شهید «شفیعی» از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و از جهادگران عرصه خدمترسانی در مناطق محروم کشور بود که سال ۹۴ در «حلب» سوریه به شهادت رسید و طی روزهای اخیر در تبادل پیکرهای مطهر شهدای لبنانی و ایرانی، پیکر وی نیز به میهن بازگشت.
محمود شفیعی از سال ۸۰ مشغول فعالیتهای جهادی در مناطق محروم غرب کشور بود. بهگونهای که در کنار فعالیتهای عمرانی از فعالیتهای فرهنگیـتربیتی در قبال مردم منطقه و نیروهای جهادی همراه خود غفلت نمیکرد. همچنین در طول مدت مبارزه با تروریستها در سوریه رسیدگی به اوضاع زندگی محرومان سوری دغدغه ایشان بود و حتی بهصورت شبانه به همراه همرزمانش برای محرومان منطقه وعده غذایی آماده میکرد. خیلی دوست داشت اردوی جهادی را در سوریه به راه بیندازد و تلاش خودش را برای تحقق خواستهاش ادامه میداد.
شهید محمود شفیعی علاوه بر فعالیتهای فرهنگیـتربیتی در اسلامشهر و فعالیتهای مستمر جهادی در کرمانشاه چندین سال نیز در شهرستان پیشوا مشغول فعالیتهای فرهنگیـتربیتی بود. شهید شفیعی برای مبارزه با تروریستهای تکفیری دو بار به سوریه اعزام شد و در تاریخ ۲۹ آذر ۹۴ در حلب و با اصابت تیر به پا و سرشان به شهادت نائل شد و پیکرشان به دست دشمن افتاد.
همسر شهید ماجرای رفتن شهید شفیعی به سوریه را چنین بیان میکند: «اسفند ۹۲ اولین اعزامش به سوریه بود و در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۹۳ از سوریه بازگشت ولی به خوبی از چهرهاش میشد فهمید که از رسیدن به آرزوی همیشگیاش باز مانده است. به من میگفت: رقیه خانم، چون شما دلت راضی نبود من برگشتم. باید به زودی رضایت قلبی شما را به دست آورم تا شهید شوم. قبل از رفتن با اینکه اهل نوشتن نبود، از من درخواست کرد که وقایع هر روز را در دفترچهای یادداشت کنم و من هر روز دلنوشتههای خودم را با او در میان میگذاشتم. زمانی که بازگشت همان شب از من درخواست کرد دلنوشتهها را به او دهم و با خواندش دائم میگفت من را شرمنده کردی خانم جان. دلنوشتهها را خواند و زار زار گریه کرد.»
شهید شفیعی در سفر آخرش به مشهد سه دلنوشته در قالب نامه برای همسر و دو دخترش مینویسد و از همسرش قول میگیرد تا شب اول بعد از اعزامش به سوریه بخوانیم. دلنوشتههای شهید بوی بهشت میداد و هر آنچه لازم بود را در نوشتههایش به دو دخترش سفارش کرده بود. شهید هنگام خداحافظی خطاب به دختر بزرگش، فاطمه میگوید: به همه بگو بابای من مرد بود، مرد.
تمام این سالهای بدون پیکر برای خانواده به سختی گذشت. آنها بدون هیچ نشانی به دنبال محبوبشان میگشتند و چقدر این دو سال برایشان سخت گذشت. اما حالا شهیدشان مزار دارد و آنها برای رفع دلتنگیها و درد دل کردنها میدانند جایی برای رفتن دارند. آنها پس از دو سال به گمشدهشان رسیدهاند و خوشحالند. مادر شهید بر سر پیکر فرزندش میگوید: «مادر! ما را سربلند کردی. مادر جان! به دیدنت آمدهام. دخترت از سوریه به دیدنت آمده است. گریههایم را هدیه به حضرت زینب سلام الله علیها و علی اکبرعلیه السلام حسین میکنم. پسرم نام ما را زنده کردی. ما را سرفراز کردی.» حاج محمود در شب شهادت امام حسن علیه السلام در حلب سوریه وصیتنامهاش را نوشت که در بخشهایی از آن چنین آورده است: «مدافع حریم ولایت کسی است که مستمر با تلاش و کوشش مضاعف و با همدلی و همزبانی، با عزم ملی و مدیریت جهادی در پی آفریدن حماسه فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی باشد. رهبر عزیزمان فرمودند که فرهنگ آن چیزی است که من حاضرم جانم را برایش بدهم. کار فرهنگی کاری است که تأثیر و تغییر در رفتار انسانها بگذارد. لذا برترین چیز را آن دیدم که با نگرش عمیق در ابعاد مختلف سبک زندگی خود پالایشی گسترده انجام دهیم و در حد توان سعی در تغییر آن و نیل به سبک زندگی ائمه اطهار علیهم السلام داشته باشیم. در همه عرصهها اخلاق، اعتقادات، سبک زندگی روزمره، سیاست، فرهنگ، حجاب، علماندوزی، اقتصادی، تفریح، ورزش، خوراک، پوشاک و…»
منبع: تاشهدا
بازدیدها: 142