شعر؛محرّم ماه پیروزی خون بر شمشیر
دلم را غرقِ خون کردی محرّم
غم ما را فزون کردی محرّم
ز داغ لاله های باغ زهرا
زمین را لاله گون کردی محرّم
دلی دارم ز داغت آتش افروز
همه لبریز درد و غرقِ در سوز
محرّم ای همه اندوه و ماتم
زدی آتش به جان هر دو عالم
ز گلهای خزان در باغسارت
بساط داغ دلها شد فراهم
بزن آتش که ما اهل بلاییم
جگر سوز از نسیم کربلاییم
الا ای ماه غمهای فراوان
ندارم تابِ نجوای فراوان
برای سوختن دارم هماره
ز سوز دل تمنّای فراوان
مرا با سوزِ دلهای پریشان
بسوزان و بسوزان و بسوزان
تو داری در دلم مأوا محرّم
چه غمها کرده ای بر پا محرّم
شرر آورده ای بر جان هستی
ز داغ زاده ی زهرا محرّم
تو ماه بی قراران جهانی
که خون بر قلب هستی می نشانی
تو از خون لاله گون دیدی زمین را
تو دیدی کودکان دل غمین را
تو در روز عطش کردی نظاره
شقاوت های خیل لاله چین را
گروهی که شدند ارباب ذلّت
خزان کردند باغی را به ظلمت
تو بودی شاهد غم ها محرّم
تو دیدی درد و ماتم ها محرّم
سیه شد آسمان و هرچه در اوست
ز مِشکین روی پرچم ها محرّم
همه گریان برای اهل بیت اند
سیه پوش عزای اهل بیت اند
تو دیدی دستِ از پیکر جدا را
شنیدی ناله ی واغربتا را
تو دیدی تیر را بر حنجر طفل
تو دیدی جوشش خون خدا را
به دستِ دشمنانِ در حقارت
تمام خیمه ها می گشت غارت
بیا از روز عاشورا سخن گو
بیا از مقتل مولا سخن گو
بیا از پیکر خونین گل ها
بیا از نیزه و سرها سخن گو
بگو با لاله ی زهرا چه کردن
بگو با عترت طاها چه کردن
بگو با وعده های ری چه کردند
بگو با رأسِ روی نی چه کردند
حسین بن علی افتاد بر خاک
بگو در قتلگه با وی چه کردند
تنی در خون فتاد و دل سپر کرد
سری بر نیزه شد زینب نظر کرد
بگو با ما تو از شام غریبان
ز اشک و سوز و آه غم نصیبان
ز آتش بر خیام داغداران
وَ از غمناله های عندلیبان
به دست دشمنانِ در حقارت
تمام خیمه ها می گشت غارت
نباشد باورم اندوه دیدن
تماشای گل و در خون تپیدن
سخن کوتاه کن “یاسر” که سخت است
چنین درد و چنین ماتم شنیدن
چنین درد و غمی عالم ندارد
دل ما طاقت این غم ندارد
شاعر:حاج محمود تاری
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 0