شعر | با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
می برم نام تو را ، نامی که ایمان آورد
می خرم عشق تو را ، عشقی که سامان آورد
می نشینم بر سر راهی که هر دم بگذری
گردی از پای تو را بر روی دامان آورد
چشم می دوزم به آفاقی که با صدها امید
تیره بختی را به سمت صبح رخشان آورد
می زنم دست نیاز خویش بر دامان عشق
شاید او بیچاره ای را نزد سلطان آورد
نیست مانند تو در عالم طبیبی کز شعف
بهر بیماری که افتاده ست درمان آورد
من به دنبال وصال یار امّا غافلم
این گناه و جرم و عصیان است هجران آورد
آخرالامر این فراق و کلبه ی احزان ما
یوسف آل علی را سوی کنعان آورد
یابن احمد ، ای نبی را آخرین تفسیر وحی
جبرئیل وحی از بهر تو قرآن آورد
هر که از دریا برون آرد صدف امّا ببین
چشم ما از اشک بی تو دُرّ غلتان آورد
طالب خون خدا ، ای مهدی صاحب زمان
کربلا ما را به سمت عشق ، عطشان آورد
کربلا بود و حسین و خیل یاران یزید
مرد حق را کافر حربی به میدان آورد
نیست بی تأثیر شیون را فراق و هجر دوست
ناله ی طفلی ، سری ، در کنج ویران آورد
“یاسر” اشکم گشت سیلابی که می ریزد ز چشم
سوی ساحل عاقبت هر بحر ، توفان آورد
شاعر:حاج محمود تاری
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 142