شعر در فضيلت و مدح حضرت زينب سلام الله علیها
… زينب كبرى مهين مشكات نور
عالمى روشن ز نورش همچو طور
دختر زهرا كه ماه آسمان
سجده آرد نزد او بر آستان
ملتمس از جوى فيضش مريم است
عيسى از انفاس وى فرّخ دم است
در عوالم هر چه انوار رب است
بينم از مشكات ذات زينب است
زن كه ديده صاحب حكم و قضا؟
جز وليّه حق و دخت مرتضى
گرچه زن گفتن بود از ما خطا
لا فتى را زاده آمد لافتى
زينب كبرى گرش دانى تو زن
جاهلى جاهل ز دانش دم مزن
بحر را فرزند، درّ و گوهر است
ماه اگر فرزند آرد اختر است
بچه شير است اندر بيشه شير
بچه شه نيز شهزاده است و مير
گر در آيينه بتابد مهر و ماه
ماه اگر خوانيش نبود اشتباه
الغرض فرزند، مرآت اب است
دختر شير خدا هم زينب است
اوست دنياى من و عقباى من
توشه امروز و هم فرداى من
هم حيات و هم ممات من بدوست
هم پناهم از زمانه فتنه جوست
اتكالّم در همه عالم بر اوست
مر مرا خاك در او آبروست
نى مرا اوتاد را، ابدال را
نى مرا، جبريل را، ميكال را
نى مرا شاهان هفت اقليم را
صاحبان افسر و ديهيم را
مدحت او چون توان تقرير كرد؟
وحى بتواند بشر تفسير كرد؟
نور وى مصباح بينش آمده
آفتاب آفرينش آمده
درّة البيضاى «5» درياى وجود
بلكه خود درياى علم و فيض و جود
الغرض مستغنى از مدح من است
مدح او چون مدح صبح روشن است
هفت كوكب از جمالش خوشه چين
هشت جنّت راست بانوى مهين
خود بهشت اندر جوار كوى اوست
نهر كوثر رشحهاى «6» از خوى اوست
لطف او را سايه ناپيداستى
در عبارت سدره و طوبى استى
اوست دين و مذهب و ايمان من
روشن است از پرتو او جان من
غير درگاهش مرا نبود پناه
هر چه دارم دارم از اين بارگاه
عاصيان را اى كه باب رحمتى
بر من از رحمت ولىّ نعمتى
آنچه از دستم برآيد اى بتول
باشد اين خدمت گر افتد در قبول
آورم بر آستانت مور وش
اين مقامات حسينى «7» پيشكش
تحفهاى بهتر ازين نبود مرا
كاورم بر آن در دولتسرا
هشت جنّت را تو بانو بوده اى
از ازل بانوى مينو «8» بوده اى
بر جهانى هم تويى فرمانروا
دردمندان را تو مى بخشى دوا
شاعر:آية اللّه آيتى بيرجندى (وفات 1350 ه. ش)
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 320