سخنرانی حجت الاسلام پناهیان-فاطمیه 98-هیات ثارالله-جلسه اول
سخنرانی حجت الاسلام پناهیان – هیات ثارالله قم – ایام فاطمیه 1398 – جلسه اول
«آثار دینداری» در جامعۀ ما ابتدائاً در چه مواردی بهچشم میخورد؟
اگر کسی از دین ما خبر نداشته باشد و مثلاً بهعنوان یک توریست یا یک محقّق، از آنطرف دنیا به کشور ما آمده باشد و بخواهد جامعه و دین ما را مطالعه کند، چنین کسی که اصلاً با حقیقتی بهنام دین، اسلام، آخرین پیامبر و اهلبیت علیه السلام آشنا نیست و میخواهد وضعیت جامعۀ دینی ما را ملاحظه کند، آثار و جلوههایی که از دین، ابتدائاً در جامعۀ ما به چشمش میخورد چیست؟
امروز اگر چنین کسی، بخواهد دین و مسلک ما را بررسی کند، اولین پدیدۀ باعظمتی که از دین ما به چشمش میخورد، اربعین و عاشورا و بعد هم «فاطمیه» است. او در گزارش خودش خواهد نوشت که «مؤثرترین بخشهای دین در وجود این آدمها که بهخاطرش دور هم جمع میشوند، گریه میکنند، فریاد میزنند، سینهزنی میکنند و عشق میورزند، ماجرای مظلومیت اهلبیتِ آخرین پیامبر است.»
حالا اگر بخواهد از این پدیده-یعنی از تأثیرپذیریِ ما از مظلومیت اهلبیت علیه السلام و محبتِ ما به ایشان- عبور کند، پدیدۀ بعدی که به چشمش میآید «نماز جماعت» و حضور مردم در مساجد است. یعنی اگر کسی بخواهد در جامعۀ ما آثار دینی را ببیند، اولاً تجمع ما بر موضوع محبت اهلبیت علیه السلام و زیارتهایی مثل اربعین و کربلا و مشهد مقدس و مکه و مدینه را میبیند، و ثانیاً اگر بخواهد در شهرهای ما اثر دیگری از دین ببیند، مساجد را میبیند؛ جایی که مردم روزی سهمرتبه برای نماز جماعت در آن جمع میشوند.
البته امور دیگری هم هستند اما به این اندازه جلوه و تأثیر ندارند؛ مثلاً ممکن است شما سیزدهبهدر برای تفریح به خارج از شهر بروید، اما دیگر برایش ضجه نمیزنید و گریه نمیکنید! یعنی این مسئله آنچنان در جانِ شما نفوذ ندارد، اما عمق رابطۀ مظلومیت و محبت اهلبیت علیه السلام با جانِ شما، معلوم است چقدر زیاد است!
بزرگترین جلوههای دین در جامعۀ ما «محافل اهلبیتی و مساجد» هستند
اولین تظاهرات دینی یا اولین آثاری که از دین در جامعۀ ما، خودش را نشان میدهد، همین محافل اهلبیتی و مساجد هستند. بزرگترین جلوههای دین در جامعۀ ما همینها هستند.
اولین جلوههای اجتماعی که عمیقاً در جانِ مردم تأثیر دارد، بقاع متبرکه و محافل و جلسات مربوط به اهلبیت علیه السلام است، موضوع این جلسات هم غالباً «مظلومیت اهلبیت علیه السلام» است؛ موضوع این جلسات، موضوع اعتقادی یا احکام شرعی یا حتی مناجات و ارتباط با خدا هم نیست؛ هرچند در کنار این جلسات، دعا هم میخوانند. معمولاً مهمترین موضوع تأثیرگذار در جان ما، حتی «نماز» هم نیست، البته ما نماز میخوانیم ولی اکثراً عاشق نماز نیستیم، منتها ببینید با امامحسین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها و دیگر اهلبیت علیه السلام چگونه ارتباط داریم!
تأثیرگذارترین بخش دین، در جامعۀ ما «مظلومیت اهلبیت علیهم السلام» است
اگر کسی -بهعنوان بررسیکنندۀ جامعۀ دینی- بخواهد جامعۀ ما را معاینه کند و گزارش بدهد، طبیعتاً در گزارش خودش خواهد گفت: «تأثیرگذارترین بخش دین در این جامعه، مظلومیت اهلبیت علیه السلام است.» حالا مظلومیت اهلبیت علیه السلام-از دیدِ این فرد- یعنی چه؟ میگوید: «در این جامعه، یک خوبانی-بهعنوان اولیاء خدا- بودهاند که این خوبان، توسط جامعه، مظلوم واقع شدهاند یعنی جامعه، آنها را غریب گذاشته است.»
این فردِ بررسیکننده، ممکن است این توضیح را هم اضافه کند و بگوید: «چون مظلومیت ولیّ خدا در جامعه، برای اینها خیلی مهم است، پس علیالقاعده در دانش و معارف دینیِ اینها، قویترین رشتۀ علمی باید روانشناسیِ اجتماعی و جامعهشناسی باشد.» اما وقتی به حوزههای علمیه مراجعه کند، متأسفانه خواهد دید که اصلاً چنین خبری نیست!
جانسوزترین لحظههای ما، عاشورا و فاطمیه است، عمیقترین عشق و احساسات ما نسبت به اهلبیت پیامبر صلّی الله علیه وآله است که موضوع آنهم «مظلومیت» است. معنای مظلومیت هم این نیست که مثلاً ایشان را ترور کرده باشند، بلکه معنایش این است که ایشان در جامعۀ صدر اسلام، غریب ماندهاند. لذا باید دید، آن جامعهای که به ولیّ خدا ظلم کرده و او را غریب گذاشته، اصلاً چرا و چگونه به اینجا رسیده است؟
مظلومیت و غریبماندنِ یک امام در جامعه، معنایش چیست؟
برای بررسیِ دلیل مظلومیت و غریبماندنِ اولیاء خدا در یک جامعه، نیاز به دانش هست؛ لذا یکی از دانشهای مهم در این دین، طبیعتاً باید مربوط به چرایی مظلومیت اولیاء خدا باشد. کسانی که اهلِ این دین هستند، وقتی بخواهند به این چرایی بپردازند، طبیعتاً باید تخصص جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی، بینشان رواج داشته باشد. با این وجود، آیا درست است که هر طلبهای، لااقل دو واحد جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی نخوانده باشد؟!
اینکه یک امام، ولیّ خدا یا حتی یک آدم خوب، در یک جامعهای غریب میماند، معنایش چیست؟ آیا این غریبماندن، تصادفی بوده است؟ اگر تصادفی بوده، چرا اینقدر برایش گریه میکنیم؟ یک جامعه در چه شرایطی، آدمهای خوب خودش را میکُشد؟ ما باید این مسئله را بدانیم و الا اصلاً برای چه اینقدر «حسین حسین…» میگوییم؟! اینطور نیست که یک آدمِ بدی پیدا شده باشد و یکدفعهای این آدمِ خوب را کشته باشد!
از یک طرف، وقتی یک فرد خارجی بخواهد از بیرون به دین و جامعۀ ما نگاه کند، میفهمد که قسمت اصلیِ دین ما مربوط به مظلومیت و محبت اهلبیت علیه السلام است. از طرف دیگر، خود ما هم خبر داریم که این محبت و مودت اهلبیت علیه السلام، بهعنوان اجر رسالت قرار داده شده است: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» (شوری/23) هرچند جامعۀ صدر اسلام به این توصیۀ قرآن، عمل نکرد و نهتنها مودت نشد بلکه ضدِ مودت شد! بهقول معصوم، اگر توصیه شده بود که به اهلبیت علیه السلام ظلم کنند، از این بیشتر نمی توانستند به ایشان ظلم کنند! (وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ النَّبِیَّ تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی قِتَالِنَا کَمَا تَقَدَّمَ إِلَیْهِمْ فِی الْوِصَایَةِ بِنَا لَمَا زَادُوا عَلَى مَا فَعَلُوا بِنَا؛ لهوف/202)
چه میشود که اولیاء خدا در یک جامعه، مظلوم واقع میشوند؟
باید دید چه میشود که اولیاء خدا در یک جامعه، مظلوم واقع میشوند؟ ما باید درکی داشته باشیم از فعل و انفعالاتی که در یک جامعه رخ میدهد و موجب میشود در آن جامعه، ولیّ خدا مظلوم واقع شود یا در آن جامعه، ولیّ خدا قدرت پیدا کند. باید دید، یک جامعه به کجا میرسد که وقتی صدای نالۀ دختر پیامبر صلّی الله علیه وآله را میشنود، تکان نمیخورَد و جواب نمیدهد؟ چه میشود که جامعه بعد از پنجاه سال از زمان پیامبر صلّی الله علیه وآله به جایی میرسد که امامحسین علیه السلام را «قربهالیالله» به قتل میرسانند؟
متأسفانه دلیل و ریشههای این حوادث مهم، برای بچهها و جوانهای ما-در مدرسهها و…- بیان نمیشود، بلکه صرفاً در توضیح آن میگویند: «یکسری آدمهای بدی بودند که این جنایتها را انجام دادند!» این یعنی برخوردِ سطحی با دین! اینکار خیلی ناجوانمردانه است و خودش یکجور غریبگذاشتنِ اهلبیت علیه السلام محسوب میشود.
آیا در آموزههای دینی ما، برای شناخت جامعه هم دانشی داریم؟
ما در آموزشهای دینی خودمان دانشهایی در زمینۀ علمالنفس داریم و درس اخلاق و خودسازی داریم که در اینها یکمقدار معرفت نفس پیدا میکنیم، اما برای شناخت جامعه هم آیا دانشی داریم؟ آیا درسی داریم برای اینکه جامعه را بشناسیم و بفهمیم که جامعه چه مریضی و بیماریهایی میتواند داشته باشد؟ یک جامعه چرا به جایی میرسد که یکدفعهای حضرت زهرا سلام الله علیها را تنها و غریب میگذارد؟ چه میشود که یک جامعه، صدای نالههای حضرت زهرا سلام الله علیها را میشنود ولی جواب نمیدهد؟
همانطور که نفسِ انسان، مراتب مختلفی را میتواند طی کند، مثلاً نفسِ امارۀ بالسوء داریم و نفسِ لوامه داریم، یک جامعه هم گاهی اوقات، بیمار میشود و برای اینکه این بیماری به تاریخ معرفی بشود، نیاز به خون عزیزانی مثل حضرت زهرا سلام الله علیها و امامحسین علیه السلام هست! این اولیاء خدا در متن یک «حادثۀ اجتماعی» غریب و مظلوم واقع شدهاند، آنهم حادثهای که حقایق بزرگی را مطرح میکند، حقایقی که جز با خون اولیاء خدا، نمیشد که بیان بشود.
بیماریِ جامعه در زمان حضرت زهرا سلام الله علیها چه بود؟/دو ویژگی مهم که موجب تباهی جامعه میشود
در این جلسات میخواهیم به این موضوع بپردازیم که در زمان حضرت زهرا سلام الله علیها آن جامعه چه مریضی یا بیماریِ مهلکی داشت؟ میخواهیم فریادهای حضرت را بر سرِ آن جامعه، بشنویم. در اینجا فرازهایی از سخنان حضرت فاطمه سلام الله علیها را نسبت به آن جامعه، بیان میکنیم.
میفرماید: «مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ الْمُغْضِیَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِر» (احتجاج/ج1/ص106) ای مردمی که دو ویژگی، شما را نابود کرده و به تباهی کشانده است؛ یکی اینکه وقتی حرف غلط میشنوید، سریعتر از حرف درست میپذیرید، سخن باطل بیشتر در یاد شما میماند و زبانبهزبان بین شما نقل میشود (لذا با شایعه میشود شما را اداره کرد و در میان شما، موج ایجاد کرد و میشود جوّسازی کرد.)
الان هم شما در فضای مجازی نگاه کنید، اگر یک حرفِ چرت و غلط را بگویید، چندین برابر از یک حرف سالم و درست، در این فضا میچرخد و نقل میشود. الان چرتگوترین سیاستمدار عالم، یعنی ترامپِ دلقک، با همین چرتگوییهای خودش بالا آمد. در برخی کشورهای دیگر هم برخی از سیاستمداران مهم، همینطوری انتخاب شدند؛ یعنی با چرت و پرت گفتن و… البته معلوم است که اینقبیل افراد، معمولاً حرف باطلِ محض نمیزنند، بلکه حرف حق و باطل را باهم قاطی میکنند (یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَانِ؛ کافی/ج1/ص54)
با حرف باطل، میشود یار حسین علیه السلام را تبدیل کرد به قاتل حسین علیه السلام!/ در انتخابات، برخی دنبال تولید «سخن باطل» هستند تا طرفدار بیشتری پیدا کنند
معمولاً حرف باطل خوشمزهتر است و زودتر میگیرد! حرف باطل خصوصاً در جامعهای که جامعۀ حقی است و بر صدق استوار است، بیشتر میگیرد! شهید مطهری میفرمود: دروغ کجا میگیرد؟ آنجایی که صداقت، یک ارزش باشد. آنجا اگر کسی دروغ بگوید، همه میگویند «علیالقاعده او دروغ نمیگوید» لذا در چنین جامعهای دروغ بیشتر میگیرد و دروغگو بیشتر پیدا میشود. اما در یک جامعهای که همه همدیگر را دروغگو دانستند، آنوقت همه مجبورند با سند حرف بزنند لذا دروغگو کمتر میشود.
حالا در یک جامعۀ دینی «الْمُسْرِعَةِ إلی قیلِ الْباطِلِ» چگونه شکل میگیرد؟ مثلاً «عبیدالله بن زیاد» به کوفه آمد و یک حرف باطل را وسط انداخت و گفت: «مردم، لشکر یزید در راه است! اگر به حسین کمک کنید، لشکریان یزید شما را تار و مار خواهند کرد! نکند میخواهید جنگهای صفین دوباره زنده بشود؟» یعنی با یک حرف باطل، ترس از جنگ راه انداخت و با آن، امامحسین علیه السلام را کشتند! با همین حرف باطل، یار امامحسین علیه السلام را تبدیل کردند به قاتل امامحسین علیه السلام!
بعضیها در جریان انتخابات، دنبال ساختن «سخن باطل» هستند چون میگویند: «مردم راحتتر سراغ حرف باطل میروند تا سخن حق!» فقط کافی است که هنرمندانه یک سخن باطلی را تولید کنند، تا طرفدار بیشتری پیدا کنند؛ مثل همان اراجیفی که «عبیدالله بن زیاد» در کوفه میگفت.
در یک «جامعۀ تربیتنشده» سخن باطل سریعتر از سخن حق، میگیرد
جامعۀ طبیعی اینگونه است: «الْمُسْرِعَةِ إلی قیلِ الْباطِلِ» لذا در یک جامعۀ طبیعی، سخن حق به این سرعت، طرفدار پیدا نمیکند که سخن باطل، طرفدار پید میکند. البته دقت کنید که ما از یک «جامعۀ طبیعی» صحبت میکنیم نه یک جامعۀ بد! فرق بین انسان طبیعی با انسان تربیتشده چیست؟
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید «النَّاسُ أَبْنَاءٌ الدُّنْیَا وَ الْوَلَدُ مَطْبُوعٌ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ» (غررالحکم/ص100) انسان فرزند دنیاست و فرزند هم طبیعتاً مادرش را دوست دارد. پس حبّالدنیا طبیعتاً وارد دل میشود؛ لذا آدم معمولی، حبّالدنیا دارد. در کلام دیگری میفرماید «أَکْرِهْ نَفْسَکَ عَلَى الْفَضَائِلِ فَإِنَّ الرَّذَائِلَ أَنْتَ مَطْبُوعٌ عَلَیْهَا» (غررالحکم/2477) تو باید خودت را به کسب خوبیها وادار کنی و الّا اگر خودت را رها کنی، بهطور طبیعی بهسمت رذائل میروی.
همانطور که یک انسان اگر خودش را رها کند و تربیت نشود، تنبل و بیعرضه و ترسو و… از آب در میآید و خیلی از عیبها و ایرادها را پیدا میکند، یک جامعه هم اگر بخواهد در وضع طبیعیاش باقی بماند، همینطور خواهد بود. لذا ویژگیهایی که حضرت زهرا سلام الله علیها بیان میفرماید، صرفاً برای مردم مدینه نیست بلکه برای یک جامعۀ تربیتنشده است. یکی از آن ویژگیها این است که سخن باطل، در چنین جامعهای، زود میگیرد: «الْمُسْرِعَةِ إلی قیلِ الْباطِلِ» این یک تمایل است؛ یک تمایل در جامعۀ طبیعی و تربیتنشده.
کدام جامعه نجات پیدا میکند؟ جامعهای که «الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ» نباشد! حالا ما باید چهکار کنیم که جامعه، حرف باطل را قبول نکند؟ چهکار کنیم که جامعۀ ما «الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ» نباشد؟ اینها مسائلی است که باید دربارۀ آن فکر کنیم.
در جامعهای که «الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ» باشد، شایعه زود میگیرد و راحت میشود «جوّسازی» کرد. در زندگی فردی و دربارۀ یک انسان، قصه خیلی فرق میکند. مثلاً طرف وقتی میخواهد دخترش را شوهر بدهد، به این سادگی جوّگیر نمیشود یا وقتی میخواهد همسر انتخاب کند، به این سادگی جوّگیر نمیشود. یا وقتی میخواهد سرمایهگذاری کند، به این سادگی ریسک نمیکند. اما همین که نوبت جامعه میرسد، چطور میشود راحت، این جامعه را از این سوی به آن سوی کرد؟ در ادامۀ بحث(در جلسات بعد) دربارۀ این موضوع بیشتر تأمل خواهیم کرد.
ویژگی دوم؛ چشمپوشی از کارِ قبیحی که به منافع جامعه ضرر میزند
جملۀ بعدی حضرت زهرا سلام الله علیها در کلام فوق، این است: «الْمُغْضِیَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِر» (احتجاج/ج1/ص106) آی مردمی که وقتی کار بد و کار قبیحی را میبینید که به منافع شما ضرر میزند، چشمپوشی میکنید و عمداً در نظر نمیگیرید.
یک جامعۀ طبیعی و تربیت ناشده اینگونه است: «الْمُغْضِیَةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ» یعنی چشمپوشی میکند بر فعل زشتِ ضرر زننده. جامعه بهصورت طبیعی، پای خیلی از بدیها نمیایستد و سختگیرانه با آنها برخورد نمیکند و آنها را محاکمه نمیکند، بلکه یکدفعهای میبخشد و از کنار آن بهراحتی عبور میکند! مثلاً طرف، بیتالمال را غارت کرده است، اما جامعه میگوید: من او را میبخشم!
در چنین جامعهای افشاگری خیلی فایدهای ندارد و زیاد نباید روی افشاگری حساب کرد! ابوموسی اشعری غارتگر بیتالمال بود و از اموالی که غارت کرده بود، شترها پشتِ سرش بود. مردم هم این چیزها را میدیدند اما کسی از او نپرسید: تو اینها را از کجا آوردی؟ تو وقتی از مدینه خارج شدی و برای استانداریِ کوفه آمدی، چه چیزی داشتی؟ چه شد که در همین چند سال استانداریِ کوفه، اینقدر ثروتمند شدی؟ عمار یاسر را ببین که قبل از تو بود، ولی از دنیا هیچ چیزی ندارد. تو چطوری اینقدر ثروتمند شدی؟
مردم اینها را-از ابوموسی اشعری- میدیدند اما چشمپوشی کردند یعنی همان مفهوم «الْمُغْضِیَةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ» مردم کوفه نسبت به این چیزها اعتنا نکردند و حتی در جریان صفین، ابوموسی اشعری را به علی بن ابیطالب علیه السلام تحمیل کردند و گفتند: یا علی، اگر ابوموسی اشعری را بهعنوان نماینده نفرستی، تو را میکشیم!
اگر بخواهیم فاطمی باشیم، نباید نسبت به جامعۀ خود، بیتفاوت باشیم
این دو جملهای که بیان شد، بخشی از فریادهایی بود که حضرت زهرا سلام الله علیها بر جامعه-به طور کلّی- داشتند. البته ایشان در بخش دیگری از کلام خود، بر نخبگان جامعه هم فریادهایی داشتند که در جای خودش باید به آن پرداخت. یعنی ایشان جداگانه خطاب به نخبگان فریاد زدند و جداگانه خطاب به عموم مردم فریاد زدند.
چرا مخاطب حضرت زهرا سلام الله علیها «جامعه» بود؟ چون جامعه یک بیماریهایی داشت و حضرت زهرا سلام الله علیها مستقیماً رفت سراغ بیماریهای جامعه. ما هم اگر بخواهیم فاطمی باشیم، نباید نسبت به جامعۀ خودمان بیتفاوت باشیم، بلکه باید مثل فاطمۀ زهرا سلام الله علیها نبض جامعه را بگیریم، باید عیبهای جامعه را کم کنیم، باید جامعۀ خودمان را نقد کنیم و برای نجات جامعه فریاد بکشیم و قیام کنیم.
بازدیدها: 0