شعری تقدیم به جوانمردان . . .
فریادِ نوبهار به گوشِ خزان شدند
آلاله ها، پیامبرانِ زمان شدند
با شانه های خسته از آوار زندگی،
روزی رسانِ هرشبِ خرما و نان شدند
چون چشمه از اسارت سنگی در آمدند
چون رود در میان بیابان روان شدند
آنقدر روی دامن”دریا “گریستند
تا قطره قطره “آینه ی آسمان “شدند
مانند کوه، غم زده از زخم هایشان ،
در خویش سوختند که آتشفشان شدند
حلاج ها که خود سر ماندن نداشتند ،
تدبیر دارهاست اگر جاودان شدند
طوفان دلیل بوده که آن بید های سست
در سایه سار سرو چنان بی نشان شدند
بی شک به جان خود غم عالم خریده اند
آنان که تا همیشه جهان پهلوان شدند
امیر توانا املشی
بازدیدها: 370