شعر در مرثیت امام سجاد علیه السلام
تلاطم داشت چشمت مثل دریا بعد عاشورا
شکستی ناگهان ، ای مرد تنها بعد عاشورا
به هر جا آب می دیدی به آتش می نشست اشکت
چقدر آتش گرفتی ، مثل حالا بعد عاشورا
نرفت از یاد تو داغ جگر سوز عزیزانت
نیفتاد از زبانت واحسینا بعد عاشورا
به روی ناقه رفتن ، دست های کودکان بستن
دلت را بیشتر خون کرد حتّیٰ بعد عاشورا
نشان حلقه ی زنجیر روی پیکرت ، یعنی
تمام خاطراتت ماند مولا بعد عاشورا
نه غسلی ، نی کفن ، سرها به روی نیزه ها ، اما
رها شد پیکر گلها به صحرا بعد عاشورا
کفن نه ، بوریا شد سهم جسم بی سر خورشد
تو و آن بوریا و داغ بابا بعد عاشورا
برای از نفس افتادنت بس بود ای مولا
به روی نیزه رفتن های سرها بعد عاشورا
دلت شد شعله ور از آتش زهر و تو گردیدی
شهید دیگری از آل طاها بعد عاشورا
برای داغدارانت حریم بی رواق تو
شده کرب و بلای دیگر امّا بعد عاشورا
قلم هم ناتوان باشد برای گفتنش “یاسر”
چها کردند با اولاد زهرا بعد عاشورا
شاعر:حاج محمود تاری
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 116