احترام و حفظ مقدسات
یکی از خصوصیاتی که مؤمن باید داشته باشد و از لوازم ایمان هست، احترام به مقدسات است. اینکه نسبت به مقدسات حریم داشته باشد. مقدساتی که خود خداوند متعال نسبت به آنها ادبش را به ما در قرآن یاد داده است، احترام گذاشتن به مقدسات را پرودگار به همه یاد داده است. مقدسات چیزهایی هستند که رنگ و بوی الهی دارند و خداوند متعال، جلوه و ظهور خاصی در آنها کرده است. چیزهایی که ارتباط ویژه با خدا دارند. درست است که همه ی موجودات و مخلوقات با خدا ارتباط دارند، همه ی موجودات مخلوق خدا هستند و خدا در همه ی موجودات جلوه کرده، آیه و نشانه ی خدا هستند اما بعضی از امور هستند که خدا ظهور خاص و جلوه ی خاص در آنها دارد و ارتباط ویژه با آنها برقرار کرده است مثل کلام الله، کتاب الهی، انبیاء و اولیای الهی، بعضی از زمانها و مکانهای مقدس، اینها اموری هستند که خدا ارتباط خاصی با آنها برقرار کرده است و پروردگار عالم برای اینها حریمی قرار داده است لذا شما می بینید در فقه ما احکامی هم برای اینها قرار داده شده است لذا برای مقدسات احکامی در فقه ما قرار داده شده که حریمشان محفوظ بماند مثلا شما می دانید در مکانهای مقدسی مثل حرم معصومین یا مساجد، فرض کنید فردی که جنب هست نمی تواند مستقر شود یا چیز نجسی را نمی توان آنجا قرار داد که آن محل را نجس کند یا اشیاء وقف شده برای آن را نمی توان بیرون برد یا کتاب خدا کتاب مقدسی است و احکامی در دین برای آن قرار داده شده است که حریمش حفظ شود مثلا کسی نمی تواند بی وضو به آن دست بزند، اگر صفحه ای از قرآن در جای نجس قرار گرفت فورا باید آن را خارج کرد. اینها مقدساتی هستند که خدا احکامی برایشان قرار داده است تا حرمتشان حفظ شود. از ویژگیهای یک مؤمن حفظ حرمت مقدسات است.
ویژگی های نظام لیبرالی
متأسفانه در فرهنگ غرب که یک فرهنگ مادی است و بعد از رنسانس چند قرن قبل به خدا و دین و مذهب پشت کردند و کم کم چشمها از آسمان به زمین دوخته شد و آن چیزی که محور زندگیشان قرار گرفت، سود و لذت شد؛ یعنی آنچه که محور قرار گرفت، تأمین لذتهای تنی و بدنی و غریزی و سود و سرمایه بود. این به عنوان محور و اصل شد در زندگی، و طبیعتا آزادی هایی برای رسیدن به سود و لذت. در فرهنگ سرمایه داری لیبرال آزادی برای به دست آوردن سود و درآمد مادی و لذتهای غریزی است.برای لذتهای تن و بدن. وقتی که این فرهنگ مادی شکل گرفت و جا افتاد، طبیعتا جایی برای مقدسات نیست؛ چون اگر مقدسات بخواهند محترم باشد آزادی ها را محدود می کنند و قید می زنند. این طبیعتا با فرهنگ لیبرال سازگار نیست. اگر بخواهند انبیای الهی و انسانهای مقدس را محترم بشمارند، کتابهای آسمانی را هم محترم بشمارند، تعالیم انبیاء یعنی دین را هم محترم بشمارند یعنی طبیعتا خط قرمزهایی که دین ترسیم کرده در لذت بردن، در سود بردن این خط قرمزها را باید محترم بدانند خب این با فرهنگ سرمایه داری لیبرال که برای رسیدن به سود و لذت آزادی گذاشته اند، نمی سازد. خط قرمزهای آنها چیزهای دیگری است که با خط قرمزهای دین سازگار نیست، با این محدودیتها نمی سازد. طبیعتا مقدسات اگر الف آن بخواهد گفته شود و آن را قبول کنند باید تا یاء بروند لذا از همان اول مقدسات را به عنوان موهومات و خرافات کم کم زیر پا گذاشتند. اصلا مقدسات یک وصله ی ناجوری هست برای فرهنگ مادی سکولار. یک وصله ی ناچسب است و تقدس زدایی از فرهنگ دینی از لوازم فرهنگ مادی است. تقدس زدایی روی دیگر سکه ی دین زدایی است. وقتی دین را نمی توانند در زندگی پیاده کنند مقدسات را هم همینطور. از این جهت هست که طبیعتا دیگر آزاد می گذارند مثلا کاریکاتور کشیدند برای انبیاء، می گویند آن هم یک انسانی بود مثل بقیه ی انسانها و حریمی برای آن قائل نیستند، کتاب نوشتن علیه دین را آزاد می گذارند یا کتب مقدس را استهزاء کردن، این به عنوان آزادی بیان آزاد گذاشته می شود. آزاد می گذارند نقد و انتقاد از حتی انبیاء را همین حرفی را که در کشور ما متأسفانه بعضی ها زدند که حتی پیغمبر را هم می شود نقد کرد و پیغمبر خودش اجازه ی نقد خود را داده بود و اگر ظهوری باشد و امام زمانی هم بیاید نقد او هم مجاز است. ببینید این حرف – من نمی خواهم بگویم دانسته گفته شده یا نادانسته ولی – هر چه که هست این مال فرهنگ دین نیست، این مال فرهنگ قرآن نیست این مال همان فرهنگ لیبرال هست که برای مقدسات حریمی قائل نیستند و تعهدی برای آنها حس نمی کنند و تقدس زدایی جزء دستور کارشان هست.
ویژگی فرهنگ دینی
در فرهنگ دینی ما، در فرهنگ قرآنی ما نسبت به ولی معصوم خدا که متصل به وحی است و متصل به حقیقت است، هرچه می گوید و هر رفتاری دارد عین حقیقت و عین دین است، این هنر نیست که در مقابل ولی خدا آدم جسارت کند و او را نقد کند هنر در مقابل معصوم این است که جمله اعضاء چشم باید بود و گوش، هنر این است که حرفش را فهمید و تسلیم بود نه نقد کرد. شما در قرآن ببینید که می فرماید ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم خیرة من امره، یک مؤمن نباید وقتی خدا و رسول چیزی را امر کردند اختیار داری کند، در مقابل آنها خودش را عددی بداند که من هم در مقابل تو حرف دارم.
یا جایی دیگری که قرآن فرمود فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما اگر کسی حتی در قلبش نه روی زبانش یک زیغ و اعتراضی نسبت به حکم رسول باشد نه روی زبانش انتقاد کند بلکه در قلبش اگر یک اعتراضی نسبت به او باشد این هنوز به ایمان نرسیده، این هنوز شرک دارد. بنابراین این مال آن فرهنگ لیبرال است که آزاد گذاشته اند، مقدسات را زیر پا گذاشتن و حرمتی برای آن قائل نبودن. البته عجیب اینجا است یعنی چیزی که واقعا یک بام و دو هوا هست این است که در عین حالی که مقدسات دینی را اینطور زیر پا گذاشته اند و کنار زده اند و تقدس زدایی کرده اند و این خط قرمزهای دینی را هیچ اعتنایی نکرده اند خودشان متناسب با منافعشان یک خط قرمزهایی درست کرده اند و به شدت از آن دفاع می کنند.
چرا از هولوکاست دفاع می کنند؟
شما همه می دانید این هولوکاست که یک ادعایی است که یهودی های صهیونیست کرده اند که شش میلیون یهودی توسط نازی ها در آلمان کشته شدند که این ادعا را کردند برای اینکه مظلوم نمایی کنند و بتوانند باج بگیرند والان همین صهیونیستها صریحا دارند به واسطه همین مظلوم نمایی، صهیونیستها دارند از خیلی از کشورهای اروپایی از جمله آلمان باج می گیرند؛ حال این ادعا را اگر کسی خدشه به آن وارد کنند به شدت با او برخورد می کنند یعنی این خط قرمز است! مقدسات خط قرمز نیست اگر کسی به آن بی حرمتی کند جرم نیست اما در بسیاری از کشورهای اروپایی اگر کسی هولوکاست را زیر سؤال ببرد جرم است؛ در اتریش تا ده سال زندانی دارد، در بلژیک 5 هزار فرانک جریمه و تا یک سال جریمه دارد، در فرانسه چند سال قبل که همه ما دیدند آن رژگاردی که 80 سالش بود و کتابی نوشت و هولوکاست را زیر سؤال برد، محاکمه اش کردند، زندانیش کردند و جریمه اش هم کردند. در بسیاری از کشورهایی اروپایی اینطور است حتی در خود آلمان، آلمانی ها که باید حساس باشند و این تهمت را نپذیرند حتی در آنجا هم اگر کسی علیه هولوکاست حرف بزند جرم است. خب شما ببینید علیه پیغمبر حرف زدن جرم نیست، کاریکاتور کشیدن جرم نیست، مسخره کردن نسبت به مقدسات و هتک مقدسات جرم نیست ولی خط قرمزهایی که خودشان درست کرده اند جرم است!
در هر حال تقدس گرایی یکی از لوازم ایمان است که انسان به مقدسات احترام بگذارد و از مقدسات دفاع کند و تقدس زدایی یکی از لوازم فرهنگ مادی هست. و طبیعتا در آن فرهنگ مادی مقدسات زیر پا گذاشته می شود و محترمات الهی محترم شمرده نمی شود
خانواده نهاد مقدس
یکی از محترمات و امور مقدس، خانواده است. خانواده که من شب قبل عرض می کردم محلی هست که یک معبد است، محل عبادت است، محلی است که محبوب خدا است، شما همه در قرآن خوانده اید پروردگار عالم می فرماید از آیات الهی و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمه اینکه دو نفر با هم ازدواج کنند، بنای خانواده را تشکیل دهند این از آیات الهی و محبوب خدا است. در خانه و خانواده اگر کسی اهل باشد خیلی سهل تر راه خدا را پیش می گیرد و بالا می رود و قرب پیدا می کنید لذا در روایات خوانده اید من تزوج فقد احرز نصف دینه اگر کسی ازدواج کند نصف دینش را احراز کرده است آنجا بهتر و سهل تر می توان راه خدا را پیش گرفت. در روایت هست که پیغمبر اکرم فرمود بنایی محبوبتر از تشکیل خانواده و بنای ازدواج پیش خدا نیست. ما بنی فی الاسلام بناء احب الی الله عزوجل و اعز من التزویج آنهایی که ازدواج نکرده اند حتی بعضی از عرفاء حتی بعضی از اهل سلوک که ازدواج نکرده اند به خاطر عذری، ولی با این وجود یک کمالاتی که از طریق ازدواج باید گیرشان بیاید گیرشان نیامده است؛ آن پختگی که از طریق ازدواج و تشکیل خانواده باید گیرشان بیاید گیرشان نیامده است. این ریاضت در خانواده را نکشیده اند این تربیت در خانواده برایشان صورت نگرفته است از این جهت بعضی از عرفای ما هم این نقصان را داشته اند در روایات ما از امام صادق علیه السلام است که جوانی که عزب از دنیا می رود در عالم برزخ وقتی می بیند چه نقصی دارد، لو خرج تعبیر امام صادق علیه السلام این است که اگر به او اجازه دهند از برزخ خارج شود و برگردد به دنیا لتزوجوا اولین کاری که می کند ازدواج است. چون آنجا فهمیده است که چه نقصهایی داشته است، بنای ازدواج یک بنای محبوب نزد خداوند متعال است.
عرض بنده این است این سه کلمه را عنایت بفرمایید: خانواده محل عبادت، محل ریاضت و محل تربیت است. هم محل عبادت است که دیشب روایتش را عرض کردم انبوهی از روایات را ما داریم که عباداتی در خانه می توان انجام داد و ثوابهایی در خانه گیر انسان می آید با کارهای خیلی ساده که به هیچ وجه در مسجد گیرش نمی آید البته در مسجد هم چیزهایی هست که در خانه نیست ولی منظور این است که خانه معبد و محل عبادت است؛ عبادات عجیب و غریب. دوم اینکه خانه محل ریاضت است. آنهایی که اهل ریاضت هستند و دوست دارند مراتبی از قرب را در درگاه خداوند متعال طی کنند بدانند که یکی از بهترین جاها برای ریاضت و پا گذاشتن روی نفس خانه است و خانواده.
نصیحت علامه طباطبایی
مرحوم علامه طباطبایی به کسی که از ایشان نسخه ی سیر و سلوک می خواست فرمود اگر متأهل هستی نسخه ی سیر و سلوکت این است که در خانه اهل مدارا باشی، اهل گذشت باشی، اهل اخلاق و تفاهم باشی. در خانه ای که به هر حال دو نفر یا چند نفر هستند، گاهی اختلاف سلیقه پیش می آید، گاهی اصطکاک پیش می آید اینجا اگرچه حق با تو هم باشد باید پا روی نفست بگذاری و گذشت کنی که صفا و صمیمیت از بین نرود خب این ریاضت است دیگه، سخت است! ریاضت یعنی پا روی نفس گذاشتن و سختی کشیدن.
عذاب قبر از سه دسته برداشته می شود
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود (البته این روایت مربوط به خانمها است اما روح یک بخش آن و فلسفه اش چیزی است که آقایان را هم میگیرد) سه دسته از خانمها هستند ثلاثة من النساء یرفع الله عنهن عذاب القبر که خدا عذاب قبر را از آنها بر می دارد: اول امرأة صبرت علی فقر زوجها زنی که با فقر زوجش بسازد، همسری که به هر دلیلی تنگدست است. زن دیگر اینجا قوز بالا قوز نشود و مدام درخواست کند و زندگی را سخت تر کند بلکه با فقر شوهرش بسازد. دوم امرأة وهبت صداقها زنی که مهریه اش را ببخشد که نشانه ی دوستی و محبت و صفا هست که به هر حال این مهریه اش را به او ببخشد و به او اعتماد کند و سوم امرأة صبرت علی سوء خلق زوجها زنی که با بداخلاقی همسرش بسازد بالاخره در خانه اگر قرار شود که دو نفری یکی بداخلاقی کند بالاخره یکی تقصیر دارد حالا اگر او هم بخواهد مقابله به مثل کند خانه می شود میدان جنگ، توپخانه ها علیه همدیگر به کار می افتد، لذا یکی باید کوتاه بیاید. حالا اگر آن یکی زن باشد، کوتاه بیاید این ریاضت را تحمل کند و پا روی نفسش بگذارد پیغمبر فرمود زنی که صبرت علی سوء خلق زوجها این عذاب قبر از او برداشته می شود. در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام هست که این فشارش را در همین دنیا تحمل کرده است این سختیش را در همین دنیا کشیده است خدا کریمتر از این است که کسی را دو بار عذاب کند. زنی که اینطور صبر کرده در چنین خانه ای این فشارش را در همین دنیا تحمل کرده است. پروردگار عالم فشار قبر را از او برمی دارد. نقطه ی مقابل اگر مردی هم سوء خلق همسرش را تحمل کند و با بداخلاقی او بسازد، زندگی را به هم نزند، تا بتواند او را تربیت کند این هم فشار قبر ازش برداشته می شود. خانه محل ریاضت.
خانه محل تربیت
و سومین نکته این که خانه محل تربیت است. تا این کلمه را می شنویم که خانه محل تربیت است فوری ممکن است شما بفرمایید معلوم است دیگر، خانه محل تربیت بچه هاست دیگه، نه عزیز من! قبل از اینکه خانه محل تربیت بچه ها باشد محل تربیت بزرگترهاست. خیلی از ماها وقتی که هنوز ازدواج نکرده بودیم وقتی که هنوز مجرد بودیم خودمان را خیلی نمی شناختیم، وقتی آدم متأهل می شود آن وقت خیلی از عیبها و نقصها و نقطه ضعفهایش را می فهمد، می فهمد چقدر کم صبر است، کم گذشت است، می فهمد که گاهی سوء ظن دارد، می فهمد که چه بسا خدا نکرده بخیل است و آنجایی که باید خرج کند خرج نمی کند، این نقطه ضعفها قبلا پیدا نبود بعد از تأهل و تشکیل زندگی آدم اینها را می فهمد، خب وقتی فهمیدید درست کنید، نقطه ضعفها را برطرف کنید.
در روایات ما هست که اگر می خواهید کسی را بشناسی سه جا بشناس. امام صادق علیه السلام فرمود (این روایت در امالی شیخ طوسی است) اگر می خواهید کسی را بشناسید سه جا او را امتحان کنید یکی حتی تسافر معه در مسافرت آدم می تواند رفیقش را بشناسد، هرچقدر هم ظاهر سازی کند مثلا خود را نشان ندهد در مسافرت که خوشی و ناخوشی ها و سختی ها و مشکلاتی هست آدم خود را نشان می دهد. دوم عند الدینار و الدرهم در مسائل مالی، جایی که شما احتیاج مالی پیدا کردی چه بسا همان کسی که همیشه می گفت نوکرتم، چاکرتم آن موقع که احتیاج داری از او خبری نباشد. و سوم هنگام عصبانیت است. هنگام عصبانیت عقل کار نمی کند، انسان ملکاتش را بیرون می ریزد. آنجا آدم جوهره ی افراد را بخواهد بشناسد می تواند بشناسد.
من این را برای چه گفتم؟ برای اینکه در خانه و خانواده هر سه چیزش برای خود آدم پیش می آید خودت را بشناس. هم مسافرت پیش می آید در خانواده، خودت و ضعفهایت را بشناس. هم مسائل مالی پیش می آید خودت را بشناس که آیا دست و دلباز هستی یا نه، و هم عصبانیت پیش می آید خودت را بشناس. آدم خودش را همینجا اصلاح کند. خوشا به حال آن کسی که در خانه ضعفهایی اگر دارد روی خودش کار می کند و خود را تقویت می کند. یک آقایی می گفت من کسی را عادل می دانم که خانواده اش پشت سرش نماز بخوانند، این معلوم است خیلی آدم خوبی است که در خانه آن حداقل هایی را که باید داشته باشد دارد.
یکی ازخصوصیت های آیت الله بروجردی
با هر زحمتی شده ضعفهای خودمان را تقویت کنیم برای عالم قبر نگذاریم. رضوان و درود خدا بر مرحوم آیت الله بروجردی. ایشان واقعا فوق العاده بود. ایشان یک خصوصیتی که داشت و شاگردانشان نقل می کنند گاهی اوقات عصبانی می شد و خودش هم خیلی رنج می برد از این عصبانیتش. بعضی از اوقات حتی می رفت دست آن شاگردش را که از او عصبانی شده بود می رفت برای بوسیدنش. گاهی اوقات نذر می کرد. ببینید آدمی که می خواهد خودش را درست کند که به عالم قبر نکشد این چنین است. با خودش نذر کرده بود که اگر یک بار دیگر عصبانی بشوم یک سال روزه بگیرم نذر مجازات و اتفاقا هم یک بار در درس یکی از شاگردها به او اشکال کرده بود و ایشان عصبانی شده بود، یک سال روزه گرفته بود و بعد رفت در خانه شاگردش برای حلالیت طلبیدن خواست دست او را ببوسد که او قسمش داد که من از صمیم قلب حلالتون کردم و یک ذره کدورت در دلم نیست، من طاقت ندارم شما دست من را ببوسید! آقای بروجردی در زمان مرجعیت و پیرمردیش نه زمان طلبگی و جوانیش!! اینطوری آدم همت دارد که به آخرت نکشد و همینجا خودش را درست کند.
چگونه مواظبت از خانواده کنیم
خانه محل تربیت است اول از همه تربیت بزرگترها، بله در مرتبه ی بعد تربیت بچه ها. و این را هم من عرض کنم خدمت شما همانطوری که همه ی ما می دانیم مهمترین رکن برای تربیت بچه هایمان در خانه این است که خودمان (پدر بزرگوار! مادر بزرگوار! مربی ای که در جایی تعدادی متربی داری!) خودمان اهل عمل باشیم. جابر بن عبدالله انصاری وقتی آیه ی 6 سوره ی تحریم نازل شد یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا خدا فرمود مؤمنین هم مواظب خودتان باشید که در جهنم نروید هم خانواده تان را مراقب باشید، جابر آمد خدمت پیغمبر گفت یا رسول الله! اینکه خداوند متعال در این آیه می فرماید مواظب خودتان باشید جهنم نروید این را می فهمیم، اینکه واجبات را انجام دهد، گناهان و محرمات را ترک کند جهنم نمی رود اما اینکه می فرماید مواظب خانواده هایتان باشید که جهنم نروند، چطوری است؟ چه کار باید بکنیم؟ پیغمبر سه چهار نکته فرمودند اولین نکته اش این بود که فرمودند اعملوا الخیر خودتان عامل به خیر باشید. در خانه ای که خانواده از زیر و بم زندگی هم خبر دارند، آنجا با سخنرانی و صرف حرف و نصیحت نمی شود تربیت کرد آنجا خود آدم باید اهل عمل باشد، الگوی عملی بودن. اصلا من عرض بکنم اخلاق، عرفان، تربیت و امثال این طور مفاهیم قبل از اینکه خواندنی باشد که در کتابها بخواند یا شنیدنی باشد که در سخنرانی ها گوش بدهد، دیدنی است؛ آدم باید یک اهل عمل و اهل اخلاق و اهل معرفت را ببیند. الگوهای عملی را آدم باید ببیند. این بهترین راه تربیت است.
درس اخلاق یا عالم اخلاق؟!
رضوان خدا بر شهید مظلوم شهید بهشتی. در خاطرات ایشان هست که از امام راحل سؤال کرده بود که آن زمان که شما طلبه بودید و جوان بودید در قم چه کسی درس اخلاق می گفت؟ امام فرموده بودند در آن زمان کسی اخلاق نمی گفت، آن زمان آدمهای اخلاقی بودند که ما از آنها درس می گرفتیم. یک کسی مثل آشیخ ابوالقاسم کبیر قمی بود، مثل آشیخ عبدالکریم حائری یزدی بود که اینها مجسمه ی تقوا و عمل و سادگی و ساده زیستی و تواضع بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم کبیر قمی که از مراجع آن زمان قم بود و معاصر با آشیخ عبدالکریم حائری یزدی بود به قدری متواضع بود به قدری بی تکلف بود خود ایشان در بازار دم مغازه ها می رفت، خرید می کرد، آب را از آب انبار می کشید و می آورد، یک مرجع تقلید خودش این کارها را می کرد. یک مرتبه ای در یک جلسه ای برای تجلیل از ایشان کسی گفت آیت الله العظمی، ایشان گفت اولا آیت الله العظمی امیرالمؤمنین است بزرگترین آیه ی خدا که در زیارت نامه ی امیرالمؤمنین و زیارت نامه امام جواد علیهما السلام هست السلام علی آیته العظمی، و ثانیا اگر می خواهید تجلیل کنید من را تجلیل نکنید آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی را تجلیل کنید، او امروز علم اسلام به دستش است، او را تجلیل کنید. یک مرتبه دم قصابی رفته بود گوشت بگیرد. قصاب ایشان را می شناخت خواست از قسمتهای خوب گوشت به ایشان بدهد، ایشان گفت ممنونم، نمی خواهم، منصرف شد! گفت حاج آقا دارم گوشت خوب براتون می کشم! گفت چون داری گوشت خوب برای من می کشی نمی خواهم، آن بدهایش را به چه کسی می خواهی بدهی!؟ چون فرق می گذاری من نمی خواهم.
ببینید اینها الگوهای عملی دین بودند. در خانه پدر و مادر اگر می خواهند تربیت کنند باید الگوی عملی باشند. در همین تهران خودمان یک خانمی هست مادر موفق، مادر چهار فرزند، یکی از یکی بهتر، متدین تر، مهندس، دکتر، تحصیل کرده، نجیب، از این مادر موفق سؤال کردند شما چطور توانستید این بچه ها را خوب تربیت کنید، در دور و زمانه ای که بچه ها خیلی در اختیار پدر و مادرهایشان نیستند؟ گفت من آنچه که می خواستم بچه هایم بشوند، خودم عمل کردم. بر خلاف بعضی از ماها که آنچه که خودمان نشدیم و آرزو داشتیم از بچه هایمان می خواهیم این نمی شود به قول آن سخن حکیمانه بچه های ما آنچنان می شوند که ما هستیم نه آنچنان که می خواهیم. خودمان باید اهل عمل باشیم.
عمل دینی در کنار اخلاق دینی
گاهی ممکن است بعضی سؤال کنند بعضی از خانواده های متدین را می بینیم که اهل عمل هستند؛ اهل نمازند، اهل روزه اند، مادر اهل حجاب است، اهل عمل دینی و مناسک دینی هستند. شما که می فرمایید اهل عمل باشید ما خانواده هایی را می بینیم که اهل عمل هستند اما بچه هایی در آن خانه هستند که نماز نمی خوانند، اهل دین نیستند، یا دختر آن حجابی که باید داشته باشد ندارد با اینکه مادرش محجبه است، چرا اینطور است؟ مگر شما نمی گویید اگر پدر و مادر اهل عمل باشند بچه هایشان خوب در می آیند؟ البته من یک چیزی را در پرانتز عرض کنم گاهی موقع پدر و مادر هیچ تقصیری ندارند هر چیزی که لازم بوده انجام بدهند انجام داده اند اما بچه خوب در نمی آید چون عامل تربیت فقط پدر و مادر نیستند. از جاهای دیگر هم بچه ها تربیت می پذیرند، بچه های بعضی از ائمه و انبیاء هم خوب نبودند. امام هادی علیه السلام فرزندش جعفر کذاب بود که ادعای امامت می کرد. امام رضا علیه السلام برادری داشت به نام زید النار، برادر تنی هم بود (فرزند موسی بن جعفر) که امام رضا علیه السلام چند بار هم توبیخش کردند که گمان نکن فرزند موسی بن جعفر هستی هشت در بهشت به روی تو باز است!!
خب اینجا تقصیر با پدر و مادر نیست، عوامل تربیت چیزهای دیگر هم هستند که ممکن است تأثیر سوء بگذارد، من مقصودم این نیست، من مقصودم جاهایی است که پدر و مادر اهل عمل دینی هستند یک جا یک چیزی کم می گذارند، و آن اینکه اهل عمل دینی هستند اما اهل اخلاق دینی نیستند. عمل دینی دارند اما اخلاق ندارند، در خانه که می روند تند هستند، با کوچکترین بهانه ای می پرند. اینجا همین پدری که اینچنین یک مرتبه تند است و پرخاش می کند، گاهی موقعها همین، بچه را بی دین می کند؛ بچه می گوید اگر دین این است و اگر نماز این است که تو می خوانی تو خودت را درست نکردی، این نماز را من نمی خواهم. درود خدا بر آن پدر و مادرهایی که در خانه سعیشان بر این است که هم عمل دینی و هم اخلاق دینی داشته باشند. قسم می خورم به خدا این اعتقاد همه ی ما است که ما دین و مذهبی داریم که اگر کسی به آن عامل بشود، سنگ را زیر و رو می کند، متحول می کند چرا بچه اش را نتواند عوض کند. خدا رحمت کند مرحوم آسید مهدی قوام را، بزرگواری که اسمش را خیلی شنیده اید. ایشان را یک مرتبه ای دزد خانه شان می زند، یکی از دزدهایی که به کاهدون می زند. دزد وارد خانه ایشان می شود و کسی هم در خانه نبود. این دزد هرجا را می گردد چیز دندان گیری پیدا نمی کند فقط یک قالیچه پیدا می کند. این قالیچه را لوله می کند و زیر بغل می گذارد و وقتی می خواهد از خانه بیرون برود از آن طرف آقای آسید مهدی قوام وارد خانه می شد. آقای آسید مهدی قوام تا او را می بیند می گوید سلام علیکم، خیلی خوش آمدی، مهمان هستی، مهمان حبیب خدا است، آن هم مهمانی که با پای مبارک خودش خانه ی آدم آمده باشد. برگرد بریم یک چایی درست کنم با هم بخوریم. این دزده می گوید ما را به اتاق برد، هی احوال پرسی می کند، خوش آمدگویی می کند، من از خجالت دلم می خواهد زمین دهن باز کند فرو بروم و این آقا هی تعارف می کند. رفت یک چایی درست کرد آورد و گفت اگر ظهر می مونی من یک آبگوشت بار می کنم با یکدیگر ناهار می خوریم. گفتم نه حاج آقا اجازه می دهید من بروم؟ این قالیچه هم از دستم رها شده بود. آقای آسید مهدی قوام گفت بفرمایید! میگه من بلند شدم بروم ایشان قالیچه را برداشت آورد دنبال من و تا دم در آمد. به روی من نیاورد که من دزد هستم، آن آخر به من گفت آقا این هدیه است، قالیچه را به من داد و گفت این هدیه است. بعد موقع خداحافظی یک کلمه به من گفت؛ گفت جوان فقط پاک زندگی کن! یکی از مریدهای بعد ایشان که دیگر پشت سر ایشان نماز ایشان و … می آمد همین دزده بود که با این عمل و اخلاق ایشان زیر و رو شد. دین ما خیلی دین و مذهب قشنگی است اگر آدم اهل عمل باشد می تواند بچه های خود را تربیت کند این است که پیغمبر فرمود خودتان عامل به خیر باشید. اعملوا الخیر
صمیمیت و رفاقت: شاه کلید تربیت
و نکته ی دوم این که پدر عزیز! مادر عزیز! بزرگترها! رفیق بشویم با بچه هایمان. شاه کلید تربیت، رفاقت است. رفاقت هم احتیاج به توضیح ندارد که یعنی چه. رفیق شخصیت رفیق را حفظ می کند، شخصیت بچه هایمان را حفظ کنیم. رفیق برای رفیقش وقت می گذارد، وقت بگذاریم برای بچه هایمان. رفیق گاهی مواقع حرف می زند او گوش می کند گاهی رفیق حرف می زند من گوش کنم، دو طرفه است، گاهی مواقع بچه حرف بزند و بزرگتر گوش کند. یک طرف فقط نیست که، پادگان که نیست. رفاقت داشته باشیم با بچه هایمان، صمیمیت داشته باشیم. حتی اگر نیاز باشد تذکری هم بدهیم تذکر با رفاقت است لزومی ندارد که رگ گردن کلفت بشود با پرخاش. با رفاقت هست. با بچه ها رفیق بودن و صمیمی بودن. خدا رحمت کند امام راحلمان را من در خاطرات زندگیشون می خواندم که وقتی که خانواده شان دور ایشان جمع می شدند دو سه هفته یک مرتبه با خانواده جمع می شدند بگو بخند داشتند، امام خیلی قاطی می شد با بچه ها، با همان روحیه ی بچگی با بچه ها برخورد می کرد. یک مرتبه یکی از صبیه ها و دخترخانمهایشان بچه ی خودش را که نوه ی امام باشد را نیاورد. امام سؤال کرد که چرا بچه را نیاوردی؟ گفت ترسیدم سر و صدا و شلوغ کنه و شما را اذیت کنه. امام فرمود اگر دفعه دیگه نیاوردیش خودت هم نیا. من دوست دارم، بذار سر و صدا بکنه. با بچه هایمان صمیمی و رفیق باشیم یک جاهایی هم اگر احیانا یک چیزی هم می بینیم که به سلیقه ی ما نمی خورد یک مقدار دندان روی جگر بگذاریم. رقبای تربیتی کنار پدر و مادر آمده در خانه ها با بچه دارد رفیق می شود و همراه اولش می شود نگذاریم همراه اول بچه هایمان گوشی موبایلشون باشد، نگذاریم همراه اولشان کامپیوترشان باشد، شبکه های اجتماعی باشد ، بلکه همراه اولش باید پدر و مادر و برادر و خواهرش باشد. در خانه ی حضرت زهرا و امیرالمؤمنین علیهما السلام آن چیزی که بین این دو و بچه هایشان حاکم بود رفاقت و صمیمیت بود. اولا امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیها بچه ها را صدا می کردند با احترام صدا می کردند. یا ابامحمد و یا اباعبدالله صدا می زدند. در عین شوخی و بازی که با آنها داشتند. پیغمبر اکرم وقتی خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها می آمدند رو دست و پا می ایستاد و حسنین سوار می شدند و حضرت دور می زدند. در روایت دارد افکه الناس مع الصبیان شوخترین افراد با بچه ها بود. ما کمی سنمان بالا می رود می گوییم در شأنمان نیست. پیغمبر در شأنشان بود با بچه ها بازی می کرد ماها گاهی می گوییم شأنمان نیست. افکه الناس مع الصبیان. در خانه ی حضرت زهرا سلام الله علیها گاهی خانم مسابقه خط می گذاشتند بین بچه هایشان، گاهی مواقع پیغمبر صلی الله علیه و آله حضور داشتند. مرحوم صدوق در امالی نقل کرده که یک مرتبه پیغمبر بین حسنین که سه چهار سالشان بود مسابقه کشتی گذاشتند. در بین کشتی پیغمبر امام حسن را تشویق کردند هیا حسن هیا حسن جانم حسن جانم حسن! حضرت زهرا سلام الله علیها گفتند پدر جان! حسین که کوچک تر است او را تشویق نمی کنید؟ پیغمبر فرمود زهرا جان جبرییل آن طرف ایستاده میگوید هیا حسین هیا حسین من هم حسن را تشویق می کنم. صمیمی بودند، شوخی می کردند، بازی می کردند. مرحوم محدث قمی در سفینة البحار نقل کرده اند که یک مرتبه امام مجتبی علیه السلام زمانی که چهار پنج سالشان بود می رفتند نماز پیغمبر و حضرت بعد از نماز که سخنرانی می کردند امام مجتبی با همان سن کم تمام خطبه ی پیغمبر را می گرفت و حفظ می کرد و به سمت خانه می دوید و می گفت جدم رسول خدا سخنرانی کرد. حضرت زهرا می گفتند می توانی بگویی؟ می گفت بله. روی یک بلندی می نشست مثل منبر و بسم الله می گفت و شروع می کرد خطبه ی پیغمبر را تکرار کردن. شب که امیرالمؤمنین به خانه می آمدند حضرت می گفتند پدر بزرگوارم در مسجد این مطالب را گفتند؟ امیرالمؤمنین تعجب می کردند که شما که مسجد نبودید از کجا می دانید. حضرت می فرمودند حسن اینها را برای من می گوید. امیرالمؤمنین خیلی دوست داشت یک مرتبه شیرین زبانی بچه را گوش کند شب که سخنرانی پیغمبر تمام شد از یک راه دیگری سریع به خانه آمد و پشت پرده ای پنهان شد. امام مجتبی طبق هر شب آمد و گفت جدم سخنرانی کرد، و شروع می کرد گفتن. اما یکی دو جا زبانش گیر کرد. گفت یا اما کَلَّ لسانی لعل سیدا یرآنی زبانم گیر کرد مثل اینکه بزرگی من را می پاد (مواظب من است) امیرالمؤمنین از پشت پرده آمد و او را غرق در بوسه کرد. خوش بودند، صمیمی بودند، رفیق بودند با هم دیگر. آن وقت در این خانه است که حسنین و زینبین تربیت می شود که تاریخ ساز بودند. در این خانه ی صمیمی و با نشاط. اما افسوس که نشاط این خانه خیلی طول نکشید، تا زمانی بود که پیغمبر اکرم زنده بود، حامی بزرگشان پیغمبر بود.
روضه
وقتی پیغمبر رحلت کرد، دیگر غریب شدند، مظلوم شدند، از آن به بعد بود که آن نشاطی که در آن خانه بود ما زالت بعد ابیها در آن 75 روز یا 95 روز بعد از پیغمبر دیگر حضرت زهرا باکیة العین پیوسته گریه می کرد در فراق پدر بزرگوارشان و مصیبتهایی که بر آنها وارد شد. مثل دیروزی که روز آخر عمر حضرت زهرا سلام الله علیها بود دو اتفاق رخ داد. یک اتفاق در زمان حیات حضرت زهرا سلام الله علیها در روز آخر قبل از شهادت و یک اتفاق بعد از شهادت هنگام غسل. این دو اتفاق را در ذهنتان بگیرید. یک اتفاق این بود که حضرت زهرا سلام الله علیها در بستر خوابیده بودند خواب پدر بزرگوارشان را دیدند که مثل زمانی که در دنیا بودند آمدند و زهرا را بوسیدند و ملاطفت کردند. حضرت زهرا عرض کرد پدر جان! ما بعد از شما از امتت چها که کشیدیم، شروع کرد شکوه و گلایه کردن. پیغمبر اکرم فرمود دخترم امشب مهمان من هستی. حضرت زهرا از خواب بلند شد. امیرالمؤمنین ظاهرا در صحن و حیاط خانه بود. حضرت زهرا صدا کردند، امیرالمؤمنین آمدند کنار بستر حضرت زهرا نشست. گفت خانم! چیزی شده؟ حضرت فرمودند من الان پدر بزرگوارم را در خواب دیدم، گله کردم به ایشان از امت که چه جفاها که به ما کردند. پدر بزرگوارم فرمود که امشب مهمان من هستی یعنی حضرت داشت خبر مرگش را به امیرالمؤمنین دادن. امیرالمؤمنین آهسته آهسته گریه کردند، زهرا جان! از رفتنت و از جداییت داری می گویی؟ حضرت زهرا نقل خوابش تمام شد. چند لحظه ای سکوت برقرار شد، حضرت زهرا شروع کرد بلند بلند گریه کردن. امیرالمؤمنین شما دیگر برای چه گریه می کنی؟ شما که امشب از هم و غم دنیا رها می شوی و مهمان پدر بزرگوارت خواهی بود؟ حضرت زهرا فرمود ابکی لما تلقی بعدی من گریه ام به خاطر شما است. از آن چیزهایی که بعدا می بینی. راست گفتی زهرا جان! بعد از اینکه شما رفتی امیرالمؤمنین تنها شد. بعد از شما سر به چاه می گذاشت در نخلستانها. بعد از شما غریب شد. این یک حادثه ای بود که رخ داد قبل از شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها. حادثه ی دیگری که مثل دیشب نیمه شب رخ داد هنگام غسل دادن، همه آهسته آهسته گریه می کردند یک صدای شر شر آب بود که اسماء می ریخت و امیرالمؤمنین غسل می داد، بچه ها دور تا دور نشسته بودند زانوی غم به بغل گرفته بودند یک لحظه آدم تصور کند این بچه های 5 ساله، 7 ساله و بچه های کوچک. شاید یک چیزی جلوی دهنش حضرت زینب سلام الله علیها گرفته بود که صداش بلند نشه، بابا گفته آروم گریه کنید. یک مرتبه دیدند امیرالمؤمنین دست از غسل کشید و بلند شد و شروع کرد بلند بلند گریه کردن. اسماء عرض کرد حق دارید، مثل زهرایی را از دست داده اید اما خودتان فرمودید که آهسته گریه کنید که امیرالمؤمنین فرمود الان دستم رسید به پهلوی او. وسط غسل غسال حضرت زهرا دست از غسل کشید عین این دو حادثه برای یک زهرا کوچولویی هم در کربلا رخ داد یک فاطمه ی کوچکی بود که بعدا معروف شد به رقیه، فاطمه ی صغیره یا فاطمه ی صغری که در اشعار حضرت زینب سلام الله علیها هست که یا اخی! فاطمه الصغیرة کلمها، این طفل معصوم هم خیلی سختی کشید، خیلی مصیبت دید، مثل مادرش زهرا ضرباتی بر او وارد شد و کتک خورد. در خرابه ی شام بود که شب خواب پدر بزرگوارش را دید، امام حسین علیه السلام آمد مثل همیشه بغلش کرد شروع کرد بوسیدنش، این طفلک شروع کرد با امام حسین درد و دل کردن که ببین بابا، ما را زدند، عمه جان ما را زدند، شروع کرد درد و دل کردن و گفتن مصیبتهایش. اباعبدالله علیه السلام به او ملاطفت کرد. یک مرتبه از خواب بلند شد دید همان خرابه ی سرد و تاریک. گفت عمه جان! بابام کو؟ همین الان من در بغلش بودم. خرابه ماتم سرا شد شروع کردند همه گریه کردن، حضرت زینب سلام الله علیها مثل همیشه که بچه ها را آرام می کرد، گفت پدر مثلا سفر رفته کنایه از سفر آخرت، بابات سفر رفته. عمه جان! همین الان من در بغلش بودم، الان من کنارش بودم، کو پدرم، آنقدر گفت و گفت. شما جزییات را می دانید سر مقدس سید الشهداء را برایش آوردند. سر را دستش دادند این طفلک چند لحظه سر را نگاه کرد انگار شوکه شد، چند لحظه سر را نگاه کرد در یک نقلی من دیدم که فرصت پیدا نکرد اصلا حرف بزند خواست ببوسد که افتاد فوضع فمها علی فمه الشریف ثم ماتت در یک نقلی هم آمده که چند کلمه حرف زد که بابا چرا اینطوری شدی؟ چرا رگهای گردنت اینطور شده؟ در خرابه نیمه شبی غساله ای را آوردند برای غسل دادن حضرت رقیه، وقتی داشت غسل می داد و همه گریه می کردند این زن غساله دست از غسل کشید شبیه مادرش زهرا که غسالش امیرالمؤمنین دست از غسل کشید، سؤال کرد بزرگتر این بچه کیه؟ زینب کبری فرمود چه شده؟ گفت خانم این بچه مریضی داشت؟ این کبودی ها و سیاهی های پشتش مال چیه؟
بچه را دفن کردند حضرت زینب سلام الله علیها یکی یکی بچه ها را آرام کرد. خودش احتیاج دارد گوشه ای بنشیند گریه کند. همه را آرام کرد، یک نفر را نتوانست آرام کنه، خواهرش ام کلثوم که روی قبر رقیه افتاده بود و بلند بلند گریه می کرد. حضرت زینب سلام الله علیها تسلی داد گفت عزیز دلم ما بزرگتریم، بچه ها به ما نگاه می کنند، چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ ام کلثوم یک جمله گفت گفت زینبم! یک چیزی دیدم که دلم را آتش می زند، هر موقع یاد آن می افتم نمی توانم آرام بگیرم. وقتی در کاروان اسرا ما را وارد شام کردند رقیه در بغل من بود می دید که این بچه های شامی در دستشان لقمه نانی هست، آهسته سر به گوش من گذاشت گفت عمه جان من گرسنه هستم اگر می شود یک لقمه نان به من بدهید. زینب آن چیزی که دلم را آتش می زند این است که نتوانستم حتی با یک لقمه سیرش کنم و از دنیا رفت. خوابید در خرابه تا که کاخ ظلم را با ناله ی یتیمی خود زیر و رو کند
لاحول و لا قوة الا بالله
خدایا به آبروی حضرت زهرا و فرزندانش فرج مولایمان امام زمان تعجیل بفرما. رهبر بزرگوارمان خدمتگزاران دین بر توفیقاتشان بیفزا
پايگاه اطلاع رساني هيأت رزمندگان اسلام
بازدیدها: 10483