شعر به مناسبت شهادت امام محمد تقی علیه السلام
بغداد هم از حال و روزش بی خبر بود
تنها تر از تنها و قلبش پرشرر بود
در کنج حجره بی کس و بی یار و مونس
دور از وطن افتاده و خونین جگر بود
در کربلا اقای ما را سم ندادند
از هرکه فکرش راکنی او تشنه تر بود
از غربتش دیگر نمیگویم که یارش
تنها همین چندتا کنیز دور و بر بود
در بین سوت و کل کشیدن های ممتد
فریادها و ضجه هایش بی اثر بود
این لحظه های آخری آقای مظلوم
در آرزوی دیدن روی پسر بود
آن روز از داغش گریبان چاک میداد
وقتی که جان میداد بابایش اگر بود
آمد سرش از روی خاک حجره برداشت
آن مادری که دست هایش بر کمر بود
سربسته میگویم که جای شکر دارد
وقتی که جنس سایه بانش بال و پر بود
علیرضا خاکساری
بازدیدها: 0