سرگذشت هایی ویژه از شهدا| شهید حسن آبشناسان
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز می خواهیم برنامه را تقدیم کنیم به یکی از شیرمردای مردی که گمنام و ناشناخته است. دلیرمردی که علی رغم قدرت بدنی و تکنیک بالایش بسیار متواضع و خاکی بود. شهید ورزشکار ارتشی حسن آبشناسان. شهیدی که محبت و عشق به اهل بیت علیهم السلام را باشیر از مادر گرفته بود برای همین مادرش اسم پسرشر ا به عشق آقا امام حسن مجتبی علیه السلام حسن گذاشته بود. این علاقه و عشق مادرُ حسن را به اهل بیت علیهم السلام وصل کرده بود. طوری که خانمش می گوید در یکی از دستنوشته های آخرش می نویسد که خواب دیدم در حال پرواز هستم ولی دو سه متر از زمین بیشتر فاصله ندارم. می خواستم اوج بگیرم ولی مانعی جلوی من بود ناخودآگاه بلند یاعلی گفتم مانع برطرف شد و اوج گرفتم . این ارادت فقط در خواب نبود. خانمش می گوید هر وقت شهید آبشناسان به خاطر مسولیتها و کارهای مهمی که داشت می خواست تصمیم مهمی بگیرد سریع خودش را به مشهد مقدس می رساند و می رفت حرم امام رضا علیه السلام بعد از کلی دعا و مناجات آنجا تصمیمش را می گرفت. این علاقه و اراده به اندازه ای بود که به بچه هایش سفارش کرده بود اگر برایشان مقدور بود بعد از شهادتش بدنش را کربلا دفن کنند. شهید آبشناسان دوره های تخصصی زیادی را قبل از انقلاب در ارتش دیده بود. ایشان ظرف مدت سه سال دوره ی رنجری را تمام کرده بود علاقه اش به ورزش باستانی نماد عشق به مولاعلی علیه السلام بود که باعث شد در این ورزش پهلوانی هم استاد بشود. شهید آبشناسان همان ابتدای جنگ با اصرار زیاد خودش را به خط مقدم نبرد حق علیه باطل رساند و خالصانه درجنگ شرکت کرد. این در حالی بود که وقتی قبل از انقلاب علی رغم وضع مالی پایین وسختی که داشتند خانمش می گوید وقتی از او خواستند که همراه نیروهای ارتش شاهنشاهی برای سرکوب مخالفان یکی از سلطانهای همسایه های عربیمان که با کودتا حکومت را از پدرش گرفته بود برود در عوض صدهزار تومان که سال ۵۲ پول خیلی خیلی زیادی هم بود به او می دادند ولی چون این کار را ظالمانه می دانست نرفت می گفت این عمل ظلم به یک ملت مسلمان است. و رضای خدا در این کار نیست. این اخلاص شهید اینقدر زیاد بود که امیرسرتیپ جمشیدی نقل می کند که وقتی درجزیره ی مجنون از یک شناسایی خیلی سخت و پرخطر برگشته بودیم نیمه ی دل شب متوجه شدم که آبشناسان نیست. نگرانش شدم. وقتی دنبالش گشتم دیدم در آن دل شب رفته یک گوشه ی خلوتی و داره نماز می خونه و با خدای خودش مناجات می کند و از خدا شهادت را طلب می کند. بله عزیزان شهید آبشناسان رمز موفقیتش را در همین توسلات به اهل بیت علیهم السلام و اشک در خانه ی خدا می دانست برای همین شبهای جمعه فانوسی را برمی داشت و می رفت یک گوشه ی حسینیه یا دل صحرا و برای خودش دعای کمیل را زمزمه می کرد و اشک می ریخت.
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 476