شعری که حاج سید محمود علوی در مراسم راهپیمایی ۲۲ بهمن خواند
متن اشعاری که این مداح اهل بیت خواند بدین شرح است:
مردم ایران! سلام از عمق جان!
صبح آزادی مبارک بادتان
صبح آزادی ز چنگال ستم
صبح آن روزی که ایران شد حرم
صبح پیروزی به طاغوت زمان
صبح بر هم خوردن نظم جهان
دیدهایم آن امت پیروز را
جشن میگیریم ما این روز را
سالگرد روز خوش اقبالی است
واقعا جای رئیسی خالی است
مثل هر سال آفتابی میشویم
نسل در نسل انقلابی میشویم
یک دل و یک رای و یک رنگیم ما
از همان آغاز در جنگیم ما
عرصه بر اهل حقیقت تنگ نیست
لحظهای دنیا بدون جنگ نیست
چون زنم بر سینه سنگ صلح را؟
کی جهان دیده است رنگ صلح را؟
جنگ حتما موشک و خمپاره نیست
خانههای مردم آواره نیست
کار او تغییر باورهای ماست
جنگ گاهی پشت سنگرهای ماست
الغرض این جنگ، جنگ ریشههاست
عرصهاش امروز در اندیشههاست
رزمگاه دیگری برپا شده است
نوبت جنگ روایتها شده است
جنگ مابین امید و خستگی
جنگ استقلال با وابستگی
جنگ ویرانی و آبادی است این
جنگ استبداد و آزادی است این
جنگ استعمار با حق خواهی است
بی تفاوت بودنم کوتاهی است
نیست اینجا یک دو قطبی بیشتر
حق و باطل، کفر و ایمان، خیر و شر
پرچم ما پرچم آزادگی است
پرچم جمهوری دلدادگی است
ما نخوابیدیم بیداریم ما
ملت تشییع سرداریم ما
او که قبرش هم کنار مردم است
هم چنان خدمتگزار مردم است
نیست در این روزگار پر فریب
مردمی مانند این مردم نجیب
بی خبر از حال کشور نیستیم
با خبر هستیم که میایستیم
آی مسول عزیز و محترم
خادم مردم بمان در این حرم
چاره کن، پای معیشت لنگ شد
از فشارش خلق مردم تنگ شد
بار سنگینی است روی شانهها
وای از زخم اجاره خانهها
این گرانی بی در و پیکر شده
سفرهها هر روز کوچکتر شده
دخل و خرج امروز با هم جور نیست
راه حل اینجاست خیلی دور نیست
زندگیها گرچه سخت و مشکل است
چارهی کارش ولی در داخل است
نرخ جان، نرخ طلا و ارز نیست
راه حل در خارج از این مرز نیست
عزم ما بر مکر دشمن غالب است
دشمن و حرف از توافق؟! جالب است
او فقط عزم تفرق داشته
کی؟ کجا؟ با ما توافق داشته
کی؟ کجا؟ او خیر ما را خواسته
جز برای جنگ کی برخاسته؟
کی؟ کجا؟ خیرش به این ملت رسید
کی؟ کجا؟ از او به جز ذلت رسید
او که نیرنگش فراوان بوده است
کی؟ کجا؟ دلسوز ایران بوده است
نامهای از سویش امروز آمده
او نوشته که سلاحت را بده
کار آمریکا به جز نیرنگ نیست
گفتگو با او به غیر از ننگ نیست
مرگ بر تهدید و تطمیع و دروغ
مرگ بر آن وعدههای بی فروغ
مرگ بر هر گفتهی بیهودهاش
مرگ بر دست به خون آلودهاش
مرگ بر تزویر و جنگ و تفرقه
مرگ بر رویای غصب منطقه
مرگ بر آن که ندارد ذات خوش
مرگ بر آن بمبهای بچهکش
تا همیشه مرگ بر این اهرمن
زنده بادا غزه، لبنان و یمن
مرگ بر چنگال خون آشام گرگ
مرگ بر لبخند شیطان بزرگ
کینهها در پشت آن لبخندهاست
خاک ما خاک شرافتمندهاست
تا ابد هرگز نمیترسیم از او
مومنان ای مومنان لا تحزنوا
خانهای را که به زحمت ساختیم
بگذریم از آن یقینا باختیم
حفظ باید کرد این احساس را
حفظ باید کرد این میراث را
بیرقی که سربلند و نامی است
پرچم جمهوری اسلامی است
شاعر:محمد رسولی
کارزار
نه این که دلخوشی گاهگاه من شعر است
زمان، زمانهی جنگ و سلاح من شعر است
مباد رشتهی تسبیح شعر پاره شود
اسیر ظاهر تشبیه و استعاره شود
که آن غزل که لطیف است و غرق آرایهست
چنانچه یاور مظلوم نیست، بیمایهست
همین که باور من شد که جنگ، جنگ من است
قلم به دست گرفتم، قلم تفنگ من است
قلم به دست گرفتم ادای دین کنم
میان کرب و بلا یاری حسین کنم
توان من نه فقط این کلام مختصر است
که در میانهی پیکار، سینهام سپر است
شهادت است در این معرکه سعادت من
خوش است لحظهی رؤیایی شهادت من
زمان، زمان رجز خواندن و بُرندگی است
که وضع باطل و حق، وضع مرگ و زندگی است
چنان که رهبر فرزانه پیشبینی کرد
مباد بیخود و بیجا عقبنشینی کرد
که در مسیر عبور از جهان تاریکیم
گذشت دامنهها و به قله نزدیکیم
زمان، زمانِ جگر در نبرد داشتن است
نه وقت اسلحهها را زمین گذاشتن است
خلاف باطل غربی و عبری و عربی
به گوش میرسد اینک ندای حقطلبی
جهان دلزده از حاکمان گمراهی
شدهست یکسره فریاد آرمانخواهی
سپیده سرزده از پشت این شب تاریک
زمین به مطلع خورشید میشود نزدیک
اگرچه در پی ما خصم و پیش رو دریاست
هراس در دلمان نیست چون خدا با ماست
در این مسیر، خدا تا ابد مؤیّد ماست
عصای معجزه در دستهای قائد ماست
جهان متحدی، غرب و شرق خواهد شد
یقین که لشکر فرعون غرق خواهد شد
مباد مشتِ گرهکردهمان مچاله شود
مباد غیرت و اندیشه استحاله شود
مباد طعمهی جوسازی رسانه شویم
دچار شایعهپردازی رسانه شویم
به رغم فتنه و آشوب احتمالیشان
به رغم طرح براندازی خیالیشان
تمام نقشهیشان باطل است و نقش بر آب
نصیب دشمن این خاک نیست غیر سراب
کسی که نوکر اهریمن است و عُمّالش
یقین که ملت ما میکند لگدمالش
اگرچه بد شده اوضاع اقتصادیمان
نرفته از کف ما غیرت جهادیمان
مجال فتنه به دشمن نمیدهیم، آری
به دوش غیر، عَلَم را نمینهیم، آری
که گفته است که از هر جهت محاصرهایم؟
که گفته است که مجبور بر مذاکرهایم؟
شبیه وضعیت بدر و خیبر است اکنون
زمان غرّش ابناء حیدر است اکنون
میان سینهی ما جای هیچ دلهره نیست
یقین که چارهی تحریمها مذاکره نیست
که راه حل، دو سه جو همت است، مسئولین!
و پشتگرمیتان ملت است، مسئولین!
بدون شک گلهمندیم از شما، آری
از این گرانی و بیکاری و گرفتاری
ولی به داخل میهن امید ماست فقط
نه کدخدا که سببساز ما خداست فقط
کنون که امر ولی بر جهاد تبیین است
قلم به دست گرفتم، وظیفهام این است
قلم به دست گرفتم ادای دین کنم
میان کرب و بلا یاری حسین کنم
قسم به صلح، به غیر از نبرد راهی نیست
از این مشیّت حتمی گریزگاهی نیست
نگاه کن غزلش را «امین» چگونه سرود
به اتکای خداوند خود چنین فرمود:
«دِلا! ز معرکهی محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز…»
قسم به فجر که فرجام کار پیروزیست
بجنگ! آخر این کارزار پیروزیست
شاعر:علی سلیمیان
بازدیدها: 0