سخنرانی صوتی حجت الاسلام و المسلمین عابدینی|سیره تربیتی حضرت یوسف (علیه السلام) در قرآن کریم
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی حضرت یوسف (علیه السلام) در قرآن کریم
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 26-03-97
بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
عید میآید اگر رؤیت شود ابروی تو *** ماه از رو میرود گر بنگرد در روی تو
هر ستاره فرصتی بکر است تا دیدار ما *** از میان صد هزاران روزن گیسوی تو
شب ندارم شام اما روزه دارم روزها *** تا شوم چون موی و پیچم در میان موی تو
بادها از فرط مستی دست افشان پایکوب *** در سمائی صوفیانه میوزند از کوی تو
آرزو دارم بمیرم، غسل و تدفینم کنند *** چشم بگشایم ببینم زندهام پهلوی تو
صد هزاران قاصدک را سوی تو پر دادهاند *** نیست اما نیست اما قاصدی از سوی تو
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. فرا رسیدن عید سعید فطر را تبریک میگویم. جشنوارهی فطرتهای پاک، طاعات و عبادات شما قبول باشد. انشاءالله خدای متعال خودشان جایزه همهی ما را به دست ما بدهند. انشاءالله بهترینها برای شما رقم بخورد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمة الله، خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام دارم. اعیاد بر شما مبارک باشد. انشاءالله در این عید جایزههای ویژه از جانب خدا به همه ما بدهند، در رأی همه این جایزهها آزاد شدن گردن ما از آتش جهنم باشد و بهترین جایزه ما ارتباط و فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد.
شریعتی: انشاءالله حال و هوای ماه رمضان در زندگی ما استمرار داشته باشد، در حال و هوای روزها و شبهای ما باقی بماند که چقدر آسمان نزدیک بود به ما و چقدر آرزوهای ما طبق تعبیر بلند امام سجاد در دعای 45 صحیفه دست یافتنی بود و به ما نزدیک بود. انشاءالله خداوند را همیشه مهمان دلهایمان بکنیم. قبل از شنیدن نکات شما در ذیل بحث حضرت یوسف، مسألهی فقهی را که در این ماه هر روز میشنیدیم بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله جایزه همه ما را در این ایام فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهند. پس از روزه دانستن بعضی از احکام برای ما لازم است، اگر کسی نتوانست روزه بگیرد به هر دلیلی، اگر تا سال آینده نتواند قضای روزه را انجام بدهد، علاوه بر قضای روزه در سال بعد، یک مد طعام هم باید به عنوان کفاره بپردازد. این یک مد طعام که به عنوان کفاره باید بپردازد، آیا میتواند به هر فقیری بدهد و بگوید: این را طعام بخر؟ نه! باید اطمینان داشته باشد که این پول صرف خرید طعام میشود. یا باید غذا بدهید و اگر غذا ندادید به او میدهید، او وکالت دارد از جانب شما برای خریدن غذا. یک مسأله دیگر این است که اگر کسی تا سال آینده نتوانست قضای روزهاش را بگیرد، اگر به دلیل مریضی یا مسافرت نتوانست روزه بگیرد یا کوتاهی کرد تا سال آینده، هی تأخیر انداخت، آیا اینکه نتوانست روزه بگیرد، اگر نمیداند که تأخیرش کفاره دارد، دانستن یا ندانستن در کفاره اثر دارد یا ندارد؟ میگوید: نه، علاوه بر قضا که هست، چه بداند که کفاره دارد چه نداند کفاره بر او واجب میشود. هم قضا و هم کفاره دارد. این یکسال که گذشت، چه بداند کفاره دارد، چه نداند و بعد بفهمد، کفاره بر گردنش هست.
باز هم به حضرت یوسف علیه السلام سلام میکنیم و از ایشان اذن میگیریم که هم شفاعت ما را داشته باشند و هم اجازه بدهند به قصه ایشان وارد شویم و استفاده کنیم و توفیق بدهند در اینکه بهرهمند باشیم نسبت به نکاتی که خدای سبحان در مورد ایشان ذکر کرده است و ایشان را عزیز داشته است و به عنوان صدیق معرفی کرده است. انشاءالله این نبی صدیق الهی به ما کمک کنند که استفاده عملی و علمی بیشتری داشته باشیم. به آیه 30 این سوره رسیدیم. بعد از اینکه خبر جریان زلیخا، همسر عزیز مصر بین زنهای مصر پیچید. «وَ قالَ نِسْوَةٌ فِي الْمَدِينَةِ امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِي ضَلالٍ مُبِينٍ» (یوسف/30) با غلام خودش مراوده داشت و از حالت عادی خارج شد و این شدت پیدا کرد که حتی به التماس در ارتباط با این غلام افتاد که از شأن یک خانم که در مسند حاکمیت قرار داره دور است. این مسأله طوری شد که آبروی زلیخا تحت تأثیر قرار گرفت.
با توجه به کوششی که عزیز مصر کرد که مسأله همانجا تمام شود و سربسته بماند، اما چون دامن یک رجل پاکی مورد اهانت و تهمت قرار گرفته بود، بالاخره مسأله فاش شد و این فاش شدن هم طهارت بیشتر یوسف را به دنبال داشت. هرچند یوسف این کار را نکرد و از جانب یوسف این مسأله نبود. یکی از چیزهایی که در اینجا نقل میشود این است که در آیه بعدی تعبیر را خوب بیان میکند. «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَ» وقتی زلیخا شنید مکر این زنان را، نشان میدهد این گفتار فقط یک گفتار عادی نبود. بلکه یک مکر و حیله بود و یک نقشه بود. تفاوت مکر با کید این است. مکر یک نقشه کشیدن و تفکر پشت کار دارد. اما کید در مرتبه عمل است. درست است کید از جهت ظهور قویتر است چون در مرتبه عمل است، لذا به زلیخا گفت: «إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيم» کید شما عظیم است. آن کید در مرتبه عمل بود اما اینجا خود خدای سبحان نقل میکند، «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَ» یک نقشهای پشت کار هست. با حساب و کتاب این مسأله اتفاق افتاده بود و میدانستند چه میخواهند. زلیخا فرد سیاستمداری بود. در کنار اینکه یک عاشق دلباخته بود و همه هستیاش را بر سر عشقش گذاشته بود، اما شخص سادهای نبود. بی خود به این مقام و منصب هم نرسیده بود. نقشههایی که در مسائل مختلف میکشید و حتی سلطهاش بر عزیز مصر که به راحتی بر او غلبه داشت، نشان میدهد شخصیت بسیار قوی است. اینجا هم این خانم با یک نقشهی کامل معکوس نقشه آنها، به گونهای اینها را مبتلا کرد، که اگر آبروی زلیخا در اثر چند سال ریخته شد، آبروی آنها در چند لحظه ریخت.
«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ» (یوسف/31) به سوی اینها پیک ویژه فرستاد. «أرسَلت» یعنی اینها را با یک شرافتی تحویل گرفت. یک موقع آدم دعوت میکند هرکس بیاید، اعلام میکند جشن و سرور است، اطعام است بیایید. اما یکوقت پیک ویژه میفرستیم آن هم با یک تشریفات، «أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ» تک تک اینها را دعوت کرد. تعداد اینها زیاد نبود. بین ده تا حدکثر چهل نفر ذکر کردند. اینها زنان اشراف و سرشناس مصر بودند. اینها را دعوت کرد «وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً» این خیلی تعبیر زیبایی است. برای هر کدام تک تک یک جای فراخی قرار داد که تکیه بدهند، راحت باشند. اینها همه با نقشه بود. یعنی فقط نمیخواست اکرام کند. زلیخا با یک نقشه کاملاً حساب شده جلو رفت. پیک ویژه فرستاد که همه قبول کنند و بروند. «وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً» به هرکدام از اینها هم بعد از اینکه نشستند گفتگو کردند، میوه آوردند و پذیرایی کردند، چاقوهایی آورد که از حد عادی هم تیزتر بود. به تک تک اینها چاقو دادند. «سِکّین» یعنی آرامش، چاقو چه ربطی به آرامش دارد، بعضی از اهل لغت این را نقل کردند که سِکّین از این باب گفته شده که جان حیوانی را که جان دارد به سکونت میرساند و میگیرد. «وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ» بعد یوسف را به گونهای آماده کرده بود، یوسف غلامش بود و جایی که گناه و خطا نبود مجبور به اطاعت بود. در بعضی نقلها دارد، مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: همه با بهترین لباسها و آرایش آمده بودند چون دعوت به یک جلسه رسمی شده بودند. در این حالت زلیخا به یوسف گفت: «اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ» نشان میدهد این جای دوری نبود. یا در قسمتی بود که مخصوص پذیرایی بود مثل آشپزخانه، یا در صندوق خانهای بوده که جلویش پرده بوده که دیده نشود. یوسف آماده بود که هر زمان صدایش زد، بیاید. یکباره وسط پذیرایی که چاقو دست زنان بود، دستور داد بیرون بیا! «اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ» بر اینها وارد شو! میخواست کاملاً ناگهانی باشد. بنا بود تا صدا زد یوسف بیاید.
خیلی از مفسرین گفتند: «فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَ» مکر زلیخا این بود که تمام شایعات را عمداً کردند تا زلیخا مجبور شود یوسف را نشان بدهد. میگویند: عمداً این افشاگری را کردند که زلیخا تحت فشار قرار گیرد و مجبور شود یوسف را نشان بدهد. دوست داشتند بدانند یوسف کیست و چرا زلیخا اسیر یک برده شد؟ زلیخا از این فرصت استفاده کرد و به صورت ناگهانی او را وارد جلسه کرد. «فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ» تا چشم اینها به یوسف افتاد، چاقو و ترنج دستشان بود. ترنج در اینجا همان بالنگی است که داریم. بالنگ میوه پذیرایی برای ما نیست. شاید آن زمان در مصر نوعی از این بالنگ بوده که قابل پذیرایی بوده است. پوست بالنگ محکم است و نیاز به چاقوی تیز دارد و عمداً چاقوی تیز گذاشته بودند. همان زمانی که پذیرایی شروع شد، یکباره یوسف وارد شد. آنقدر این حالت مبهوت کننده میشود به طوری که اینها همه از وجودشان خالی شدند. در نگاه به یوسف از خود بیخود شدند. دستهایشان را با چاقو میبرند. «فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ» آن چیزی که شنیده بودند، هزاران هزار بار آن را عمیقتر کنند، از جهت زیبایی و جمال، آن هم یوسفی که علاوه بر زیبایی، رفتارش هم زیبا بود. نقل شده زلیخا حدود هفت سال ناز میکشید که نگاهش کند و نگاه به زلیخا نکرده بود. آن حقیقت زیبایی یوسف که اکتسابی بود، زیبایی سیرت یوسف است که قرآن این را بزرگ میکند. زیبایی صورت که خلق است و انسان دخیل نیست. اگر دنبال کسی هستیم که ببینیم چیست، برای ازدواج چه خانم و چه آقا، نه اینکه زیبا نباشد، اما بداند زیبایی کار او نیست. زیبایی خلق خدا بوده است. لذا زیبایی دلیل خوبی نیست اما سیرت و اخلاق را اختیاراً ایجاد کرده است. زیبایی و زشتی دلیل بر خوبی و بدی نیست. زیبای مطلق مثل یوسف(علیه السلام) کم است. «فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ» وقتی دیدند، دیدند خیلی عظیمتر از چیزی است که تصور کرده بودند. «وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ» آنقدر مجذوب شدند، آنقدر از خود بیخود شدند در نگاه به جمال یوسف که دیگر وجودشان از خودشان خالی شد. به طوری که این چاقوی تیز «قَطَّعن» باب تفعیل است. یعنی اینها دست را میبریدند و مکرر دست را بریده بودند. «وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ» خدا منزه است! این بشر نیست. «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» او فرشته است. چون اینها بت پرست بودند، تمام زیباترین مظاهر که در نظر میگرفتند، این زیبایی را مظهر یک فرشتهای میگرفتند. آن زیبایی فرشته برای اینها غیر قابل تصور است، چون دیگر با چشم محسوس برای آنها دیدنی نبود. اینها به اینجا که میرسند آن اعتقادی که دارند، میگویند: این همان فرشته است که تمام زیباییها از او نشأت گرفته است. هرچه در عالم زیباست و زیبایی از او نشأت میگیرد این همان فرشته است. «ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلَّا مَلَكٌ كَرِيمٌ» این ملک زیبایی است. این کریم است. این فرشته است و بشر نیست.
زلیخا هم دید اینها دستهایشان را بریدند، دیگر نمیتوانند کتمان کنند. از طرف دیگر اینها کلامی را بر زبان آوردند که این انسان نیست. اینکه گفتند: این ملک کریم است و این ملک کریم بودن را اقرار کردند، زلیخا را تطهیر کردند. یعنی تو حق داشتی و ملامت ما بیجا بود. اینکه تو اینطور دلداده شدی، حق با توست. اینها با یک نظر و زلیخا چندین سال است صبح تا شب او را میبیند. «قالَتْ فَذلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ» (یوسف/32) زود استفاده کرد. «فَذلِکُنَّ» این با اشاره، اشاره حسی است. یعنی دیگر جایی برای اینکه بگوید یوسف، نه! این، دیگر جای کتمان نبود. این بود که مرا به این واداشت! «وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ» تا میبیند اینها هم اقرار کردند، از قبح مسأله در این جلسه ریخته میشود. در جریان «غلقت الابواب» همه درها را بست، همه را بیرون کرد. خودش با یوسف تنها بود و میخواست کسی نفهمد. اما اینجا وقتی شدت پیدا کرد و مکر اینها ضمیمه شد، آمده در مرئی و منظر و اول اقرار نمیکند. وقتی اینها اقرار کردند که زلیخا حق دارد. تا به جایی رسید که اینها هم اقرار کردند، زلیخا گفت: «وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ» به عزیز مصر گفت: یوسف اراده سوء به اهل تو داشت. جزای این چیست؟ ولی اینجا خودش اقرار کرد. وقتی گناه علنی شود و اقرار علنی شود، قبح مسأله ریخته شده است. لذا اینجا بر یوسف خیلی سخت بود. سختترین لحظه برای یوسف بود که زنان و زلیخا در اظهار عشق به یوسف هیچ حریم پنهانی را نمیخواستند رعایت کنند. فشار به یوسف شدید شد. از همان جلسه همه اظهار عشق و علاقه کردند. «فَاسْتَعْصَمَ» زلیخا گفت: من او را دعوت کردم و یوسف زیر بار نرفت.
«استعصم» که در باب افتعال رفته است، طلب نیست. زیادت حروف است که زیادت حروف بر شدت دلالت میکند. فقط زیادت حروف است که زیادت حروف بر شدت دلالت میکند. یعنی عصمت شدیدی ورزید. نه طلب عصمت کرد. «وَ لَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ» اگر این کار را از این به بعد نکنید، تا حالا با او مدارا کردم. اما از این به بعد «ما آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَ لَيَكُوناً مِنَ الصَّاغِرِينَ» به زندان میاندازم آن هم زندان با تحقیر! این سه آیه پشت سر هم بحث را به نتیجه میرساند. نکات عالی در اینجا آمده هم نسبت به خود این قضیه، نگاه اخلاقی، هم بحثهای انفسی مسأله که خیلی مباحث جالبی دارد و هم نکات تفسیری که اینجا ذیل اینها باید بیاید.
شریعتی: امروز صفحه 352 قرآن کریم، آیات 21 تا 27 سوره مبارکه نور را خواهیم شنید.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «21» وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى وَ الْمَساكِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ «22» إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ «23» يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ «24» يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ «25» الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ «26» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «27»
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! گامهاى شيطان را پيروى نكنيد و هركس پيرو گامهاى شيطان شود، همانا كه او به فحشا و منكر فرمان مىدهد و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، هرگز هيچ يك از شما پاك نمىشد. ولى خداوند هر كس را بخواهد، پاك مىسازد و خدا شنوا و داناست. صاحبان مال و وسعت از شما نبايد سوگند بخورند كه به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا چيزى ندهند، بلكه بايد عفو و گذشت نمايند و از آنان درگذرند. آيا دوست نداريد كه خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است. همانا كسانى كه به زنان پاكدامن و با ايمان و بىخبر (از هرگونه آلودگى) و نسبت بد مىدهند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى دورند و برايشان عذاب بزرگى است. روزى كه زبانها و دستها و پاهايشان، عليه آنان به آنچه انجام دادهاند گواهى مىدهند. در آن روز، خداوند جزاى حقّ آنان را بىكم و كاست خواهد داد و آنان خواهند دانست كه خداوند همان حقيقت آشكار است. زنان پليد، سزاوار مردان پليدند ومردان پليد، سزاوار زنان پليد. زنان پاك براى مردان پاك و مردان پاك براى زنان پاك. آنان از آنچه درباره ايشان مىگويند منزّهند و براى آنان مغفرت و روزى نيكويى است. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! به خانههايى كه منزل شما نيست، وارد نشويد، مگر آنكه اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام كنيد. اين به نفع شماست، شايد پند گيريد.
شریعتی:
باز بسم الله الرحمن الرحیم *** عاشقی هم عاشقیهای قدیم
خوشحالیم که در ایام عید سعید فطر همراه شما هستیم. یک ماه مهمان سفره کرامت خداوند متعال بودیم. وقتی افطار و سحر، شبهای قدر، بی نظیر بود. یک ماه تمام باران بارید و ما قطرههای باران را جمع کردیم برای روز تشنگیمان و همه این برکات و نعمتهایی که به سمت ما در این ماه سرازیر شد. مگر میشود این همه لطف و محبت خدا شکر نداشته باشد. «و لله الحمد الحمدلله علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولانا» اشاره قرآنی امروز را بفرمایند و انشاءالله قرار است از شخصیت وارسته علامه بحرالعلوم برای ما بگویند، انشاءالله از عید فطر هم نکاتی را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: آیه اول این صفحه، «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» شیطان اینقدر قدم به قدم و آهسته با ما ارتباط برقرار میکند که اصلاً احساس نمیکنیم. شیطان هیچکس را رها نکرده است. هرچند خیلی متکبر است و با افرادی که عزم راسخ دارد درگیر میشود. اما با بقیه خیلی آرام رام میکند. منتهی قدم به قدم و ذره ذره! اگر جایی دیدیم از 360 درجه یک درجه فاصله میگیریم، اما هرچه جلو میرویم این فاصله دورتر میشود. لذا حوصله شیطان خیلی زیاد است. جدان شدن اینقدر برای انسان غیر مهم جلوه میکند، اهمیت نمیدهد. فکر نمیکند کفر است، میگوید: این یک ذره چیزی نیست. گاهی از اصرار بر مکروه آغاز میشود اما این ذره را انسان با ندامت جبران نمیکند. حواسمان باشد هر خطایی مرتکب شدیم حتی کوچک، نادم باشیم. این نادم بودن و بی اعتنا نشدن جلوی شیطان را میبندد، حساسیت انسان را نسبت به بدی کم نمیکند. اما اگر نادم نشدیم، خطوه شیطان هم قدم گذاشتن و تابع شدن و ولایت شیطان را پذیرفتن است.
نکتهای در مورد سید السالکین، سید بحر العلوم عرض کنم. مقام اخلاص سید بحر العلوم خیلی عظیم بود. لذا دستورات ایشان برای بعد از خودش به عنوان دستورات اخلاقی برای سیر و سلوک یک دستورات باقی ماند. کتابی در سیر و سلوک دارد که بعضی از بزرگان که طریق مرحوم قاضی به بعد، به این کتاب بسیار جدی نگاه میکردند. جزء کتب درسی این طریق بوده است در نظام سیر و سلوک اخلاقی که نکته به نکته این کتاب را درسی میخواندند. پایههای این کتاب بر چهار عنوان استوار بود. اسلام، ایمان، هجرت، جهاد و هرکدام از اینها مراتبی داشت. اصغر, اکبر و اعظم! بزرگان فرموده بودند این کتاب نه فقط خواندنی و درسی است، بلکه داشتنی در حَذر و سفر است. توانسته دائم همراه داشته باشد و دائم نگاه کند. فرموده بودند: اگر کسی این کتاب را درست استفاده کند و بتواند در محضر اساتید داشته باشد، برای سلوک کفایت میکند. این کتاب چند چاپ شده است. یکی از بهترین چاپهایش چاپی است که آیت الله مرحوم سید محمدحسین تهرانی چاپ خوبی با حاشیه کرده است. یک چاپی هم مرحوم آیت الله مصطفوی کردند که چاپ خوبی است. قابل استفاده برای عموم هست اما سعی کنند این کتاب را بیشتر به صورت درسی داشته باشند. قدم به قدم بخوانند جلو بروند.
سید بحرالعلوم غیر از ملاقاتهایی که با امام زمان داشت، قضیه مهمی دارد که میرزای قمی که هم بحث با سید بحرالعلوم بودند، بعد از اینکه میرزای قمی به ایران میآید و مدتها اینجا بوده، یکبار که به نجف برمیگردند و سید بحر العلوم را میبیند، به سید میگوید: چه شد که اینطور خدای سبحان به تو عنایتهای ویژه کرد؟ سید میفرماید: من این را برای شما میگویم و برای کسی نقل نکنید. کسی را که امام زمان بغل کرده و در سینه فشرده غیر از این چه توقعی است؟ آیت الله حسن زاده فرمودند: ارتباط با سه تا از علماء در نظام عالم مثال و احضار روحشان خیلی سخت بودند. یکی از آن سه تا سید بحرالعلوم است که در مقام استقراب خدمت به امیرالمؤمنان آنچنان مشغول است که دعوت به او و گفتگو با او امکان پذیر نیست. اینها کمالاتی است که در رابطه با این بزرگوار هست.
در وداع ماه مبارک رمضان نکتهای را عرض کنم. وداع با ماه مبارک رمضان که از شب قبل از عید فطر بر ما وارد شده و هنوز هم ادامه دارد، این است که انسان حواسش باشد. در زیارات ما هم ذکر کردند که وقتی جایی زیارت میروی سعی کنید دلتان را جا بگذارید. یعنی وقتی یادتان میافتد یک احساس خوشایندی نسبت به زیارت همیشه برای شما باقی مانده باشد. اینقدر نمانید که خسته شوید و برگردید. لذا در ادعیه وداع دارد که با ناراحتی و فراق این دوری را ذکر کنند. مرحوم آ میرزا جواد آقا میفرمایند: اگر واقعاً انسان این حالت را ندارد، این دوری را احساس نمیکند، الآن غصه بخورد که چرا این حالت را ندارد. این حسرت خودش برای انسان فراق ایجاد میکند. احساس غصه دارد که چرا از ماه رمضان جدا شده است. درست است که در پایان این ماه به ما جایزه داده میشود اما جدا شدن از ماه رمضان هم برای انسان دردناک باشد. اگر انسان مدتی در وجودش این احساس را داشته باشد، ماه رمضان با وجود او اجین میشود. این تثبیت میشود و جز طلب وجود او میشود. انسان یاد ماه رمضان که میکند یاد خوشی و خوبیهایش است. این نکته که الآن غصه بخوریم که چرا غصه نمیخوریم. بدانیم که حقیقت ماه رمضان یک زمان زنده است. اگر باور کردیم که ماه رمضان یک موجود زنده و کریمی بوده که با انسان همنشین بوده، جدا شدن از این برای ما سخت است. انشاءالله خدای سبحان ما را با حقیقت ماه رمضان آشنا کند و جلوه جمالی این ماه را به ما نشان بدهد تا عاشق این ماه شویم. از الآن حسرت سال آینده را داشته باشیم که چگونه خودمان را آماده کنیم برای رسیدن به ماه رمضان. بعضی بزرگان مثل مرحوم میرزا جواد آقای ملکی میفرماید: بعضی تا شبهای قدر تمام میشد از فردای آن روز خودشان را آماده میکردند برای شبهای قدر سال آینده. چه کنیم که برای شب قدر آینده آماده کنیم؟
شریعتی: «اللهم لا تجعله آخر العهد من صیامنا أیاه فان جعلته فاجعلنی مرحوماً و لا تجعلنی محروما» بهترینها را برای شما آرزو میکنم.
عید است و دلم خانه ویرانه بیا *** این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
یک ماه تمام مهمانت بودیم *** یک روز به مهمانی این خانه بیا
انشاءالله خدا را برای همیشه مهمان قلبهایمان کنیم. «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک نمایید
بازدیدها: 260