حافظه مشهدیهای قدیم پر است از خاطرات ریز و درشت از صحنها و رواقهای حرم رضوی؛ خاطراتی که گاه از یک واقعه مهم به یادگار مانده و گاهی شاید فقط یادآور یک زیارت دلچسب بودهاند. خاطراتی که گاه شیرینیاند و گاه تلخ و … درست مثل خاطره «حاج محمود قناد طوسی» از واقعه گوهرشاد که حالا پس از هشت دهه به روایت یک شاهد عینی نقل میشود.
حاج محمود میگوید: قضیه مسجد گوهرشاد خیلی دقیق توی ذهنم هست. یادم هست آنسال دستور تغییر لباس داده بودند. حتی پدر من هم که تا قبل از آن، عبا و عمامه تنش میکرد؛ بعد مجبور شده بود با پالتو و کلاه رفتوآمد کند… یادم هست صبح روز حادثه دورتادور فلکه حضرتی، هنگ سوار ایستاده بود. روی ساختمان «دررودی» و بعضی مسافرخانهها هم مسلسل کار گذاشته بودند. همان روز بعدازظهر وقتی که از مدرسه آمدم، دیدم کارگرهای مغازه پدرم برای زوارهایی که توی ایوان مقصوره تحصن کردهاند، سیب و شیرینی میبرند. برای همین هم بعدا سرهنگ نوایی مفتش فرستاده بود در دکان پدرم.
شب حادثه ما به رسم همیشه تابستانها توی حیاط خوابیده بودیم. خیلی از شب نگذشته بودم که صدای سه تا «یاعلی» توی شهر پیچید. بعد هم تیراندازی از روی پشتبامهای مسجد گوهرشاد شروع شد. یادم هست صبح هم با اینکه دکانها بسته بود، ما با درشکه رفتیم طرف مغازه. همانجا خود من بعضی از زخمیها را که میبردند بیمارستان، دیدم. البته همانموقع میگفتند کلی زخمی و مجروح را هم توی کالهای پشت هنگ زندهزنده دفن کردهاند.
رضاخان بعد از قضیه مسجد هم خیلی ظلم کرد. زمان او حتی خانمهایی هم که برای زیارت میرفتند، حق نداشتند حجاب بگذارند. پاسبانی نزدیک مغازه خودمان بود که خودم بارها دیده بودم مثل گرگی که میخواهد طعمه بگیرد حمله میکرد، روسری زنها را برمیداشت و میانداخت توی جوب آب. خیلی از این زائرهای بیچاره هم مجبور بودند خودشان را بیندازند داخل کارگاه مغازه پدرم…
بازدیدها: 210