شعر تا چهل سال از حاج منصور ارضی؛درباره شهادت امام سجاد علیه السلام
سالها دیده ی من خواب نداشت
تا چهل سال دلم تاب نداشت
آنچه دیدم به صف کرب و بلا
کس ندید آن همه حتی شهدا
گاه از خیمه نظر می کردم
ناله از سوز جگر می کردم
من هزاران غم پنهان دیدم
سفره ی کشتن مهمان دیدم
سر بی تن تن بی سر دیدم
جای سم، بر روی پیکر دیدم
دیده ام دامن خواهر می سوخت
روی نی تکه معجر می سوخت
هیچ کس بوسه خون بهت زده
چون من و عمه به حنجر نزده
روزی آمد که مرا چاره نبود
بوریا چاره تن پاره نبود
چون که راهم به سوی شام افتاد
داغ بر دل ز در و بام افتاد
آنچه رخ داد به بازار یهود
باعث ناله الشامم بود
سنگ بارید به ما بس که زیاد
سر بابای من از نیزه فتاد
مرگ سجاد نه یک مرحله بود
قاتل اصلی من حرمله بود
عمر دانی به چه منوال گذشت
هر چهل روز چهل سال گذشت
با وجودی که به دل غوغائی ست
سکناتم همه عاشورائیست
هر دعایم بود آثار قیام
خطبه هایم همه سرشار پیام
ای همه پیرو هیهات حسین
دست یابید به میقات حسین
شاعر:حاج منصور ارضی
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 0