رمز حرکت آن روزمان را، نام آقا امام رضا(علیه السلام) گذاشتیم. چم هندی، منطقه عملیاتی والفجر یک، آن روز هم رنگ و بوی امام رضا گرفت. با دو تا بیل مکانیکی کار می کردیم و برای فرار از گرد و خاک کند و کاو بیل، سر و صورتمان را با چفیه بسته بودیم.
یاد شب های هیئتمان افتادم و دم هایی که می گرفتیم و ذکرهایی که می گفتیم. شروع کردم به زمزمه یکی از شعرهایی که یادم مانده بود:
روشنی شمس و مه
ز آجر گنبد زرد رضاست
صحن با صفای او
مدینه و کعبه و کرب و بلاست
والله شود دلدار رضا
به مصرع آخر که رسیدم جلوی چشمانم، پیکر شهیدی توی خاک های دهانه بیل مکانیکی خودش را نشان داد.
شهید گمنام بود و اثری از نام و اسمش همراهش نبود. روی کفنش نوشتم: «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا. هرکس که شود بیمار رضا، والله شود دلدار خدا.»
بازدیدها: 167