شهید سردار سرتیپ دوم پاسدار میثم معظمی گودرزی متولد ۲۶ خرداد ۱۳۶۳ در شهرستان بروجرد، نمونهای درخشان از ایمان، ایثار و زیست عاشقانه در مسیر جهاد بود. او از همان کودکی زندگی هدفمند را آموخت. هر لحظهاش با برنامه، هر حرکتش با توکل به خدا و هر تصمیمش با اعتماد به نفس همراه بود. مسیری را انتخاب کرد که انتهایش شهادت بود. اما همین آگاهی او را عاشقتر به زندگی و پرتلاشتر در میدان عمل ساخت.
زندگی خانوادگی و اخلاقی شهید
شهید گودرزی دلبسته خانواده بود، اما نمیخواست آنان به او وابسته باشند. همواره با رفتار عملی به تربیت فرزندان خردسالش میپرداخت. بدون آنکه آنها را سرزنش کند. دغدغه اصلی او کسب روزی حلال و انجام کارها با اخلاص بود. عشق به خانوادهاش را در کوچکترین رفتارها نشان میداد. از خرید کفش نو برای خواهر گرفته تا تهیه بهترین وسایل برای جهیزیه او.
درس خداشناسی از یک گلفروش
یکی از خاطرات ماندگار از این شهید بزرگوار، ماجرای کمکهای پنهانی او به یک زن گلفروش نیازمند است. او بخشی از درآمدش را صرف خرید گل از این زن میکرد. روزی زن گلفروش در پاسخ به پیشنهاد میثم برای تغییر محل کارش گفت:
«خدایی که در تاریکی رزق من و بچهام را میرساند، پس مرا میبیند. من بیشتر از این از خدا توقع ندارم.»
این جمله چنان تأثیری بر دل شهید گذاشت که روزها در اندیشه فرو رفت. و به خواهرش گفت: «ما ایمان واقعی نداریم. این زن سادهترین و زیباترین درس خداشناسی را به من یاد داد.»
ایثار در سختیها
شهید معظمی گودرزی حتی در شرایط دشوار اقتصادی خانواده، بیش از همه به فکر دیگران بود. او برای خواهرش کفش نو خرید در حالی که کفش خودش کهنه بود. همچنین با وجود مشکلات مالی، بهترین هدایا را برای مادر و خواهر تهیه میکرد و هرگز اجازه نمیداد غمی در دل آنها باقی بماند.
حضور در مأموریتهای خطیر
این شهید والامقام از همرزمان سردار شهید سرلشکر امیرعلی حاجیزاده بود و در جریان حملات موشکی رژیم صهیونیستی به خاک ایران مجروح شد. سرانجام در تاریخ دوم تیرماه ۱۴۰۴ به شهادت رسید. مأموریتهای طولانی او باعث میشد نتواند در لحظات مهم زندگی خانواده حضور داشته باشد. حتی در جشن عروسی خواهرش غایب بود. با این حال، همیشه دلگرمکننده و قوتقلب خانوادهاش باقی ماند.
شهیدی که در مراسم تشییع خود دیده شد
روز تشییع شهید، جمعیت بسیاری گرد آمده بودند. در میان وداعها، دو فرزند خردسال خواهر شهید با چشمان اشکبار ناگهان با هیجان پدرشان را صدا زدند. و گفتند: «دایی میثم اونجاست!» و با انگشت جایی را نشان دادند. این روایت ماندگار سبب شد بسیاری از مردم باور کنند که شهید واقعاً در مراسم تشییع خود حاضر بوده است.
Views: 0