سوگ سروده های اربعین
به روی دامن افشانم گلاب دیده خود را
مگر جویم گل در خاک و خون غلتیده خود را
اگر بشناختم مشکل تو را در قتلگه دانم
تو هم مشکل شناسی خواهر غم دیده خود را
به یاد حنجر خشکیده ات آبی ننوشیدم
مگر از اشک تر کردم لب خشکیده خود را
تو می دانستی از هجر رخت جان بر لبم آید
که با من همسفر کردی سر ببریده خود را
به روی نیزه دیدم تا که سرگردانی ات را من
زدم بر پایه ی محمل سر شوریده خود را
شوم تا سایبان تربت ات ، ای آفتاب دین
ز ره آورده ام قد کمان گردیده خود را
ز داغش لاله های اشک “یاسر” چیدم از دیده
نثارش می کنم این لاله های چیده خود را
شاعر:حاج محمود تاری
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 0