اولش باشند، گوشی اش همراه اولش هست. با آن می خوابد و صبح با آن بلند می شود معلوم است که یک تربیت پنهان دارد صورت می گیرد. عقیده ی من این است که ضرر این فضاهای مجازی و شبکه های اجتماعی فقط این نیست که دوستی های ناباب در آن پیدا می شود، این هست ولی ضرر اصلی اش این نیست. ضرر اصلی اش این نیست که در این شبکه های اجتماعی ساعتها وقت پرت می شود و از بین می رود، ساعتها پشت مانیتور یا گوشی وقتش هدر می رود.
خطر اصلی شبکه های اجتماعی
خطر اصلی این نیست که ضررهای جسمی و روحی دارد، بلکه خطر اصلی شبکه های اجتماعی و فضاهای مجازی که الان مدیریتش با ما نیست. این است که یک تربیت پنهان، یک اخلاق پنهان و چه بسا یک دین جدیدی القاء بکند. کنار پدر و مادر ها الان رقبای تربیتی دارند بچه ها را تربیت می کنند. من از خود شما بزرگوران سؤال می کنم آیا کسی که دائم با این وسایل سر و کار دارد که الان بیست میلیون در کشور ما با این شبکه ها مرتبط هستند معمولا هم جوان آیا یواش یواش می تواند و امکان این هست که عفت و حیاء را کم رنگ بکند؟ بله می تواند. آهسته آهسته امکان این هست که غیرت و حساسیت نسبت به ناموس را کمتر بکند؟ بله می تواند. آیا می تواند فاصله بین افراد خانواده را زیاد کند و افراد خانواده را از هم دور کند؟ بله می تواند. این را که با چشم داریم می بینیم در یک مهمانی اصلا آدم نمی داند مهمانی است یا هر کسی به کار خودش مشغول است. آیا می تواند احترام به بزرگتر خصوصا پدر و مادر را کم رنگ بکند؟ در فضاهای مجازی رعایت احترام لازم نیست کسی که در آن فضاها دارد زندگی می کند در فضای حقیقی هم یواش یواش دیگر آن احترامات لازم را نسبت به پدر و مادر نخواهد داشت. ببینید این یواش یواش یک تربیت پنهان است یک اخلاق جدیدی دارد ایجاد می کند از این جهت هست که رهبر بزرگوارمان ببینید شورای عالی فضای مجازی را وقتی تشکیل دادند سران ارشد نظام، وزرای مربوطه، آن کسانی که قدرت تصمیم گیری بالا دارند، افراد متخصص منتهی به هر حال ما به عنوان یک مطالبه ی مردمی باید توقع داشته باشیم شورای عالی فضای مجازی! بزرگواران! شیطان و دستگاه تبلیغاتی شیطان ۲۴ ساعته دارد حمله می کند به مؤمنین این نمی شود که جلسات دور به دور با هم تشکیل دادن و بعدش هم احیانا اختلاف نظر که هیچ آثاری در جامعه نسبت به فضای مجازی که الان دارد درو می کند انسان نبیند.
در هر حال شیطان در آخر الزمان یکی از هدف های اصلیش خانواده هاست. مؤمنین! سنگر خانواده ها را محکم کنید، صمیمیت را در خانواده بیشتر کنید، پیوندها را قوی تر کنید، اگر می خواهیم خانواده مان خدا نکرده دچار فروپاشی نشود همان اتفاقی که در غرب افتاد ما باید خودمان اقدامی کنیم. خانه و خانواده یکی از مقدس ترین سنگرهایی هست که خداوند متعال دوست دارد. من سه کلمه می خواهم مطرح کنم و باقیمانده بحث من توضیح این سه کلمه است هر مقدار که فرصت شد.
جایگاه خانواده در فرهنگ دینی کجاست؟
خانه و خانواده در فرهنگ دینی محل عبادت، محل ریاضت و محل تربیت است. محل عبادت است یعنی عباداتی در خانه می تواند انجام دهد با کارهایی بسیار ساده که به هیچ وجه شما نمی توانید انجام دهید. خانواده محل عبادت است. من چند روایت خدمت شما عرض می کنم ببینید این فقط از باب مشت نمونه ی خروار است. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود جلوس المرء عند عیاله احب الی الله من اعتکاف فی مسجدی هذا اگر مردی با همسرش بنشیند نفرمود بنشینند با هم ذکر بگویند و قرآن بخوانند بلکه بنشینند و با هم بگو بخند داشته باشند، درد و دل داشته باشند، حضرت فرمود جلوس المرء عند عیاله احب الله من اعتکاف فی مسجدی هذا این از اعتکاف در مسجد من پیغمبر نزد خدا محبوب تر است. این در مجموعه ی ورام بن ابی فراس آمده است. روایت دیگری است از امام صادق علیه السلام فرمود ما من امرأه تسقی زوجها شربه من ماء زنی نیست که یک ظرف آب دست شوهرش بدهد به عنوان اینکه من حواسم به تو هست، الا و کان خیرا لها من عباده سنه برایش بهتر است از عبادت یک سال که صیام نهارها قیام لیلها که روزها روزه باشد و شبها شب زنده دار! این روایت در جلد ۱۴ وسائل الشیعه است.
روایت دیگر در جامع الاخبار مرحوم صدوق آورده است . پیغمبر اکرم فرمود یاعلی! ساعه فی خدمه اهل البیت اگر کسی یک ساعت در خدمت خانواده باشد، کارها را انجام دهد، همکاری داشته باشد خیرٌ مِن عباده الف سنه؛ از عبادت هزار سال برایش بهتر است! ما اصلا کی هزار سال عمر می کنیم که بتوانیم عبادت کنیم ولی با یک ساعت در خدمت خانواده بودن این ثواب را می بریم. روایت از پیغمبر اکرم هست که خدمه العیال کفاره للکبائر خدمت خانواده کفاره ی گناهان کبیره است و یطفیء غضب الرب و غضب پروردگار را خاموش می کند و لا یخدم العیال الا صدیق او شهید کسی در خدمت خانواده اش قرار نمی گیرد مگر صدیق یا شهید او رجل یرید الله به خیر الدنیا و الاخره کسی که خیر دنیا و آخرت را طالب است. امام صادق علیه السلام فرمود اکثروا من قُبله اولادکم بچه هایتان را زیاد ببوسید و محبت کنید فان لکم بکل قُبله درجه با هر بوسه ای که بر فرزند می زنید یک درجه گیرتان می آید مسیره خمس مائه عام به اندازه ی ۵۰۰ سال عبادت با یک بوسه بر فرزند! امام رضا علیه السلام فرمود اگر مردی هدیه ای برای یکی از زنهای محرمش مثل مادر، خواهر، همسر، دختر بگیرد خداوند متعال تضمین کرده که فرحه الله یوم القیامه خدا این را روز قیامت خوشحالش می کند این در جلد ۶ فروع کافی آمده است. این تعداد اندکی است از انبوه روایاتی که ثوابهای عجیب و غریب و عباداتی برای کسی که در خانه صمیمیت داشته باشد نسبت به همسر و فرزندان .ممکن است در ابتدا کسی نعوذ بالله کسی بگوید این روایات درست است؟ یعنی این ثوابهای عجیب و غریب داده می شود؟ اینها درست است اگر بدانیم فلسفه ای که پشت این روایات هست چیست آن وقت می بینید کاملا درست است و اهل بیت دقیقا می دانستند چه باید بگویند. آن بزرگواران تا آخر تاریخ را می دیدند و می دانستند که زمانی خواهد شد که خانواده ها مورد هجوم قرار خواهند گرفت برای فروپاشی و سست شدن پیوندها؛ لذا این روایات انبوه که فلسفه اش تحکیم بنای خانواده و پیوندها است که اگر خانواده محکم باشد تربیت در آن جامعه صورت می گیرد، دین خدا باقی می ماند، سرباز برای دین خدا تربیت می شود. اهل بیت می فهمیدند چه دارند می گویند و این ثوابهایی که فرموده اند از خدا که کم نمی آید.
فرق مقیاس های دنیایی با مقیاس های آخرتی
مقیاس های آخرتی با مقیاس های دنیا خیلی فرق می کند. اگر خدا به اندازه ی ۱۰۰۰ سال عبادت به کسی که با خانواده اش صمیمی هست بدهد که از خدا چیزی کم نمی آید بنابراین این روایات کاملا درست است و اهل بیت این روایات را ذکر کرده اند که ما خانه و خانواده را به عنوان یک معبد بدانیم.
خانه دار بودن زن، افتخار است
و همین جا من یک چیزی در بین الهلالین عرض کنم بیشتر به خواهران بزرگور. محور این معبد یعنی خانه، زن است، زن خانهدار، ارزش خودش را بفهمد چقدر بالا است. زن خانه دار محور این معبد است. متأسفانه الان در یک فرهنگ مادی جهانی که گرد و خاکش روی سر ما هم ریخته است که ملاک ارزش مند بودن را سود آوری و درآمد زا بودن می داند، در دنیای سرمایه داری زن خانه دار سود آور نیست بلکه مصرف کننده است لذا ارزشش کم می شود طوری شده که الان اگر به جوان ما بگویی که مادرت چه کاره است اگر مثلا شاغل باشد که چه بسا شغلی باشد که تناسبی هم با زنانگی نداشته باشد با افتخار میگوید شاغل است اما اگر خانه دار باشد مادرش گویی کسر شأن است همچین آرام می گوید خانه دار! گویی خانه دار بودن یعنی عقب افتاده بودن! یعنی بی سواد بودن. این مال فرهنگ مادی است که همه چیز را با سود ارزیابی می کند. بله زن خانه دار سود آور نیست و مصرف کننده است اما در فرهنگ دینی که خانه معبد و محل عبادت است و محورش زن هست، آن وقت زن خانه دار ارزشش فوق العاده است که کسی مثل حضرت زهرا سلام الله علیها یا زینب کبری سلام الله علیها اینها خانه دار بودند با اینکه آن زمان شغلهایی هم بود ولی این خانه به عنوان اولین وظیفه ای بود که حفظ می کردند.
معامله ی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه
خدا رحمت کند امام راحل عظیم الشأن ما، درود خدا بر او که دین را و فرهنگ دین را خوب می شناخت. در خاطرات زندگی آن بزرگوار نقل می کنند که حضرت امام به یکی از خانمهای خانواده اش فرموده بود حاضری با من یک معامله کنی؟ حاضری که من ثواب تمام عبادتهای عمرم را به تو بدهم و تو ثواب یک شب بیدار بودن و نگه داشتن بچه را به من بدهی؟ ثواب یک شب بچه داری که پا روی خودت و نفست گذاشتی و فقط فکرت به او بود را به من بدهی. خانه دار بودن چیز کم ارزشی نیست، خانه محل عبادت و معبد است. یک نکته قابل توجه و آن اینکه طلاق، چون فروپاشی خانواده است مبغوض خدا است این معبد را از بین می برد از این جهت اگرچه حلال است بالاخره یک جایی جا برای طلاق گذاشته شده است اما حلال مبغوض است. خداوند متعال این را دوست ندارد چون این معبد از بین می رود و این عبادتگاه فروپاشیده می شود.
نسخه ی مجرد با متأهل فرق می کند
خانه محل ریاضت و سیر و سلوک است به زبان کسانی که اهل این حرفها هستند. این حرف بنده نیست. یکی از دوستان موثق می گفت من خدمت علامه طباطبایی رسیدم رضوان خدا بر ایشان گفتم حاج آقا اگر می شود یک نسخه ی سیر و سلوک به من بدهید. ایشان فرمودند شما مجرد هستید یا متأهل؟ گفتم مگر فرقی هم می کند؟ فرمودند بله که فرق می کند؛ یک چیزهایی برای مجرد عبادت است و باعث قرب او به خدا می شود که اگر همین شخص متأهل شد اگر آن کار را انجام دهد قرب که نمی آورد بُعد هم می آورد. شرایط فرق می کند مثلا شما فرض کنید یک جوان مجرد که مذهبی هم هست، هیئتی و مسجدی هم هست اگر با رفقای هیئتی تا دیروقت در مسجد و هیئت باشد یا با هم مسافرت بروند، این چیز بدی نیست اما همین جوان وقتی متأهل شد اگر تا دیروقت هیئت باشد یا مسجد باشد یا مسافرت برود و به خانواده اش نرسد هیچ قربی که برایش ندارد بلکه بُعد از خدا هم برایش می آورد. من در یک مسجدی داشتم در یک هیئتی صحبت می کردم وقتی بیرون آمدم یک خانم جوانی آمد گفت حاج آقا تو را به قرآن به این مخاطبینی که شوهر من هم جزئشان هست بگویید که وقتی متأهل شدید شما شرایطتان فرق می کند، دیگه قرار نیست تا دیروقت در مسجد باشید، شما که خدمتکار به خانه نیاورده اید که برای شما غذا درست کند، لباسهایتان را بشوید. من گاهی تا نیمه شب منتظر می مانم، خسته می شوم، می ترسم ولی همسرم نمی آید. حرف کاملا درستی هم هست. شرایط مجرد با متأهل کاملا فرق می کند.
سلمان، زمانی که استاندار مدائن بود شنید که یکی از اصحاب یکی از خوبان زاهد عارف شده است ولی به خانواده اش نمی رسد. زید بن صوهان که از اصحاب امیرالمؤمنین بود آخرش هم به شهادت رسید. سلمان شنید که او به خانواده اش نمی رسد. عصایش را برداشت و به خانه ی زید رفت. خانمش آمد دم در سلمان گفت به زید بگویید بیاید من کارش دارم. خانمش گفت جناب سلمان! زید امروز روزه است در مسجد با رفقایش با هم رفته اند ذکر بگویند و قرآن بخوانند و … سلمان گفت یک مقدار غذا در سفره ای بگذارید به من بدهید. گرفت آورد مسجد دید زید با رفقایش حلقه ی ذکری تشکیل داده اند و با رفقایش دارند ذکر می گویند و قرآن می خوانند. صدایش کرد آمد، سفره را باز کرد و گفت بنشین بخور. گفت جناب سلمان من روزه ام. گفت بی خود روزه ای یا باید این غذا را بخوری یا با این عصا … سلمان این آدم باعظمت منا اهل البیت. زید گفت چرا شما اینقدر ناراحتید؟ سلمان گفت پیغمبر اکرم زاهدترین فرد در عالم وجود بود از همه بیشتر به خانواده اش می رسید. این چه زهدی است که تو داری و دیگه اصلا به خانواده ات نمی رسی؟ چرا فشار و سنگینی زهد تو را خانواده ات تحمل کنند؟ بعد یک مقدار نصیحتش کرد، گفت بنشین روزه ات که مستحبی است بخور و بعد برو به خانواده ات برس.
علامه طباطبایی فرمودند شما مجردی یا متأهل؟ آن بنده خدا گفت من متأهل هستم. علامه فرمود نسخه ی سیر و سلوک شما این است که در خانه اهل گذشت باشی، اهل صبر باشی، اهل مدارا باشی. این نسخه ای است که می خواهی، مگر نمی خواهی اهل ریاضت باشی؟ این ریاضت تو است. درود خدا بر فارابی زمان ما که می فهمید چه بگوید. ماها گاهی اوقات می خواهیم به ملکوت و جبروت برسیم جلو پایمان هنوز چاله چوله ها را درست نکرده ایم. در خانه درست کنید، از اینجا حرکت کن درستش کن و بالا برو.
ریاضت واقعی
من یک سؤال از شما بپرسم برای اینکه ببینید ریاضت چیست، بینی و بین الله کسانی که متأهل هستند اگر در خانه کسی برود نیم ساعت گوشه ای سجده کند و ذکر بگوید یا یک ساعت، خب این کار بسیار ارزشمندی است. این بیشتر ریاضت است و پا روی نفس گذاشتن یا در خانه اگر مشاجره و دعوایی با خانواده پیدا می شود کم کم آمپرها داره بالا می رود و رگ گردنها کلفت می شود آدم پایش را روی نفس بگذارد و به خاطر اینکه صمیمیت در خانه از بین نرود کوتاه بیاید، آن سجده ریاضت است و پا روی نفس گذاشتن یا در دعوا کوتاه آمدن؟ به خصوص دعوایی که شیطان هم از بیرون تحریک می کند که فلانی کوتاه نیایی ها، هی بنزین روی آتش می ریزد. شک نکنید که این کوتاه نیامدن ریاضت است و پا روی نفس گذاشتن.
یکی از بزرگانی که اسمش را نمی آورم که در همین زمان نزدیک ما بود ایشان فیلسوف بزرگواری بود می گفت من یک موقعی حس کردم خداوند متعال، خیلی چیز به من داد، فهمم عوض شد، این به خاطر این بود که در خانه دعوا و مرافعه ای بین من و همسرم پیش آمده بود و صداها داشت بالا میرفت، من وسط دعوا در دلم به خودم گفتم فلانی ما انسانیم، درنده که نیستیم به جون هم بیفتیم همانجا خم شدم دست خانمم را بوسیدم از آن وقت حس کردم خدا درهایی از فهم را به روی من باز کرد. علامه طباطبایی فرمودند اگر ریاضت می خواهی و پا روی نفس گذاشتن می خواهی در خانه اهل گذشت و مدارا و صبر باش. الان متأسفانه این عیب موجود است که با کوچکترین چیز شما می بینید این طلاقهای توافقی که الان درست شده که نمی دانیم این چه صیغه ای است که با کوچکترین چیزی که بین زن و شوهر خصوصا جوان پیش می آید می گوید خانم, ما با هم تفاهم نداریم, برویم از هم جدا شویم؟ خب برویم!! کجا بروید؟ صبر کنید تحمل کنید. چند وقت پیش بود کسی به من زنگ زده بودند (از این تلفنها به من زیاد می شود) کسی سؤال کرده بود حاج آقا! خانم من دچار وسواس است آیا می توانم از او جدا شوم و طلاقش بدهم؟ من گفتم مردانگیت فقط تا همینجا بود؟ به محض اینکه دیدی یک بیماری در خانواده ات هست پا پس کشیدی؟ الان باید بایستی.
طبیب و پرستار منزل
در یک بیمارستان اگر یک مریض بدحالی باشد که درد کشیده و اعصابش خرد است، من و شما که آدمهای عادی هستیم اگر نزدیک این بیمار برویم ممکن است به ما بپرد و دوتا حرف درشت هم بزند من و شما معمولا نزدیک نمی شویم و می گوییم برای خودمان دردسر درست نکنیم. اما دکتر چی؟ او هم نزدیک نمی شود؟ دکتر می گوید تازه این اول کار من است، این مریض دردمند است من باید سراغش بروم. پرستار چی؟ او هم نزدیک نمی شود او هم می گوید تازه اول کار من است. در خانه همسران طبیب و پرستار هم هستند اگر یک بیماری و مشکلی در طرف مقابل بود پا پس نمی کشند، می ایستند. در قرآن سوره ی نساء آیه ۱۹ من تقاضا می کنم این آیه را عنایت کنید این کلام پروردگار عالم است خدا اول می فرماید و عاشروهن بالمعروف با هم خوب تا کنید، خوب زندگی کنید اما خداوند متعال خوب می داند که بالاخره دو نفر آدم دو نفر هستند گاهی اوقات بینشان اصطکاک پیدا می شود، گاهی سلیقه هایشان به هم نمی خورد پشت سرش خدا می فرماید فان کرهتموهن فعسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا اگر یک چیز ناپسندی از همسرتان دیدید فوری از هم جدا نشوید صبر کنید چه بسا آدم یک چیز ناپسند ببیند که خوشایندش نباشد اما خیرش در همان است. ای چه بسا از همان همسری که اخلاق درستی ندارد اگر آدم تحمل کند، بچه های خوب گیرش بیاید. اگر آدم همانجا تحمل کند مراتبی از قرب خدا گیرش بیاید، از چه بسا بتواند او را تربیت کند.
جریان سید هاشم حداد
خدا رحمت کند مرحوم سید علی آقا قاضی را که همه ی شما بزرگواران اسم این عارف کم نظیر شیعه را شنیده اید. یکی از شاگردان خوب ایشان سید هاشم حداد بود که در سالهای نه چندان دور زنده بود. این آقای سیدهاشم حداد می فرمودند که من در خانه ام یک مشکل خانوادگی داشتم، نه با خانمم بلکه با مادرخانمم. چون من فقیر بودم مادر خانمم هر موقع من را می دید به من متلک می گفت و فحش می داد می گفت ما دخترمان را بیچاره کردیم دادیم به تو. من با فحشهای او می ساختم یک مرتبه دیگه خیلی خسته شدم رفتم پیش استادم آقای قاضی گفتم من می توانم خانمم را طلاق بدهم اصلا از این خانواده جدا شوم؟ آقای قاضی فرمودند شما با خانمت مشکلی داری؟ گفتم نه. هم من به خانمم علاقه دارم هم او به من، ما با هم مشکلی نداریم. منتهی اگر خانم من باشد، مادرش هم هست، اگر بخواهم مادرش نباشد باید خانمم را هم طلاق بدهم این دو به هم چسبیده اند. آقای قاضی فرمودند ابدا حق طلاق نداری. پیش خدا عذری نداری. تو به هر جایی در راه خدا می خواهی برسی در همین خانه باید برسی. آقای سیدهاشم حداد می گفت من از منزل آقای قاضی که بیرون آمدم دیگر فکر طلاق را از سرم بیرون کردم، دیگر آب پاکی را روی دست ما ریخت با فحشها و بد و بیراه های مادر خانمم می ساختم. یک مرتبه هوا خیلی گرم بود در نجف، رفتم منزل وقتی رفتم مادرخانمم در حیات بود تا من را دید شروع کرد رگباری به من بد و بیراه گفتن و فحش دادن و در بین حرفهایش یک چیزی به مادرم گفت ایشان می گفت من سوختم چون به مادرم جسارت شد، خیلی ناراحت شدم یاد حرف استادم که فرمود به هر جا می خواهی برسی در همین خانه باید برسی، دیدم اگر بخواهم بایستم با او درگیر می شوم از خانه بیرون آمدم، در کوچه را که باز کردم پایم را که در کوچه گذاشتم چند قدم که رفتم دیدم دوتا شدم، اولین مکاشفه ای بود که تا به حال برایم رخ داده بود تا به حال من چنین چیزهایی ندیده بودم دیدم یک سید هاشم نورانی یک طرف دارد می رود یک روح ملکوتی و زیبا که اصلا این فحشها به او نمی خورد. یک سیدهاشم ظلمانی حیوانی هم دارد یک طرف دیگر می رود که اگر فحشها به او هم بخورد مهم نیست. چند لحظه محو لذت این صحنه بود بعد ناپدید شد. برگشتم به طرف خانه رفتم سمت مادر خانمم دستش رو بوسیدم، گفتم هرچه می خواهی بگویی بگو، تو نمی دانی من را به کجا رساندی! اون بنده خدا همینطور هاج و واج مانده بود می گفت مگه من چی به تو دادم، من فقط فحش به تو دادم. گفتم نه تو نمی دانی. می گفت اتفاقا از اون به بعد رابطه ام با مادر خانمم هم خوب شد چون حس کرد که من خیلی متواضعم که با وجود این همه بد و بیراه رفتم دستش را بوسیدم. هم خدا عنایت کرد یک چیزهایی را به من داد، هم رابطه ام با مادر خانمم خوب شد و رسیدم به این آیه که خدا فرمود عسی از تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا.
خانه محل عبادت، محل ریاضت، و محل تربیت است
خانه ی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما خانه ای بود که پر از صفا و مهربانی و محبت بود. خانه ای بود که این دو بزرگوار نسبت به هم طوری بودند که امیرالمؤمنین فرمود نه سالی که زهرا در خانه ی من بود یک بار نشد که دل من را بشکند، من هم دل او را نشکستم. یک بار نشد که من را عصبانی کند، من هم او را عصبانی نکردم ما اغضبتنی و ما اغضبتها. در مدتی که حضرت زهرا با امیرالمؤمنین بودند به قدری خوش و با نشاط بودند در روایات نقل شده که گاهی اوقات غذایشان را بر می داشتند می رفتند به صحرا یا باغی و … و آنجا با همدیگر میخوردند تداعیا بینهما بالکلام با هم شوخی می کردند، خوش بودند با همدیگر.[۱] برخلاف ذهنیتی که بعضی از ماها از حضرت داریم به خاطر اینکه بیشتر روضه های حضرت زهرا را شنیده ایم آن ۷۵ روز یا ۹۵ روز بعد از پدر بزرگوارشان را همیشه شنیده ایم ذهنیتمان این است که حضرت همیشه گریه می کرد و همیشه گوشه اتاق بود، اصلا اینطور نبود. حضرت زهرا بسیار بانشاط بود، امیرالمؤمنین فرمود هر موقع من وارد خانه می شدم زهرا هم و غم را از دل من بر می داشت و به من روحیه می داد. با نشاط بود. وجود مقدس حضرت امیر و حضرت زهرا بسیار به همدیگر احترام می گذاشتند، حضرت امیر هر وقت می خواست حضرت زهرا را صدا بزند می گفت دختر رسول خدا، حضرت زهرا هم می خواست امیرالمؤمنین را صدا بزند یا اباالحسن، یابن العم. در خانه ای که بزرگترها حرمت همدیگر را نگه داشته باشند بچه ها حرمت هر دو را نگه می دارند و در خانه ای که بزرگترها حرمت همدیگر را حفظ نکنند بچه ها حرمت هیچکدام را حفظ نمی کنند. اول از همه متولی امامزاده باید حرمت امامزاده را حفظ کند. حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهما السلام به همدیگر فوق العاده احترام می گذاشتند در عین اینکه صمیمی بودند و شوخی می کردند و خانه با نشاط بود. در روایت هست که حضرت زهرا سلام الله علیها نظیف برای همسر معطر که پیغمبر فرمود عطر زهرا از بوی گل سرخ و گل یاس است، در خانه معطر بود. ببینید هم باطنشان گلستان بود هم ظاهرشان. برای همدیگر اینچنین بودند. من تقاضا می کنم که کسی نگوید خب این چیزهایی که می گویید معلوم است امیرالمؤمنین و حضرت زهرا که معصوم بودند معلوم است که دل همدیگر را نمی شکستند، این که گفتن ندارد، مگر قرار بود اینها دل همدیگر را بشکنند، به هم بی احترامی بکنند. جواب این است که این فقط مال حضرت زهرا و امیرالمؤمنین نیست علامه ی طباطبایی چهل سال زندگی متأهلانه داشت، خانمش قبل از خودش از دنیا رفت، بعد از وفات خانمش شکست، تا مدتها گریه می کرد، فیلسوف، عارف، فقیه، مفسر، به او می گفتند حاج آقا! مرگ حق است، شما عارف هستید، فیلسوف هستید، مفسر قرآن هستید، بالاخره خانم شما اجلش فرا رسیده بود از دنیا رفت! علامه طباطبایی می فرمود گریه من به خاطر اعتراض به خدا که نیست، من هم می دانم مرگ حق است. هر موقع یاد مهربانی های همسرم می افتم نمی توانم خودم را کنترل کنم. من تفسیر المیزان را نوشتم آن موقعی که می نوشتم اسم من پشت جلدش رفت اما کسی دیگر پشت صحنه بود و زمینه را آماده کرد و من این کتاب را نوشتم. این کتاب را در واقع دو نفر نوشتند. کمکهای او بود که من توانستم این کتاب را بنویسم. هر موقع که می نشستم برای نوشتن می آمد یک سینی چایی آهسته می گذاشت کنار من، سر و صدا نمی کرد که من حواسم پرت شود، دو ساعت بعد می آمد این سینی را برمی داشت یک سینی دیگر می گذاشت. هیچ موقع کاری نکرد که من بگویم ای کاش این کار را نمی کرد. اینها که معصوم نبودند ولی اینچنین در خانه بودند. تا سه سال بعد از رحلت همسرشان علامه هر روز می آمد سر قبر همسرش و قرآن می خواند بعد که دیگر کسالت قلبی پیدا کرد دو روز در هفته (دوشنبه و پنجشنبه) می آمد تا وقتی که سرپا بود. فقط مال معصومین نیست. غیر معصوم هم می تواند خانه را اینطوری صمیمی و بامحبت نگه دارد.
آن وقت این خانه مثل خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها نورش تا عرش می رود که امام باقر علیه السلام می فرماید خانه ی حضرت زهرا و امیرالمؤمنین سقفش عرش بود. نه اینکه سقف ظاهری نداشت اما این نور این ذکر که اینجا گفته می شود بالا می رود. خانه هایی که اینطور صمیمی هستند دعایشان و عباداتشان بالا می رود. امام باقر علیه السلام فرمود سقف بیتهم عرش رب العالمین سقف خانه اینها عرش رب العالین بود. فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه این خانه ها.
روضه
این خانه ای که ملائکه در روایت دارد فوج ینزل و فوج یصعد در آن بالا و پایین می رفتند، جبرییل هر موقع می خواست وارد این خانه شود اجازه می گرفت، خانه ای که شیعه و سنی نقل کرده اند که وقتی آیه ی تطهیر نازل شد پیغمبر از شش ماه تا نه ماه هر روز می آمد در خانه ی حضرت زهرا و امیرالمؤمنین سلام می داد السلام علیکم یا اهل البیت که همه بشناسند اهل بیت قرآن چه کسانی هستند. این خانه مثل چنین روزی چراغش خاموش شد. محور این خانه که مادر بود از بین جمع رفت. مادر چراغ خانه است وقتی از بین جمع خانواده برود دیگر این خانه نور زهرا که رفت شکل دیگری شد. الله اکبر! امیرالمؤمنین علیه السلام چقدر برایش سخت بود مثل امشب که شبانه وقتی دفن کرد شما روایت را ببینید من یک کلماتی از امیرالمؤمنین زهرای اطهر را دفن کرد عرض می کنم سنگینی را بر امیرالمؤمنین حس بکنید. وقت بدن را دفن کرد آمده ثم عفا موضع قبره روی قبر را چنان صاف کرد که نشانه ای دیگر از قبر نباشد. خود همین سنگین است دیگه که هیچ نشانی از قبر نباید بماند ثم صلی رکعتین بلند شد دو رکعت نماز خواند این دو رکعتی که کنار قبر حضرت زهرا خواند که نماز میت نیست، این نماز یعنی خدایا به تو پناه می برم صبر به من بده و استعینوا بالصبر و الصلوه بعد امیرالمؤمنین دید مصیبت خیلی سنگین است بایستی با کسی درد و دل کند رو کرد به سمت مرقد پیغمبر السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازله فی جوارک شروع کرد جملاتی با پیغمبر درد و دل کردن جملاتی را با پیغمبر گفتن. در بین جملاتش که در نهج البلاغه هم آمده حضرت فرمود صرعان ما فرق بیننا چقدر زود از هم جدا شدیم، نه سال بیشتر با هم نبودیم. بعد فرمود یا رسول الله اما حزنی فسرمد و اما لیلی فمسهد از این به بعد دیگر اندوهم همیشگی است دیگر حزن و غصه ی همیشگی دارم و شبها دیگر خواب از چشمم گرفته شد. یک جمله ای گفت امیرالمؤمنین این جمله خیلی عجیب است آن آخر این کلامش و درد و دلش با پیغمبر حضرت امیر فرمود فبعین الله تدفن ابنتک سرا در مقابل چشم خدا دخترت پنهان دفن شد. این در مقابل چشم خدا تُدفن ابنتک سرا من گمانم این است چون در بعضی از جاهای دیگر داریم در قرآن هم داریم که وقتی کسی این کلمه ای که در مقابل خدا جلوی چشم خدا یک تسلی است. شما در قرآن ببینید آمده حضرت نوح وقتی داشت کشتی را درست می کرد، هنوز آبی نبود چشمه ای نبود طوفانی نبود در خشکی داشت درست می کرد بعضی ها مسخره می کردند، تکه می انداختند، طعنه می زدند. خدای متعال فرمود واصنع الفلک باعیننا تو کاری به آنها نداشته باش، تو جلوی چشم ما درست کن. خیالت راحت باشد اگر دیگران چشم ندارند تو را ببینند ما تو را می بینیم. امام حسین علیه السلام در یک صحنه ای که فوق العاده سنگین بود وقتی این طفل معصوم طفل شیرخوارش پرپر شد در دستش خیلی سنگین بود این مظلوم در دست امام حسین تیر به گلویش خورد حضرت اباعبدالله الحسین فرمود هون علی ما نزل بی لانه بعین الله آن چیزی که این مصیبت سنگین را بر من آسان می کند این است که در مقابل دیدگان خدا است و خدا دارد می بیند. حالا امیرالمؤمنین علیه السیلام هم یک قبری را صاف کرد که نشانه ای از آن نباشد بعد فرمود در مقابل دیدگان خدا است یا رسول الله دخترت را من پنهانی دفن کردم.
نفس به سینه ی من در شماره افتاده
به خاک تیره مرا ماه پاره افتاده
این زبان حال امیرالمؤمنین است نفسش به شماره افتاده است.
نفس به سینه ی من در شماره افتاده
به خاک تیره مرا ماه پاره افتاده
سپهر دیده ی من پر شد از ستاره ی اشک
که ماه پاره ی من با ستاره افتاده
آن ماه پاره ی من یک ستاره ای و یک محسنی هم داشت.
به جز تو این غم دل با که می توانم گفت
یا رسول الله! من با کی دیگه درد و دل کنم
به جز تو این غم دل با که می توانم گفت
که چاره ساز دو عالم زچاره افتاده
امیرالمؤمنین دیگه اینجا از چاره افتاده بود. الله اکبر
حضرت زهرا در وصیتش شاید جزء اولین جملاتش بود که به امیرالمؤمنین وصیت کرد، وصیت کرد اوصیک یا اباالحسن ان لا تنسانی و تزور بعد مماتی به تو وصیت می کنم که من را فراموش نکنی ها، بعد از مرگم به زیارت من بیا. عرض بکنیم خانم جان! یا فاطمه ی زهرا! امیرالمؤمنین فراموش که نکرد هیچ، شبها می آمد سر قبر می گفت زهرا جان! دعا کن من عمرم دیگر خیلی طول نکشد از این می ترسم که در دنیا ماندنم طول بکشد. ابکی مخافه ان تطول حیاتی. حضرت سالها که گذشت موهای سر و صورتش که سپید شد، یک نفر گفت آقاجان خضاب نمی کنی؟ فرمود من عزادار فاطمه هستم. چطور می تواند او را فراموش کند فداکاریهای حضرت زهرا را فراموش کند. چطور یادش می رود آن صحنه ای که امیرالمؤمنین را وقتی می بردند به سمت مسجد به زور می بردند، حضرت زهرا افتاده بود، من دیگر نمی گویم آن قضایایی که پشت در بود، افتاده بود داشتند امیرالمؤمنین را می بردند دست انداخت کمر امیرالمؤمنین را گرفت، او را زدند، دستش رها شد و از حال رفت. امیرالمؤمنین را به مسجد بردند. بعد از لحظاتی که به هوش آمد اولین چیزی که گفت فرمود امیرالمؤمنین را کجا بردند؟ گفتند بردند مسجد. تعبیر روایت این است بلند شد لاثت خمارها، پوشیه زدند، و اشتملت بجلبابها چادر سر کردند دست حسنین را گرفتند در جمع زنان بنی هاشم به مسجد رفتند. وقتی به مسجد رفتند مواجه شدن با یک صحنه ای که امیرالمؤمنین را روی پله ی اول منبر نشانده اند و بالای سرش یک شمشیر که اگر بیعت نکرد این شمشیر پایین بیاید. حضرت زهرا این موقع رسید. تا رسید دستهایش را بلند کرد فرمود دست از پسر عمم بردارید اگر برندارید نفرین می کنم همه شما از بین بروید من از شتر صالح کمتر نیستم که وقتی او را کشتند خدا بر آن قوم عذاب فرستاد. سلمان قسم می خورد می گوید دیدم ستونها و پایه های مسجد دارد می لرزد. امیرالمؤمنین اشاره کردند سلمان! خانم را دریاب. سلمان سریع آمد گفت خانم! پدر شما پیغمبر برای رحمت آمده بود نه برای نفرین و عذاب شما هم نفرین نکنید. حضرت فرمود ببین با امیرالمؤمنین چه می کنند. سلمان فرمود خود امیرالمؤمنین من را فرستادند. تا این را گفت فرمود چشم! شمشیر از روی سر امیرالمؤمنین برداشتند تا وقتی حضرت زهرا زنده بود دیگر جرأت نکردند. در تعبیر روایت هست امیرالمؤمنین آمد تا در مسجد تعبیر این است که سرش پایین بود نگفتند برای چی، سرش پایین بود. شاید نمی دانم شاید احساس شرم و خجالت می کرد که زهراجان! شما با این وضع بلند شده اید آمده اید. وقتی که چهره ی این مظلوم را حضرت زهرا دید فرمود یا اباالحسن روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء ان کنت فی خیر کنت معک و ان کنت فی شر کنت معک جان من فدای تو، من سپر بلای تو، در خوشی و ناخوشی من با تو همراه هستم. ختم مصیبتم یک جمله عرض می کنم. زهرا جان! یک شمشیر بالای سر امیرالمؤمنین دیدید که فرود نیامد، دست بلند کردی برای نفرین، دخترت در کربلا زینب کبری روی تل زینبیه خنجری را روی گلوی برادر دید که کشیده می شد، چی کشید او…
خدایا به آبروی حضرت زهرا در فرج مولایمان امام زمان تعجیل بفرما.
پی نوشت:
[۱] – در کتاب شاذان بن جبرئیل آمده است که:
انه روی ان الامام علی بن ابیطالب کان ذات یوم هو و زوجته فاطمه یاکلان تمرا فی الصّحراء اذ تداعیا بینهما بالکلام فقال لها علیّ یا فاطمه انّ النّبی یحبّنی اکثر منک فقالت واعجباه یحبّک اکثر منّی و انا ثمره فؤاده و عضو من اعضائه و لیس له ولدٌ غیری فقال لها علیّ یا فاطمه ان لم تصدّقنی فامضی بنا الی ابیک محمّد قال فمضینا الی حضرته فتقدمت فاطمه فقالت یا رسولاللّه ایّنا احبّ الیک انا ام علیّ قالَ النّبیّ انت احبّ و علیّ اعزّ منک فعندها قال الامام علیّ بن ابیطالب الم اقل لک انّی ولدُ ذاتِ التّقی قالت فاطمه و انا بنت خدیجه الکبری قال علیّ و انا ابن الصّفا قالت و انا بنت سدره المنتهی قال علیّ و انا فخر اللوی قالت فاطمه انا ابنه من دنی فتدّلی و کان من ربّه کقاب قوسین او ادنی قال علیّ انا ولد المحصنات قالت فاطمه انا بنت الصّالحات قال علیّ انا خادمی جبرئیل قالت فاطمه و انا خاطبنی فی السماء راحیل و خدمتنی الملائکه جیلا بعد جیل قال علیّ ولدت فی المحلّ البعید المرتقی قالت فاطمه و انا زوّجت فی الرّفیع الاعلی و کان ملاکی فی السّماء قال علیّ انا حامل اللّواء قالت فاطمه و انا بنت من عرج به الی السّماء قال علیّ و انا صالح المؤمنین قالت فاطمه و انا بنت خاتم النبییّن قال علیّ و انا الضّارب علی التاویل قالت فاطمه وانا جنّه التاویل قال علیّ و انا شجره تخرج من طور سیناء قالت فاطمه و انا الشجره الّتی تاتی اکلها کلّ حین قال علّی و انا مکلّم الثعبان قالت فاطمه و انا ابنه النّبی الکریم قال علیّ و انا النباء العظیم قالت فاطمه و انا ابنه الصّادق الامین قال علی و انا حبل اللّه المتین قالت فاطمه و انا بنت خیر الخلق اجمعین قال علیّ و انا لیث الحروب قالت فاطمه انا بنت من یغفر اللّه به الذنوب قال علی و انا المتصدّق بالخاتم قالت فاطمه و انا بنت سیّد العالم قال علی و انا سیّد بنیهاشم قالت فاطمه و انا بنت محمد المصطفی قال علی انا سیّد الوصیین قالت فاطمه انا بنت النّبی العربی قال علیّ و انا الشجاع المکّی قالت فاطمه و انا ابنه احمد النّبی قال علیّ انا البطل الاورع قالت فاطمه انا ابنه الشفیع المشفّع قال علیّ انا قسیم الجنّه والنّار قالت فاطمه انا ابنه محمّد المختار…
«پرتال گروه تبارک»
بازدیدها: 0