شعر شهادت حضرت زهرا(س)

خانه / اشعار / شعر شهادت حضرت زهرا(س)

پُشت غم پنهان شدم ، شاید مرا پیدا کنی

کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی

چاه‌ها آرامش من را تمنّا می کنند

نخل‌ها تنهایی من را تماشا می کنند

هیچکس با حیدرت حرفی نمی زد در مسیر

شهر تحویلم نمی گیرد ، تو تحویلم بگیر

کَلِّمینی! دارم از این درد ، هق هق می کنم

از تو هم دیگر جوابی نشنوم ، دق می‌کنم

آسمان خانه ی من ، ماه را گم کرده است

چشم کم‌سویت دوباره راه را گم کرده است

پُشت چادر چهره‌ی خورشید را مخفی مکن

ردِّ دستِ زیر پلکت را بیا مخفی مکن

ای وضوح روشن شادیِ من! مُبهم شدی

چند وقتی می شود که آب رفتی ، کم شدی

قامت مانند سروت این اواخر دال شد

این سه ماه آخرت ولله ، سیصد سال شد

پر نداری که..، سبک‌بالی نمی آید به تو !

سن نداری که..، کهنسالی نمی آید به تو !

مثل سابق چند گامی با همان شوکت ، بیا

لااقل پیش حسن راحت برو راحت بیا

ول کن این دستاس را ، آئینه‌گردان علی!

از تنور گرم دوری کن ، تو را جانِ علی

درس سختی را علی از رنج تو آموخته

طاقت گرما ندارد صورتی که سوخته

دیده ام خود را درون آینه ، این مرد کیست؟!

فاطمه ! این مرتضی آن مرتضای قبل نیست

صحنه ای که پشت در دیدم..،علی را پیر کرد

چادر تو زیر پای چل حرامی گیر کرد

شیشه‌ی عمر علی بین در و دیوار رفت

فضه می داند فقط که تا کجا مسمار رفت

از بلورم دوده ی آتش ، تَبَلور را گرفت

دومی وقتی لگد زد..،از صدف ، دُر را گرفت

بعدِ کوچه هیچکس مانند من ‌کم‌رو نشد

دست قنفذ بشکند! بازوی تو بازو نشد

گیر افتادی میان همهمه! من را ببخش

کاری از من برنیامد فاطمه! من را ببخش

باغ خود را نذر بهبودیِ یاست می کنم

می شود قدری بمانی ، التماست می کنم

زود از پیش علی‌جانت نرو ، جان حسین

رحم کن بر خشکی لب‌های عطشان حسین

تشنه‌ای که بی صفت‌ها منع آبش می کنند

آن لبی که با نوک چکمه خرابش می کنند

دور این بی‌کس به غیر از لشکر ابلیس نیست

پیکر پاشیده ی او قابل تشخیص نیست

راهِ مــادر گفتنش را نیزه ای سد می کند

سمِّ مرکب روی جسمش رفت و آمد می کند

#بردیا_محمدی 

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *