فراگيرى زبانهاى مختلف
از ابو هاشم نقل شده است كه گفت: خدمت امام هادى (عليه السّلام) رسيدم و او به زبان هندى با من سخن گفت كه خوب نتوانستم به او پاسخ بگويم و مقابلش سطلى پر از سنگريزه بود. يك سنگريزه برداشت و آن را در دهانش گذاشت و مدتى آن را مكيد و بعد به طرف من انداخت. من نيز آن را در دهانم گذاشتم. به خدا سوگند! هنوز از جاى خويش برنخاسته بودم كه به 73 زبان كه نخستين آن، زبان هندى بود، سخن گفتم.
غنى شدن ابوهاشم به وسیلۀ کرامت امام على النقى علیه السلام
يحيى بن زكريّاى خزاعى از ابو هاشم نقل می كند كه با امام هادى (عليه السّلام) به پشت سامرّا رفتيم تا كسانى را كه می آيند، ببينيم. ولى آنان دير آمدند، پارچه زير زين را براى امام پهن كردند تا روى آن نشست. من هم از چهار پايم پياده شدم و او با من سخن می گفت و من از تنگ دستى و فقرم ناليدم.
پس حضرت دستش را دراز كرد و مشتی شن برداشت و فرمود: اى ابو هاشم! با اين به زندگى خودت وسعت بده و آنچه ديدى پوشيده دار.
پس آنها را گرفتم و پوشاندم تا اينكه برگشتيم و نگاه كردم و ديدم مانند طلاى قرمز، می درخشد آنگاه زرگرى را به خانه خويش دعوت كردم تا عيار آنها را تعيين كند.
او گفت: طلايى به خوبى آن نديده ام در حالى كه مانند سنگريزه است، اينها را از كجا آورده اى؟
گفتم: از قديم در خانه ما بوده است.
اگر بخواهیم، اینها برای ماست!
صالح بن سعيد روايت می كند كه: متوكل به دنبال امام هادى (عليه السّلام) فرستاد تا او را به سامرّا بياورند. وقتى كه حضرت به آنجا رسيد، متوكل دستور داد تا به آن حضرت، اجازه ورود به كاخش را ندهند و در كاروانسراى فقرا ساكن نمايند! من به خدمتش رسيدم و گفتم: در تمام امور می خواهند نور شما را خاموش كنند و شما را كوچك کنند. شما را در اين كاروانسرا جاى دادند! حضرت فرمود: اى پسر سعيد! تو اينجايى؟ آنگاه با دستش اشاره كرد. باغهايى را ديدم كه در آن نهرهايى جارى است و حوريان و جوانان در گردش اند. چشمم حيران ماند و شگفتی ام زياد شد.
حضرت فرمود: اگر بخواهيم، اينها براى ماست.
منبع: جلوه هاى اعجاز معصومين عليهم السلام، قطب راوندى، مترجم غلام حسن محرم، جامعه مدرسين،1378
بازدیدها: 144