شعر هو العلی الکبیر درباره عید غدیر
باده بده ساقیا! ولى ز خمِّ غدیر
چنگ بزن مطربا! ولى به یاد امیر
تو نیز اى چرخ پیر! بیا ز بالا به زیر
دادِ مسرّت بده، ساغر عشرت بگیر
بلبل نطقم چنان قافیهْ پرداز شد
که زُهره در آسمان به نغمه دمساز شد
محیط کون و مکان، دایره ساز شد
سَرور روحانیان هو العلىُّ الکبیر
وادى خمّ غدیر، منطقه نور شد؟
یا ز کف عقل پیر، تجلّى طور شد؟
یا که بیانى خطیر ز سرِّ مستور شد؟
یا شده در یک سریر قَرانِ شاه و وزیر؟
چون به سرِ دست شاه، شیر خدا شد بلند
به تارک مهر و ماه، ظلِّ عنایت فکند
به شوکت فرّ و جاه، به طالعى ارجمند
شاه ولایتْ پناه، به امر حق شد امیر
مژده! که شد میر عشق وزیر عقل نخست
به همّت پیر عشق، اساسِ وحدت، دُرست
به آب شمشیر عشق، نقش دوئیَّت بشست
به زیر زنجیر عشق، شیر فلک شد اسیر
فاتح اقلیمِ جود به جاى خاتم نشست؟
یا به سپهرِ وجود نیّر اعظم نشست؟
یا به محیط شهود مرکز عالم نشست؟
روى حسود عنود سیاه شد همچو قیر
جلوه به صد ناز کرد لیلى حسن قِدَم
پرده ز رُخ باز کرد بدْر منیر ظُلَم
نغمهْگرى ساز کرد معدن کلّ حِکم
یا سخن آغاز کرد عنِ اللَّطیفِ الخبیر:
به هر که مولا منم، علىست مولاى او
نسخه اسما منم، علىست طغراى او
سرِّ معمّا منم، علىست مَجْلاى او
محیط انشا منم، على مَدار و مدیر
طور تجلّى منم، سینه سینا علىست
سرِّ انا اللَّه منم، آیت کبرا علىست
ذرّه بیضا منم، لؤلؤ لالا علىست
شافع عقبى منم، على مُشار و مُشیر
حلقه افلاک را، سلسلهْ جنبان علىست
قاعده خاک را، اساس و بنیان علىست
دفتر ادراک را، طراز و عنوان علىست
سیّد لولاک را، على وزیر و ظهیر
دایره کن فکان، مرکز عزم علىست
عرصه کون و مکان، خطّه رزم علىست
در حرم لا مکان خلوت بزم علىست
روى زمین و زمان به نور او مُستَنیر
یوسف کنعان عشق، بنده رخسار اوست
خضر بیابان عشق، تشنه گفتار اوست
موسىِ عمران عشق، طالب دیدار اوست
کیست سلیمان عشق بر درِ او؟ یک فقیر
اى به فروغ جمال آینه ذو الجلال
(مفتقر) خوشْ مقال مانده به وصف تو، لال
گرچه بُراق خیال در تو ندارد مجال
ولى ز آب زلال، تشنه بود ناگزیر
(علّامه شیخ محمّد حسین غروى اصفهانى (مفتقر))
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 197