سخنرانی مکتوب | حجت الاسلام حسینی قمی (شهادت امام باقر علیه السلام _۹۲)

خانه / علما وسخنرانان / سخنرانان مرتبط با هیات / حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی / سخنرانی مکتوب | حجت الاسلام حسینی قمی (شهادت امام باقر علیه السلام _۹۲)

در بخش حیات علمی، بهترین سخن، کلامی است از شیخ مفید(رضوان الله علیه) در کتاب با عظمت ارشاد این بزرگوار می نویسد

«بسم الله الرحمن الرحیم»

عنوان سخنم حیات و زندگانی علمی وجود مقدس امام باقر(علیه السلام) و درس هایی از شاگردان مکتب حضرتش.

در بخش حیات علمی، بهترین سخن، کلامی است از شیخ مفید(رضوان الله علیه) در کتاب با عظمت ارشاد این بزرگوار می نویسد: مقدار علومی که از وجود مقدس امام باقر (سلام الله علیها) به ما رسیده است در موضوعات مختلف در فقه و احکام، در تفسیر، در حدیث، در کلام از هیچ کدام از ائمه (علیهم السلام) قبل از امام باقر(علیه السلام) به ما نرسیده است. ادامه ی سخن این بزرگوار این عبارت است که «کانَتِ الشِّیعَه قَبْلَ أ‌َنْ یکونَ أ‌َبُو جَعْفَر‌ٍ علیه السلام» شیعیان قبل از حیات نورانی امام باقر (علیه السلام) «لَا یعْر‌فُونَ مَنَاس‌ِک حَجِّهمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَه» این سخن از شخصیتی است مثل شیخ مفید (رضوان الله علیه) می فرماید شیعه قبل از حیات نورانی امام باقر(علیه السلام) احکام خدا را، مناسک حج را، حلال و حرام را به خوبی نمی دانست، تا اینکه این وجود مقدس، آغاز حرکت علمی و فرهنگی بزرگی را به دست امام باقر(علیه السلام) و در ادامه ی آن توسط امام صادق (علیه السلام) ما در تاریخ مشاهده می کنیم؛ البته جهت اینکه قبل از امام باقر (علیه السلام) علومی به ما نرسید می دانید فرصتی برای ائمه (علیهم السلام) پیدا نشد. امیرمومنان(علیه السلام) بیست و پنج سال خانه نشین بودند، پنج سال هم در زمان خلافتشان درگیر سه جنگ سنگین داخلی بودند؛ امام مجتبی (علیه السلام) و سیدالشهدا(علیه السلام) را منزوی کردند، کار به جایی رسیده بود که مردم احساس نیاز نمی کردند در مراجعه ی ائمه (علیهم السلام)، همینطور دوران امام سجاد(علیه السلام) فراوان شنیده اید که امام سجاد(علیه السلام) معارف دین را در قالب دعا عرضه می کردند، نمی توانستند به صورت مستقیم حوزه ی درسی داشته باشند، برای اینکه این مطلب کاملا روشن شود من یک شاهدی را بیان کنم، مرحوم علامه ی بزرگوار علامه طباطبایی (رضوان الله علیه) می فرمودند یک وقتی من تمام روایات وسائل الشیعه را دیدم، وسائل الشیعه یک کتاب حدیثی است، مجموعه ای از روایات از ائمه ی هدی (علیهم السلام) در این کتاب جمع آوری شده است، شیخ حر عاملی (رضوان الله علیه) جامع این کتاب است، بیش از سی و پنج هزار حدیث از نبی مکرم اسلام و ائمه ی هدی (علیهم السلام) در این کتاب است، تقریبا جامع ترین کتاب است در موضوع جمع آوری کلمات اهل بیت(علیهم السلام) مرحوم علامه (رضوان الله علیه) می فرمودند من تمام این سی و پنج هزار حدیث را نگاه کردم یک مورد پیدا نکردم که در طول ده سال دوران امامت سیدالشهدا(علیه السلام) یک نفر یک سوال فقهی، تفسیری، کلامی از امام حسین(علیه السلام) پرسیده باشد! امام حسین(علیه السلام) ده سال دوران امامتشان است، از سال پنجاه تا سال شصت، اوایل شصت و یک به شهادت می رسند، ما در این ده سال یک مورد نمی بینیم یک نفر مراجعه به امام کرده باشد و یک مسئله از امام پرسیده باشد، این چنین سیدالشهدا (علیه السلام) اهل بیت را عَمَوَی ها منزوی کردند از جامعه، مردم احساس نیاز نکنند به حضور محضر ائمه(علیهم السلام)، من حتی بالاتر از کلام علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) را به عنوان یک شاهد تاریخی بگویم، ما کتابی داریم به نام تاریخ ابن عساکر از مورخین اهل سنت است، بخشی از کتابش راجع به امام حسین(علیه السلام) است، اسم کتاب تاریخ دمشق است، او می نویسد که ابن عباس که از اصحاب و شاگردان خوب امیرمومنان(علیه السلام) است، ابن عباس در مسجدالنبی در مدینه نشسته بود، برای جمعی از شاگردان خودش روایاتی را می گفت، روایاتی که از رسول خدا و امیرمومنان، امام مجتبی، سیدالشهدا شنیده بود برای شاگردانش بیان می کرد، در اثنا مجلس درس ابن عباس یک کسی اسمش نافع بن الأزرق است، افکار خوارج داشت، مجلس ابن عباس را بهم زد، گفت: این مسائل پیش پا افتاده چه است که برای مردم می گویی! اگر راست می گویی در مورد توحید سخن بگو، مجلس ابن عباس برهم خورد، نتوانست ادامه ی سخن بدهد، آقا سیدالشهدا(علیه السلام) در مجلس بودند، فرمودند « الیّ یابن الازرق» اگر سوال در مورد توحید داری بیا من برای تو بگویم، چرا مجلس ابن عباس را بهم زدی؟! عزیزان باور می کنید چه جواب داد! گفت اگر بنا است جواب سوالم را از شما بپرسم و بگیرم از خیر سوال خودم گذشتم، علم و دانشی که «الحکمه ضال المومن» گمشده ی مومن است، حاضر نبود از امام حسین(علیه السلام) بپذیرد، البته سیدالشهدا(علیه السلام) با زبان بسیار بسیار نرمی او را جذب کردند، آمد و یک بیان زیبای امام حسین(علیه السلام) در زمینه ی توحید بیان فرمودند.
پس دوران ائمه ی قبل از امام باقر(علیه السلام) شرایط سنگین است، کسی به ائمه مراجعه نمی کند، اولین فُرستی که برای اهل بیت (علیهم السلام) پیدا شد در زمان امام باقر(علیه السلام) است، این حوزه ی گسترده را حضرت آغاز کردند، من برای اینکه عزیزان بهتر در عظمت تلاش علمی امام باقر(علیه السلام) قرار بگیرند یک آماری را می گویم، نوعا وقتی من این آمار را می گویم دوستان برایشان جالب بوده است، به این آمار عنایت بفرمایید، مجموعه ی روایاتی که ما امروز به دستمان رسیده است و امروز در کتاب های حدیثی ما است، مجموعه ی روایات غیر از امیرمومنان (علیه السلام)، از امام مجتبی تا امام عسگری ( علیهم سلام الله)، مجموعه ی روایاتی که امروز در کتاب های ما است شصت هزار حدیث است، کتاب هایی است به نام مُسنَد، روایات ائمه را در یک جلد، دو جلد، پنج جلد جمع آوری کردند، کل روایاتی که از امام مجتبی(علیه السلام) غیر از امیرالمومنان(علیه السلام) تا امام عسگری در اختیار ما است امروز به ما رسیده است، شصت هزار حدیث است، در مسائل فقهی، تفسیری، کلامی، تمام روایات، هیچ می دانید عزیزان، از ایم مجموعه ی شصت هزار حدیث، چند هزار حدیثش از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) است، چهل و هفت هزار حدیثش فقط از این دو بزرگوار است ، چهل و هفت هزار حدیث فقط از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) است یعنی برای بقیه ی ائمه سیزده هزار حدیث می ماند، من آمارش را یک کمی دقیق تر بگویم، شاید برای عزیزان قابل توجه باشد، از امام مجتبی(علیه السلام) کل روایاتی که ما امروز داریم هزار و صد حدیث است، از سیدالشهدا دو هزار و چهارصد حدیث است، از امام سجاد هزار و شش صد حدیث است، امام باقر (عدد می رود بالا) نه هزار حدیث است، امام صادق سی و هشت هزار حدیث، جمعا عرض کردم چهل و هفت هزار حدیث، دوباره آمار سیر نزولی دارد، از آقا موسی بن جعفر فقط سه هزار حدیث داریم، از امام رضا دو هزار و ششصد حدیث داریم، از امام جواد فقط نهصد حدیث داریم و از امام هادی و امام عسگری جمعا هزار حدیث داریم، شما مقایسه کنید روایات یک امام پانصد، نهصد، هزار، اما عصر امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) اوج شکوفایی علمی و فرهنگی شیعه است، یک فرستی پیدا شد، چهل و هفت هزار از شصت هزار حدیث ائمه (علیهم السلام) از این دو بزرگوار است، این یک فرصت استثنایی بود. نکته ی دیگری که باید اضافه کنم امام باقر(علیه السلام) لحظات آخر زندگانیشان بود، این حدیث را مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در کافی شریف آوردند، در بستر شهادت بودند امام باقر(علیه السلام) به فرزندشان امام صادق(علیه السلام) فرمودند عزیزم فرزندم « اوسیک به اصحابی خیرا» مراقب شاگردان من باش، من این حرکت را آغاز کردم، بعد از شهادت من سفارش می کنم مراقب و مواظب شاگردان و اصحاب من باش؛ امام صادق(علیه السلام) کنار بستر شهادت امام باقر(علیه السلام) (پدر بزرگوارشان) عرضه داشتند پدرجان نگران نباشید، بخدا قسم آن ها را رها نمی کنم، کاری می کنم، که اگر یک شیعه در یک شهر باشد نیاز به سوال از دیگران نداشته باشد، دیگران محتاج سوال از آن ها باشند، در مسائل دینی، در مسائل فقهی، در مسائل تفسیری، در مسائل کلامی، در مسئله ی خداشناسی، در اعتقادات، آنقدر شاگردان خودم را پرورش می دهم، تربیت می کنم، روایات را به آن ها می رسانم، حوزه ی علمی را گسترش می دهم که اگر یک شیعه در یک شهر حتی حضور داشته باشد، نیاز به سوال از دیگران نداشته باشد، و این کار را امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) انجام دادند؛ ما امروز مدیون این تلاش علمی گسترده ی امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) که به توصیه و سفارش و ادامه ی راه امام باقر(علیه السلام) بود ما مدیون این حرکت علمی هستیم. اجازه بدهید من داستانی را از امام باقر(علیه السلام) بگویم: شیخ صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب با عظمت توحید می نویسد « قدم وفد من فلسطین» یک گروهی از شام آمدند مدینه خدمت امام باقر(علیه السلام) سوالاتی داشتند، مسائلی داشتند، از امام پرسیدند، امام باقر(علیه السلام) به تمام سوالات آن ها جواب دادند، یک سوال در مورد تفسیر سوره ی توحید پرسیدند، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ» آقا این سوره ی مبارکه را برای ما تفسیر کنید، یک عبارت بسیار زیبایی دارد امام باقر(علیه السلام)، فرمودند: «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِیَ الَّذِی آتَانِیَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ حَمَلَهً لَنَشَرْتُ الْإِسْلَامَ  و التَّوْحِیدَ وَالشَّرَائِعَ کُلَها مِنَ الصَّمَدِ» فرمود اگر من پیدا می کردم کسانی که حامل علم من باشند، تمام دین را، تمام احکام را، تمام توحید را از کلمه ی صمد برای آنها تفسیر می کردم، یعنی امام نگران بودند که من ندارم حاملان علوم. چون می دانید که در همین دوران امام باقر(علیه السلام) مجال نیست من در این بحث به حیات سیاسی امام باقر(علیه السلام) اشاره کنم، خیلی فشار بود، عَمَوَی ها، عباسی ها، خیلی فشار می آوردند. این روایت را شاید شنیده باشید، یکی از اصحاب خوب امام باقر(علیه السلام) جابر بن یزید جُعْفی است، از مدینه به کوفه آمده بود برای درک محضر امام باقر(علیه السلام)، آمد خدمت امام سلام کرد، گفت آقا آمدم محضر شما درس یاد بگیرم، روایات را یاد بگیرم، آقا فرمودند اسم تو چیست؟ گفت جابر، فرمودند از کدام قبله هستی؟ گفت از قبیله ی جُعْفی ها هستم، حضرت فرمودند از کجا آمدی؟ گفت از کوفه آمدم، فرمود برای چه آمدی؟ گفت آقا عرض کردم آمدم از محضر شما علم و دانش یاد بگیرم، فرمودند یادت باشه تا در مدینه هستی به کسی نگو که من از کوفه آمدم برای درک فیض محضر امام، نه، بگو من اهل مدینه هستم، نگو من این سفر را آمدم، یعنی یک راوی، یک شاگرد، یک شیعه ی امام باقر(علیه السلام) حق ندارد از کوفه بیاید مدینه برای درک فیض امام، حضرت فرمودند نگو، بگو من اهل مدینه هستم، گفت آقا دروغ می شود، دروغ بگویم؟! فرمودند نه، آدم تا در شهری است اهل آن شهر حساب می شود، بگو من اهل مدینه هستم، شرایط به این آسانی نبود که ما فکر کنیم. امام به راحتی می توانستند، فرمودند «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِیَ الَّذِی آتَانِیَ اللَّهُ»  اگر حاملان این علم و دانش را پیدا می کردم، تمام تفسیر، شرایع، احکام را از کلمه ی صمد برای مردم بیان می کردم، بعد خود حضرت فرمودند « و کیف لی» این چه انتظاری است که من دارم! من انتظار دارم مردم این درک را داشته باشند که بیایند همه ی این علوم را دریافت کنند «وَ لَمْ یَجِدْ جَدِّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ» فرمود جدّم امیرالمومنین پیدا نکرد، بالای منبر « یَتَنَفَّسُ الصُّعَدَاءَ» آه می کشید، می فرمود «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً» در سینه ی من دانش فراوانی است، فراوان عزیزان شنیده اند امیرمومنان(علیه السلام) بارها می فرمود «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» بپرسید از من، من راه های آسمان را بهتر از راه های زمین می دانم، این قصه را فراوان شنیده اید، چه می گفتند به امیرمومنان، کسی که بر منبر مسجدالنبی فریاد می زد «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» چه پرسیدند از امیرمومنان، گاهی استهضا می کردند مسخره می کردند، این علم و دانش، این عالم را، این کسی که می گوید «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» ، فرمود من چه انتظاری دارم «وَ لَمْ یَجِدْجَدِّی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ»، جدم امیرالمومنین پیدا نکردند چنین علمی.

به یک داستان دیگری اشاره می کنم که معلوم بشود فرق امام با دیگران در چیست؟! این یک بحث گسترده ای است و من وارد این بحث نمی شوم، رمز و راز اینکه ما می گوییم امیرمومنان می فرمود «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»، رمز و راز اینکه امام باقر(علیه السلام) می فرماید اگر کسانی بودند که این علوم را دریافت کنند، همه چیز را از کلمه ی صمد برای آنها تفسیر می کردم، چون نگاه ما در مسئله ی امامت غیر از نگاه دیگران است. الان می دانید من این بحث را تازگی در رسانه مفصل گفتم، شاید عزیزان شنیده باشند، دیگران امامت را چطور تفسیر می کنند؟ ببینید، فراوان در کتاب هایشان نوشتند، می گویند امامت یک ریاست است، مردم باید انتخاب بکنند، این یک ریاست است، مثل ریاست جمهوری هایی که امروز در دنیا است، یک ریاست بر کارهای زندگی مردم است، اما شیعه نگاهش به امامت چیست؟ نه فقط بالاتر، امام مرجع علمی جامعه است، امام آن کسی است که هرچه از او سوال می کنند جواب بدهد، امام کسی نیست که ده ها بار بگوید اگر دیگران نبودند، اگر دیگران به فریاد من نمی رسیدند، اگر دیگران من را راهنمایی نمی کردند من جواب نداشتم! نه، امام آن کسی است که بگوید «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» امام آن کسی است که، این حدیث از امام باقر(علیه السلام) است: امیرمومنان فرمودند «عَلِّمْنِی رَسُولَ اَللَّهِ» پیامبر هزار باب علم و دانش به من یاد داد، که از هر بابی هزار باب گشوده می شد، امام یعنی این، مرجعیت علمی است، پیامبر خدا در طول بیست و سه سال فرصت پیدا نکردند احکام دین را با جزئیاتش بیان کنند، سیزده سال در مکه درگیری ها، اذیت و آزارها، ده سال در مدینه، هشتاد جنگ بر پیامبر تحمیل شد، برای پیامبر فرصتی نشد که همه چیز را بیان کند، جزئیات مسائل را بیان کند، با پیشرفت حوزه ی اسلام، گسرتش قلمرو حکومت اسلامی، مسائل فراوان جدیدی پیدا شد، چه کسی باید پاسخگوی این سوالات باشد؟ به اعتقاد ما امام می تواند، مرجعیت علمی برای امام است، از امام باید سوال کنند، امام می تواند جواب بدهد، این تعریف امامت در نگاه ما است، و این امامت برای امام باقر(علیه السلام) است، لذا خود حضرت فرمودند که اگر من روایتی خواندم، نگفتم این حدیث از چه کسی است، مطمئن باشید از پدرم، از جدم، تا می رسد به رسول خدا، این علمی است که از پیامبر خدا است، این ها کسانی نبودند که به مکتب بروند درس بخوانند! نگار من کــــه به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد، یک جلوه اش در حادثه ی کربلا پیش آمده است، من این داستان را بگویم، به این بحث کمک می کند که این بحث خوب روشن شود: امام باقر(علیه السلام) سال پنجاه و هفت متولد شدند، حادثه ی کربلا سال شصت و یک است، یعنی امام باقر(علیه السلام) در حادثه ی کربلا چهارساله بودند، همه ی حوادث را دیدند، چهل منزل از کربلا به کوفه و شام، آمدند در شام، مورخین نوشتند اهل بیت (علیهم السلام) را وارد مجلس یزید کردند، می دانید که یزید عصبانی می شد، ناراحت می شد وقتی می دید هرچه می گوید زینب(سلام الله علیها) و زین العابدین(علیه السلام) جواب یزید را می دهند، یزید عصبانی شد، آدم های مغرور، آدم های مست قدرت، حاضر نیستند هیچ نقدی را بپذیرند، کسی حق ندارد به آن ها بگوید بالای چشمت ابرو است، یزید یکی از آن ها است، گفت من چرا با تو حرف می زنم، امام سجاد جواب من را می دهد، چرا زینب کبری جواب من را می دهد و….! ناراحت و عصبانی شد، مشاوران یزید در اطراف یزید نشسته بودند، یک مشورتی کرد با مشاورانش، گفت به نظر شما من چه کنم با این ها؟! زینب و زین العابدین جواب من را می دهند، این ها کوچک و بزرگشان به من جواب می دهند، چه کنم با این ها؟! مشاوران یزید بالاتفاق گفتند قبله ی عالم ناراحت نباشید، مسئله ی مهمی نیست، ما هفتاد و دو نفر را در کربلا کشتیم، هشتاد و چهار زن و بچه را هم در شام می کشیم، شما فقط یک دستور صادر کنید، همه ی این ها را زینب و زین العابدین، همه ی اهل بیت را می کشیم، مسئله ای نیست، شما دستور بدهید، یزید مصمم شد  به فرمان قتل اهل بیت(علیهم السلام)، امام باقر (علیه السلام) چهار سالشان است، (نگار من که به مکتب نرفت)، قیام کردند در مجلس یزید، امام در سن چهار سالگی قیام کردند فرمودند یزید مشاوران تو  به تو نظر دادند، رای و مشورتشان این بود که همه ی ما را به قتل برسانی، هیچ می دانی این مجلس مشورتی شبیهش در کاخ فرعون تشکیل شد، قرآن گزارش می دهد، وقتی موسی و هارون این دو پیامبر آمدند در کاخ فرعون و فرعون را به یکتاپرستی دعوت کردند، فرعون یک مشورتی با مشاورینش کرد، مشاورین فرعون کنار او نشسته بودند گفت من چه کنم با موسی و هارون؟ او با خدایی من مبارزه می کند، او با «أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی» من مبارزه می کند، چه کنم؟ مشاورین فرعون بالاتفاق به فرعون گفتند مسئله ی مهمی نیست، ناراحت نباش( این آیات را در سوره ی مبارکه ی شعرا خوانده اید) «قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِی الْمَدَائِنِ حَاشِرِین» گفتند نگران نباش فرعون، مسئله ای نیست، این ها ساحر هستند، موسی سحر دارد، این معجزاتی که موسی نشان می دهد « ید بیزا و عصا» این ها همه سحر است، مسئله ای نیست ما ساحرانمان را از شهرهای مختلف جمع می کنیم، سحر موسی را باطل می کنیم، قرآن می فرماید: «قَالُوا أَرْجِهْ وَأَخَاهُ» (مشاورین فرعون گفتند) مهلت بده به موسی و برادرش هارون «وَابْعَثْ فِی الْمَدَائِنِ» در شهرهای مختلف خبر می کنیم ساحرها بیایند «یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَاحِرٍ» ما ساحرهای دانشمند و قوی داریم سحر موسی باطل می شود، این گزارش قرآن است؛ امام باقر(علیه السلام)فرمود یزید مجلس فرعون، مشاوران فرعون یک نفر به فرعون نگفت که موسی  را به قتل برسان، هارون را به قتل برسان، بالاتفاق گفتند مهلت بده، ولی مشاوران تو همگی بالاتفاق فرمان به قتل ما دادند، ببینید امام در سن چهار سالگی فرمود یزید این فرق مشاوران تو با مشاوران فرعون است، می دانی که رمز و رازش چیست؟ متعجب شد، برایش مسئله حساس شد، فرقش چیست؟ امام در چهار سالگی فرمودند یزید فرقش این است، فرمود مشاورین فرعون هر بدی که داشتند ولی حرام زاده نبودند، ولی مشاوران تو حرام زادگان هستند چون « لاتقتلل انبیاء» پیامبران و پیامبر  زادگان را جز حرام زادگان نمی کشند و فرمان قتل نمی دهند، این ها فرزندان پیامبر هستند، این ها نوادگان پیامبر هستند، این ها نسل پیامبر هستند، یزید متحیر ماند! چهار سالش است، ایستاده است، چه جواب امام باقر(علیه السلام) را بدهد! بگوید دروغ می گویی! از تاریخ نمونه آورده است، از تاریخ شاهد آورده است، از قرآن شاهد آورده است، چه بگوید یزید! مجبور شد در آن جلسه سکوت کرد و از قتل اهل بیت (علیهم السلام) منصرف شد، این حیات بر می گردد به آن علم و دانش، این تلاش علمی بر می گردد به آن علمی که خداوند، ببینید کلام خود امام است «لَوْ وَجَدْتُ لِعِلْمِیَ الَّذِی آتَانِیَ اللَّهُ» من مکتب نرفتم، من درس نخواندم، در آستانه ی غدیر هستیم، در غدیر چه حادثه ای پیش آمد؟ چه شد که «اَلْیوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَأتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی» «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی» همانطوری که کتاب الله عصمت دارد، همانطوری که کلام حق وحی الهی است، حق است «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ» ، عترت از عصمت برخوردار است، کلامش حق است. این اشاره ای کوتاه به حیات علمی امام باقر(علیه السلام).

اجازه بدهید در این فرصت باقی مانده من یک نکته ی دومی را اضافه کنم و آن اینکه از تلاش های بسیار زیبای امام باقر(علیه السلام) در این فرصت، این بود شاگردان خوبی را تربیت کردند، امام باقر(علیه السلام) شاگردانی را تربیت کردند که هر کدام منشاء آثار و برکات فراوانی بودند، من به بعضی از نمونه ها اشاره کنم. یک روایتی است بسیار زیبا، در مصادر قدیمی ما آمده است، علامه ی مجلسی (رضوان الله علیه) در بحارالانوار نقل فرموده اند: فردای قیامت منادی ندا می دهد، در غوغای محشر و روز قیامت از جانب حق تعالی یک ندایی می آید «اَین حواریون» حواریون پیامبر، حواریون امیرمومنان، حواریون امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، حواریون ائمه (علیهم السلام) را صدا می زنند، ندا می دهند اصحاب خاص پیامبر خدا و ائمه ی هدی قیام می کنند، این ها اول کسانی هستند که وارد بهشت می شوند، ورود به بهشت به این شکل است، اول باید این ها، این اصحاب خاص پیامبر و ائمه، عین روایت این است، اول صدا می زنند « عین حواریون محمد (صل الله علیه و آله)» حواریون پیامبر کجا هستند؟ سه نفر می توانند قیام کنند به عنوان اصحاب خاص پیامبر، سلمان، مقداد و ابوذر، حواریون امیرمومنان؟ چهار نفر قیام می کنند، حواریون امام مجتبی؟ دو نفر قیام می کنند، حواریون امام حسین قیام کنند، جالب است «فَیَقُومُ کُلُّ مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَه» همه ی شهدای کربلا، حواریون امام سجاد چهار نفر، حواریون امام باقر و امام صادق، این دو امام را باهم صدا می زنند، نُه نفر قیام می کنند، من می خواهم به یکی دو نفر از این ها در پایان سخن اشاره کنم؛ عزیزان من چه شد که این ها حواریون شدند؟ این ها چه کردند که جزء اولین وارد شوندگان در رضوان الهی، در فردوس و در بهشت هستند؟ یک نمونه اش را بگویم، حمران بن اعین، این ها پنج برادر بودند، پنج برادر از اصحاب امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)، ببینید خداوند وقتی به یک نسلی برکت بدهد، پنج برادر از عصر امام باقر و امام صادق تا عصر غیبت صغری در روایات، در تاریخ است، خودشان و نسلشان حامل روایات ائمه (علیهم السلام) بودند، فقط یک جمله بگویم در مورد حمران بن اعین، امام باقر(علیه السلام) خیلی او را دوست داشتند، فراوان در عظمت او سخن می گفتند، چه ویژگی داشتند؟ چه امتیازی داشتند؟
ویژگی اول: یک شاخصه آن، این بود، دوستانی داشت، رفقایی داشت، یاورانی داشت، این ها باهم در مجلسی می نشستند، تا کِی با آن ها می نشست؟ ( این درس از مکتب شاگردان امام باقر(علیه السلام) برای ما بماند) ، تا وقتی سخن مجلسشان حرف دینی بود، نقل روایت از ائمه (علیهم السلام) بود، اما اگر نه، موضوع جلسه بهم می خورد، یک حرفای دیگری مطرح می شد تذکر می داد، می گفت دوستان برای چه دارید این جلسه را دارید بیهوده می گذرانید؟!! این حرفا چه است که می گویید! می دانید، ماها گاهی یا حرفی می زنیم که ثمری ندارد یا خدایی ناکرده در آن گناه است و غیبت است و تهمت، می گفت دوستان چرا این حرف ها! یک حرف دینی بزنیم. عزیزان من، بزرگان ما خیلی مراقب بودند، خیلی مواظب مجالسشان بودند، مراقب باشید گاهی یک ساعت، دو ساعت، دوستانه پنج نفر ده نفر می نشینیم وقتی از این جلسه قیام می کنیم چه شد؟! آبروی کسی را نبردیم؟! دل کسی را نشکستیم؟! تهمت به کسی نزدیم؟! در خون کسی معاذالله سهیم نشدیم؟! به این آسانی حرف نزنیم، به این آسانی قضاوت نکنیم، خیلی مواظب باشیم.

خدا رحمت کند مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، ایشان می فرمودند  من وقتی در یک مجلسی می نشینم، نبض جلسه را دست خودم می گیریم، اگر می بینیم در جلسه دارند یک حرف های بیخودی می زنند، برمی گردانم، حمران بن اعین تذکر می داد به دوستان، این چه حرفی است برگردید به حرف های مفید، بر گردید به حرف های سودمند، بار اول تذکر می داد، بار دوم تذکر می داد، بار سوم، اگر می دید این ها اهل این حرف ها نیستند، جلسه را رها می کرد و ترک می کرد، الان متاسفانه در جامعه ی دینی ما گاهی وقتی می گویی این حرف را نزنید غیبت است، حرف خودمان را بزنیم، چه کار داریم به حرف دیگران! مسخره می کنند، می گویند آقا شما برای ما مقدس شدی! شما هم برای ما دیانت را به رخ ما میکشی!! این ویژگی اول حمران بن اعین.
 ویژگی دوم: با همه ی خوبی هایی که داشت که امام باقر(علیه السلام) درباره ی آن ها می فرمودند «اوتاد الارض» استوانه های زمین «اعلام الدین» امام درباره ی یک کسی بفرماید: “اوتاد الارض”، “اعلام الدین” خیلی مهم است، با همه ی خوبی، ولی آمد محضر امام باقر در مدینه، همین صحابی باوفای حضرت گفت آقا من با خدا احد و پیمانی بستم که دیگر از مدینه بیرون نروم تا یک سوالی را از شما بپرسم جواب من را ندهید من دیگر از مدینه نمی روم، آقا فرمودند سوالت چیست؟ بپرس، گفت آقا می خواهم ببینم «ام من شیعتکم» من از شیعیان شما هستم؟ (این ها بهترین شیعه های حضرت بودند، ولی بازهم نگران بودند)، فرمودند: «نَعَم فِی الدُّنیا و الآخِرَهِ» در دنیا و آخرت با ما هستی، اسامی شیعیان ما با نام پدرانشان در دفتری پیش ما مکتوب و نوشته شده است.

یک نمونه ی دیگر ی بگویم، شخصیت بزرگواری است به نام عبدالله بن ابی یعفور، وقتی این بزرگوار از دنیا می رود، امام(علیه السلام) یک نامه ای می نویسند به مُفَضَل، این نامه پنج سطر است، در پنج سطر نامه سه مرتبه امام درباره ی صحابی بزرگوارشان می فرمایند صلوات الله عیله، چه کردند که به این درجه رسیدند؟ امام درباره ی او می فرماید: در زمان ما کسی مثل او مطیع خدا، رسول و امام نبود. ولیّ خدا درباره ی صحابیشان اینطوری شهادت می دهند. امروز اگر امام زمان (علیه السلام) بخواهند درباره ی ما شهادت بدهند ما لایق چنین تعابیری هستیم؟ ما لایق چنین عباراتی از امام زمان(علیه السلام) درباره ی خودمان هستیم؟ امام  عصرش، امام زمان او می گوید: “در این عصر و دنیا کسی مثل او مطیع خدا، مطیع پیامبر و مطیع امام نبود”. آمد محضر امام باقر(علیه السلام) گفت آقا «وَ اللهِ لَوْ فَلَقْتَ رُمّانَه» بخدا قسم یک انار را دو نیمه کنید، بفرمایید این نیمه اش حلال است و آن نیمه اش حرام است «فَقُلْتَ اِنَّ الَّذِی قُلْتَ حَلالٌ حَلالٌ وَ اِنَّ الَّذِی قُلْتَ حَرامٌ حَرامٌ» من می گویم آقا این نیمه حلال است  و آن نیمه حرام است؛ حضرت دو مرتبه فرمودند «رَحِمَک الله» رحمت خدا برتو باد. ما تسلیم احکام دین هستیم؟! یا گاهی خدایی ناکرده اگر یک بخشی از دین را نمی پسندیم به یک طوری توجیه می کنیم، از کنار آن فرار می کنیم، اما یک بخشی از دین را که می پسندیم به آن عمل می کنیم! «وَ اللهِ لَوْ فَلَقْتَ رُمّانَه» به خدا قسم یک انار را دو نیمه کنی من می پذیرم، بفرمایید این بخشش حلال و این بخشش حرام، اگر ما گفتیم امام با وحی الهی ارتباط دارد، احکام را از امام می گیریم، شرایع را از امام می گیریم، که او غیر مستقیم نه اینکه جبرائیل بر او وحی می کند، نه از پیامبر می گیرد و پیامبر از پروردگار، اگر این باور ما بود حتما این تسلیم را در مورد امام خواهیم داشت.

بازدیدها: 12169

یک دیدگاه

  1. بسیار متشکرم از سایتتان و مطالب خوب آن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *