شعر شهادت حضرت زهرا (س)

خانه / اشعار / شعر شهادت حضرت زهرا (س)

ابری‌ست کوچه کوچه، دل من ـ خدا کند

نم‌نم، غزل ببارد و توفان به پا کند

حسّی غریب در قلَمَم بغض کرده است

چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند

مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید

شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند

با واژه‌های از رمق افتاده آمدم

می‌خواست این غزل به شما اقتدا کند

حالا اجازه هست شما را از این به بعد

این شعرِ سینه‌سوخته، مادر صدا کند؟

مادر! دوباره کودک بی‌تاب قصه‌ات…

تا این‌که لای لای تو با او چها کند

یادش بخیر مادرم از کودکی مرا

می‌بُرد تکیه تکیه که نذر شما کند

یادم نمی‌رود که مرا فاطمیه‌ها

می‌بُرد با حسین شما آشنا کند

در کوچه‌های سینه‌زنی نوحه‌خوان شدم

تا داغ سینۀ تو مرا مبتلا کند

مادر! دوباره داغ شما را سروده‌ام

باید غزل دوباره به عهدش وفا کند:

یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه – مانده بود

دست تو را چگونه ز مولا جدا کند

باور نمی‌کنم که رمق داشت؛ دست تو

مجبور شد که دست علی را رها کند…

تو روی خاک بودی و درگیر خار بود

چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند

نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده‌ات

این خاک معصیت‌زده را کربلا کند

زخمی که تو نشان علی هم نداده‌ای

چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند

باید شبانه داغ علی را به خاک برد

نگذار روز، راز تو را برملا کند…

گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟

افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند

::

با بغض، مردی آمد از این کوچه‌ها گذشت

می‌رفت تا برای ظهورش دعا کند

از کوچه‌ها گذشت… و باران شروع شد

پایان شعر بود که توفان شروع شد

#حسن_بیاتانی

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *