سر الهام بخشی واقعه عظیم عاشورا

خانه / مطالب و رویدادها / سر الهام بخشی واقعه عظیم عاشورا

سر الهام بخشی واقعه عظیم عاشورا

garmabdari

رضا گرمابدری

اشاره 
یکی از ویژگی‌های بزرگ انسان، اشرف مخلوقات و موجودی که شایستگی خلیفه‌اللهی بر او نهاده شده، حفظ حوادث زندگی طولانی‌اش است. این وظیفه خطیر را تاریخ به عهده دارد. با اینکه تاریخ حوادث بسیاری را در خود ضبط و ثبت کرده، اما این به معنای یکسانی و برابری اهمیت آن حوادث نیست. با اینکه تاریخ خود اهل قضاوت و داوری درباره حوادث و وقایع نیست، قضاوت‌ها و داوری‌ها درباره حوادث و وقایع مهم را نیز ثبت و ضبط کرده است. میزان توجه تاریخ به وقایع که در اصل میزان توجه عالمان و بزرگان هر دوره به وقایع مهم جاری و گذشته است بازگوکننده اهمیت آن وقایع است. یکی از وقایع مهم تاریخی، واقعه بزرگ عاشورا است. اهمیت این واقعه بی‌بدیل چه از حیث اهمیت ذاتی و چه از حیث قدرت تأثیرگذاری بر روند زندگی نسل‌های مختلف در مناطق گوناگون، سبب شده تا اندیشمندان در برهه‌های مختلف به آن بپردازند و درباره آن سخن بگویند. کثرت مطالبی که درباره واقعه عظیم عاشورا گفته و نوشته شده سبب نگردیده تا دیگران با بسنده کردن به آثار برجای مانده از گذشتگان درباره عاشورا نگویند و ننویسند. این واقعه آنچنان عظیم و تأثیرگذار بوده که با وجود شرح و تفسیرهای گوناگون درباره آن به نظر می‌رسد هنوز هم ناگفته‌هایی از آن باقی است و همچنان باید زوایا و ابعاد آن واکاوی شود. یکی از بحث‌های مهم درباره تاریخ عاشورا بررسی راز الهام‌بخشی این واقعه است که نوشتار حاضر درصدد پرداختن به چهار عامل اصلی این الهام‌بخشی یعنی: ۱ـ دین، ۲ـ حسین(ع)، ۳ـ یاران
۴ـ پیام‌رسانان است.

دین
مهم‌ترین اتفاق در تاریخ زندگی انسان برخورداری از ادیان آسمانی است. یقیناً انسان بدون آشنایی با ادیان الهی در مسیر انسانیت قرار نمی‌گرفت و گذشت زمان تنها وجه حیوانی او را رشد می‌داد و تقویت می‌کرد. از آنجایی که هدف از خلقت انسان نیز تربیت و رستگاری است و این امر به خودی خود و یا با اتکا به شخصیت ذاتی انسان ممکن نبود، خداوند سبحان ادیان آسمانی را برای انسان فرستاد تا با تعلیم نیازهای انسانی الهی بتواند سایر توانایی‌های خود را شکوفا سازد. تأثیر ادیان آسمانی بر سیر زندگی انسان آنچنان عمیق و گسترده است که نمی‌توان برهه‌ای از زمان را یافت که اثری از تعالیم آسمانی در زندگی مردم آن برهه نباشد. این آثار یا مستقیم است مانند زمانی که خود پیامبران الهی در میان مردم حاضرند و یا غیرمستقیم است مانند زمانی که خود پیامبران در بین مردم نیستند، اما آثار تعالیم آنان بر زندگی مردم باقی و قابل مشاهده است. دو مقوله انسان و ادیان الهی تفکیک‌ناپذیرند و بدون ادیان الهی خلقت انسان و حتی آفرینش توجیه‌ناپذیر است. ادیان الهی به انسان عرضه شدند تا هدف از خلقت انسان معنا پیدا کند. به عبارتی انسان با وجود ادیان آسمانی می‌تواند با جهان ارتباطی پیدا کند که او را در مسیر هدف نهایی قرار دهد و بدون ادیان الهی انسان حیوان محض است. از این‌رو است که هر گاه زورمداران بر سرنوشت انسان‌ها حاکم شدند و آنها را از مسیر زندگی الهی خارج کردند، زندگی انسان‌ها رنگ و بوی حیوانی گرفته است. تربیت تاریخی انسان در سایه آموزه‌های ادیان الهی به آنجا رسید که با بعثت پیامبر اعظم(ص) و تعالیم دین اسلام انسان در پرتو آن برای همیشه می‌تواند در مسیر رستگاری باقی بماند؛ اما به مانند همیشه تاریخ، دین اسلام نیز از گزند دست‌های ناپاک در امان نماند و اندکی پس از رحلت پیامبر اعظم(ص) دست‌درازی‌های جاه‌طلبانه به ساحت دین مقدس اسلام آغاز شد تا به زمان امام حسین(ع) رسید. امام حسین(ع) با نظارت بر عملکرد معاویه و به دلایلی که طرح آن خارج از بحث حاضر است، وضعیت حکومتی و اجتماعی آن زمان را تحمل کرد؛ لکن با شناختی که از یزید داشت، پس از مرگ معاویه و به خلافت رسیدن یزید به مخالفت با وی پرداخت. با اینکه تاریخ، رویارویی امام حسین(ع) با یزید را عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید می‌داند؛ اما با توجه به شخصیت امام حسین(ع) و فساد شخصی و حکومتی یزید، چنانچه بحث بیعت هم در میان نبود، امام حسین(ع) با یزید کنار نمی‌آمد، افزون بر آنکه موانع زمان معاویه برای مخالفت‌های صریح امام حسین(ع) با حکومت نیز دیگر در میان نبود. با شناختی که امام حسین(ع) از تحولات پس از رحلت پیامبر اعظم(ص) و شخصیت پلید و کاملاً منحرف و بیگانه با اسلام یزید داشت، به‌خوبی متوجه شد که اسلام در معرض نابودی و هدم قرار گرفته است و در سخنان‌شان بارها به این نکته مهم اشاره داشتند. برای نمونه پس از مرگ معاویه و رسیدن خبر آن به مدینه و درخواست ولیدبن عقبه از امام حسین(ع) برای بیعت با یزید و برخورد اتفاقی مروان با امام حسین(ع) در فردای آن روز و تکرار درخواست ولید برای بیعت با یزید، حضرت(ع) به مروان فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید و قد سمعت رسول‌الله یقول: الخلافه محرمه علی آل ابی‌سفیان و علی‌الطلقاء و ابناء الطلقاء؛ ما از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم. هر گاه امت اسلام به رهبری همچون یزید دچار شود باید فاتحه اسلام را خواند. از رسول خدا شنیدم که فرمود: خلافت بر آل ابی‌سفیان و آزادشدگان و فرزندان‌شان حرام است.» ریشه این کلام امام حسین(ع) را باید در رخدادهای پس از رحلت پیامبر اعظم(ص) دید، آنجا که مسعودی نقل می‌کند: «وقتی عثمان به خلافت رسید، ابوسفیان طایفه بنی‌امیه را به منزل خود جمع کرد و گفت: آیا بیگانه‌ای در میان شما هست؟ (زیرا ابوسفیان کور بود) گفتند: خیر. گفت: ای بنی‌امیه خلافت را مانند گوی دست به دست بگردانید. به خدایی که ابوسفیان به آن قسم می‌خورد، من امید داشتم خلافت به شما برسد و میان فرزندان شما موروثی گردد.» ابن ابی‌الحدید هم می‌نویسد: «اصحاب ما فقط به فسق معاویه اکتفا نکرده‌اند، بلکه معتقدند که معاویه ملحد و بی‌دین است و اعتقادی به نبوت پیغمبر(ص) نداشته است. سپس از قول مطرف‌بن‌مغیره نقل می‌کند که شبی با معاویه نشسته بود که به معاویه پیشنهاد داد تا نسبت به بنی‌هاشم مهربان باشد و از بیت‌المال سهم بیشتری برای آنان در نظر بگیرد… معاویه پاسخ داد: هرگز. ابوبکر و عمر آمدند و رفتند و یادی از آنها باقی نماند، اما ابن‌ابی‌کبشه (منظور پیامبر(ص) است) همه روزه پنج بار با صدای رسا نامش به هنگام اذان برده می‌‌شود و می‌گویند: اشهد ان محمداً رسول‌الله و بعد از نام محمد! چه عَلَمی و کدام نام باقی‌ خواهد ماند؟ و من تا نام محمد را همچون وجودش دفن نکنم، دست‌بردار نیستم.» یزید هم هنگام مواجهه با سر مبارک امام حسین(ع) در جمع مسلمانان این شعر را انشا کرد: «لعبت هاشم بالملک فلا / خبر جاء و لا وحی نزل» یعنی «بنی‌هاشم با پادشاهی و حکومت بازی کردند و گرنه نه خبری از رسالت بود و نه وحی نازل می‌شد.» این نگاه نوه، پدر و پدربزرگ به اسلام است. از این نگاه، کینه‌ورزی آتشینی بیرون می‌ریزد که بی‌دینی و یا بهتر ضددینی آنها با دین خدا را آشکار می‌کند. در تأیید این ضددین بودن فرموده‌های صریح و روشنی از امام حسین(ع) وجود دارد که در ادامه به آن اشاره می‌شود.

حسین(ع)
امام حسین(ع) از جمله شخصیت‌های برجسته اسلام است که پیامبر اعظم(ص) کم‌نظیرترین تمجیدها را درباره ایشان داشته‌اند. حضرت امیر(ع) فرمود: «روزی رسول خدا دست حسن و حسین(علیهماالسلام) را گرفت و فرمود: «من احبنی و احب هذین و أباهما و امهما کان معی فی درجتی یوم القیامه؛ هر کس من و این دو (حسن و حسین) و پدر و مادرشان را دوست داشته باشد، در روز قیامت با من و در مرتبه من است.» و یا فرمود: «حسین منی و انا من حسین، احب الله من احب حسینا؛ حسین از من است و من از حسینم. خدا دوست دارد کسی را که حسین را دوست می‌دارد.» روایات از این دست درباره امام حسین(ع) زیاد است؛ اما هیچ‌یک از آنها بیانگر جایگاه و نقش امام حسین(ع) در واقعه عاشورا نیست. هر چند که در جای خود هر یک از آنها به تنهایی موجب فخر بر کائنات است. شخصیت عاشورایی امام حسین(ع) را باید از زمانی جست‌وجود کرد که والی مدینه به دستور یزید قصد داشت به هر نحوی شده از امام حسین(ع) بیعت بگیرد که حضرت با هوشمندی از بیعت خودداری و حرکت عاشورایی خود را شروع کرد. از این زمان تا هنگامی که روح آن امام عزیز در عصر عاشورا آخرین نقطه عروج انسان کامل را فتح می‌کند و به وصل جان‌آفرین نائل می‌شود، امام حسین(ع) نمایشی از شخصیت خود ارائه می‌کند که در همه ابعاد آن بی‌نظیر و یکتا است. با شناخت رفتار، حرکات و سکنات امام(ع) در این چند ماه مشخص می‌شود که یک مدار وجود دارد و آن هم حسین(ع) است. امام حسین(ع) در این مدت کوتاه، اصول و عصاره آموزه‌های الهی را که بزرگان زیادی برای تحققش زحمت‌ها کشیدند و مشقت‌ها تحمل کردند به نمایش در آورد و با خون خودش بیمه و جاودانه کرد. امام حسین(ع) در طول این دوران کوتاه، اما درخشان و روشنی‌بخش تا ابدیت، تماماً از دین گفت تا هم هدفش روشن باشد، هم دین با تمام قد و با همه گنجینه‌اش باقی‌ بماند و هم کسی حرکت امام حسین(ع) را تحریف و وی را به مسائل دیگر متهم نکند. یگانه نقش امام حسین(ع) در واقعه عاشورا آنچنان برجسته و پرنما است که همه‌چیز حول آن وجود عزیز وقوع یافته، دیده شده و باید دیده شود. عاشورا یعنی حسین(ع) و بس؛ و پس از آن هرچه است باید در سایه‌سار و ذیل این قامت رشید و استوار دیده شود و این همانی است که دشمنان اسلام نمی‌خواهند آن شود. حسین(ع) در کربلا حسین(ع) است، نه نوه پیامبر اعظم(ص)، نه فرزند علی(ع) و فاطمه(س) و نه برادر حسن(ع) حتی آنجایی که به دلایلی این نام‌های مقدس را به زبان جاری می‌ساخت و نسبت خود را با آنها در میان می‌گذاشت و چه بسا زمانی که این نسبت آشکار می‌شد، بخشی از سپاه دشمن با حسین(ع) خصمانه‌تر برخورد می‌کرد. حسین بزرگ، این ذبح، عظیم دغدغه دین داشت و گویا نصب‌العینش در این آوردگاه بزرگ این فرمایش بلند پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین(ع) بود که فرمود: «اذا حضرت بلیه فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا نزلت نازله فاجعلوا انفسکم دون دینکم؛ اگر خطری جان‌تان را تهدید کرد، مال‌تان را سپر آن کنید و اگر خطری دین شما را تهدید کرد، جان‌تان را سپر دین‌تان قرار دهید.» امام حسین(ع) جان خود و اصحابش را نه سپر دین خودش که سپر دین اسلام و همه انسان‌هایی که پس از وی آمدند، کرد. در نامه‌ای که امام حسین(ع) از مکه برای بزرگان بصره نوشت آمده است: «انا ادعوکم الی کتاب الله و سنه نبیه فان السنه قد امیتت و البدعه قد احییت فان تسمعوا قولی اهدیکم الی سبیل الرشاد؛ من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) می‌خوانم؛ زیرا سنت را از بین برده و بدعت را زنده کرده‌اند اگر حرف مرا بشنوید شما را به مسیر رستگاری هدایت می‌کنم.»
حضرت در نامه‌ای هم به بزرگان کوفه مرقوم داشتند: «فلعمری ما الامام الا العامل بالکتاب والآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علی ذات‌الله؛ به جان خودم امام و رهبر مسلمانان نمی‌تواند کسی باشد مگر عمل‌کننده به قرآن و اداره کننده جامعه براساس حق و قرار داشته در چارچوب الهی.»

یاران
شخصیت ویژه امام حسین(ع) سبب شده بود با وجود خطر بزرگ در کمین نشسته، افراد بزرگی به وی ملحق شوند و او را در این مأموریت بی‌همتای تاریخی همراهی کنند. برای شناخت دقیق این شخصیت‌های برجسته گواهی امام حسین(ع) به ارزش و منزلت آنها کافی و افتخاری بی‌بدیل برای آنها است. بنابر قول معروف امام حسین(ع) در شب عاشورا خطبه کوتاهی خواند و فرمود: «من اصحاب و یارانی باوفادارتر از اصحاب و یاران خود سراغ ندارم و… پس از آن امام فرمودند: بیعتم را از شما برداشتم و بروید. این فرمایش امام دل آن یاران وفادار را آتش زد و اعلام وفاداری‌ها یکی پس از دیگری آغاز شد و فردای آن شب چه زود هم اثبات شد. برای نمونه پس از مضروب شدن مسلم‌بن‌عوسجه، حبیب و امام حسین(ع) بالای سر وی آمدند، حبیب از مسلم خواست که به وی (حبیب) وصیت کند، مسلم مجروح در آستانه شهادت با صدای لرزان و بی‌رمق به امام(ع) اشاره کرد و به حبیب گفت: اوصیک بهذا ان تموت دونه؛ حبیب وصیت من این است که تا آخرین قطره خون از او (امام حسین(ع)) دست برنداری و آنگاه روحش به پرواز درآمد.

پیام رسانان
عاشورا در کربلا محبوس و مدفون نشد؛ زیرا دو پیام‌رسان بزرگ، حضرت سجاد(ع) و حضرت زینب(س) داشت. دو بزرگی که از ابتدا، هم ناظر حوادث بودند و هم روح بلندی داشتند که می‌دانستند باید عاشورا را در مسیر اسارت با خود ببرند تا اسیری باقی نماند و در آینده، انسانیت را از اسارت آزاد کند و چنین نیز شد. امامت امام سجاد(ع) و درایت و شجاعت حضرت زینب(س) سبب شد خون بر زمین ریخته امام حسین(ع) در کربلا و در بستر تاریخ فوران کند و شاخص و الهام‌بخش جوامعی باشد که می‌خواهند آزاد زندگی کنند و به رستگاری برسند. اگرچه مصائب سنگین عاشورا و پس از آن روح این دو امام‌زاده شریف و بزرگ را برای تمام عمر آزرده و پژمرده ساخت، اما وظیفه‌شناسی آنها در پیام‌رسانی عاشورا روح‌های مرده بسیاری را زنده کرد و این کار بزرگ هم به سبب محوریت امام حسین(ع) در عاشورا بود که چنین فرزند و خواهری داشت.
حسین(ع) رادمرد عاشورا چنان به استقبال مرگ رفت تا در آخرین برگ دفتر عاشورا فصل جدیدی برای شناخت دوباره‌اش باز کند تا همگان بدانند همیشه حسین و عاشورا را از نو باید شناخت. ابن اثیر نقل کرده است امام حسین(ع) در روز عاشورا به غیر از زخم‌هایی که به سبب اصابت تیرهای دشمن بر بدن داشت، ۶۷ زخم دیگر در بدنش بود که ۳۴ تای آن زخم شمشیر دشمن بود، شاید این بدن مجروح تصویری از آن خطبه امام(ع) در مکه باشد که طی آن اشاره داشت: برای من قتلگاهی معین شد که در آنجا فرود خواهم آمد، گویا با چشم خود می‌بینم که درندگان بیابان‌ها در سرزمینی در میان نواویس و کربلا اعضای بدنم را قطعه قطعه و شکم‌های گرسنه خود را سیر می‌کنند.
صاحب چنین بدن مجروحی در لحظات آخر با این کلمات، سرگشتگی همیشه تاریخ را رقم زد: «رضی‌الله رضا نا اهل‌البیت نصبر علی بلائه و یوفینا اجور الصابرین؛ خشنودی خداوند، خشنودی ما اهل بیت است، ما بر بلا و امتحان صبر می‌کنیم و خدا پاداش صابران را به ما می‌دهد.» بابی انت و امی یا حسین(ع).

karbala

بازدیدها: 117

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *