عقل امتثال؛ حلقه مفقوده وحدت
مقام اول : نسبت ولایت و وحدت
در اسلام راه کار اصلی رفع تفرقه و اختلاف ، ولایت بیان شده است و حضرت زهرا(س) در خطبه ای میفرمایند: ففرض اللَّه الايمان تطهيرا من الشرك .. و الطاعة نظاما للملّة، و الامامة لمّا من الفرقة . (علل الشرایع ج2ص481)
در زیارت جامعه کبیره میخوانیم بِمُوَالاتِكُمْ ….. ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ
وحدت ویژگی حق است نه باطل . این باطل است که باعث تکثر میشود آن شجره خبیثه بی ریشه همین جریان باطل است جریان حق در نظام تکوین جریان اهل بیت یعنی همان وجود رحمانی متصل کننده زمین و آسمان است که چون نور الهی همه عالم را فرا گرفته .حقیقت واحدی است و وحدت بخش کل عالم است و همین حقیقت در نظام تکوین و در نظام تشریع هم انسجام را شکل میدهد .وحدت در عالم تشریع و زندگی انسانها فقط توسط جریان ولایت و امامت شکل میگیرد حتی قران کریم هم به تنهایی قدرت ایجاد چنین انسجامی را ندارد . قران کتاب معارف و قانون است باید با روی دیگر سکه اش یعنی ولایت همراه شود تا به این انسجام منجر شود در کافی شریف روایت مناظره هشام بن حکم با مرد شامی در پیش روی امام صادق(ع) بیان شده است. در این روایت محاجه هشام با مرد شامی بر اساس وجود اختلاف و روش حل و فصل آن است :أ رَبُّكَ أَنْظَرُ لِخَلْقِهِ أَمْ خَلْقُهُ لِأَنْفُسِهِمْ فَقَالَ الشَّامِيُّ بَلْ رَبِّي أَنْظَرُ لِخَلْقِهِ قَالَ فَفَعَلَ بِنَظَرِهِ لَهُمْ مَا ذَا قَالَ أَقَامَ لَهُمْ حُجَّةً وَ دَلِيلًا كَيْلَا يَتَشَتَّتُوا أَوْ يَخْتَلِفُوا يَتَأَلَّفُهُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَهُمْ وَ يُخْبِرُهُمْ بِفَرْضِ رَبِّهِمْ قَالَ فَمَنْ هُوَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ هِشَامٌ فَبَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ الْكِتَابُ وَ السُّنَّةُ قَالَ هِشَامٌ فَهَلْ نَفَعَنَا الْيَوْمَ الْكِتَابُ وَ السُّنَّةُ فِي رَفْعِ الِاخْتِلَافِ عَنَّا قَالَ الشَّامِيُّ نَعَمْ قَالَ فَلِمَ اخْتَلَفْنَا أَنَا وَ أَنْتَ وَ صِرْتَ إِلَيْنَا مِنَ الشَّامِ فِي مُخَالَفَتِنَا إِيَّاكَ قَالَ فَسَكَتَ الشَّامِيُّ……قَالَ الشَّامِيُّ فِي وَقْتِ رَسُولِ اللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ السَّاعَةِ مَنْ فَقَالَ هِشَامٌ هَذَا الْقَاعِدُ الَّذِي تُشَدُّ إِلَيْهِ الرِّحَالُ وَ يُخْبِرُنَا بِأَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وِرَاثَةً عَنْ أَبٍ عَنْ جَدٍّ قَالَ الشَّامِيُّ فَكَيْفَ لِي أَنْ أَعْلَمَ ذَلِكَ قَالَ هِشَامٌ سَلْهُ عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ الشَّامِيُّ قَطَعْتَ عُذْرِي(کافی ج1 ص168)
هشام به شامی گفت :اى مرد آيا پروردگارت بمخلوقش خير انديشتر است يا مخلوق بخودشان، گفت بلكه پروردگارم نسبت بمخلوقش خير انديشتر است، هشام- در مقام خيرانديشى براى مردم چه كرده است؟ شامى- براى ايشان حجت و دليلى بپا داشته تا متفرق و مختلف نشوند و او ايشان را با هم الفت دهد و ناهمواريهاشان را هموار سازد و ايشان را از قانون پروردگارشان آگاه سازد- هشام- او كيست؟
شامى رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) است. هشام- بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) كيست؟ شامى- قرآن و سنت است. هشام- قرآن و سنت براى رفع اختلاف امروز ما سودمند است؟ شامى- آرى. هشام پس چرا من و تو اختلاف كرديم و براى مخالفتى كه با تو داريم از شام باينجا آمدى! شامى خاموش ماند، …. شامى- آيا پروردگار شخصى را بپا داشته است كه ايشان را متحد كند و ناهمواريشان هموار سازد و حق و باطل را بايشان باز گويد؟ هشام- در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) يا امروز؟ شامى- در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) كه خود آن حضرت بود، امروز كيست؟ هشام- همين شخصى كه بر مسند نشسته (اشاره بامام صادق عليه السلام كرد) و از اطراف جهان بسويش رهسپار گردند. بميراث علمى كه از پدرانش دست بدست گرفته خبرهاى آسمان و زمين را براى ما باز گويد: شامى- من چگونه ميتوانم اين را بفهمم؟ هشام- هر چه خواهى از او بپرس. شامى- عذرى برايم باقى نگذاشتى(ترجمه مصطفوی ج1ص243)
مقام دوم : نسبت غیبت و وحدت
روشن است که غیبت نیز رفتار ولی خدا است برای رشد و تربیت همه انسانها . ولی خدا کاری در این عالم ندارد و مقصدی را پی نمیگیرد مگر رشد جبهه حق – فاستقم کما امرت و من تاب معک – اساسا واقعه ظهور واقعه ای است که با رشد جبهه حق محقق میشود و بخش مهمی از علائم آن نیز به رشد جریان حق و لشکر حق مربوط است .
با این حساب تمام روایاتی که خلافت و نیابت فقها را به نصب عام در زمان غیبت معصوم و بلکه زمان خود معصوم تثبیت میکنند ناظر به جریان همین ولایت در زمین هستند .
دو شاخصه علم و عدل یعنی شاخصه دانشی و رفتاری برای این فقها در نظر گرفته شده است داشتن فهم عمیق از شیوه زندگی انسان و جامعه یعنی شریعت و توان پیاده سازی آن، شاخصه های اصلی این فقها هستند. بدون آنها ولایت در زمین محقق نمیشود . و قطعا بدون اینها وحدت در زمین جاری نخواهد شد . رسیدن به وحدت در منظر اندیشمندان مسلمان جزو مقاصد کلیدی پیامبران و اهل بیت است حرکت به سمت توحید یک شاخصه اساسی دارد و آن شکل گیری وحدت است.
لذا انتظار به حقی است که بگوییم یکی از شاخصه های تشخیص جبهه حق این است که مساله وحدت جزو مقاصد اصلی آن باشد . وحدتی که تشریعا و تکوینا امکان شکل گیری مگر حول ولی خدا را ندارد .پیامبر اکرم ص میفرماید: الْفُرْقَةُ فَأَهْلُ الْبَاطِلِ وَ إِنْ كَثُرُوا وَ أَمَّا الْجَمَاعَةُ فَأَهْلُ الْحَقِّ وَ إِنْ قَلُّوا. جدایى و تفرقه، از آن اهل باطل است، هر چند زیاد باشند؛ و اجتماع و جماعت از آن اهل حق، هر چند اندک باشند. (تحف العقول ص211)
مقام سوم : نقش جبهه حق در شکل گیری وحدت
جریان ولایت و امامت دو سوی دارد یکی امام است و سوی دیگر آن اهل حق هستند . اینها باعث جریان امامت و مقاصد او در زمین خواهند بود . اینها مخاطب من انصاری الی الله(آل عمران) هستند که حضرت عیسی خطاب به یاران خود فرمود این همان ندای هل من ناصر است که نصرت امام توسط اطرافیان او شکل میگیرد . مقاصد امام بدون خواست مامومین شکل نمیگیرد نصرت و یاری ما کمک کننده به امام است و نصرتی معده لکم . مفهوم موالات در زیارت جامعه که فرمود بموالاتکم ائتلفت الفرقه همین است که رابطه ای دو سویه بین امام و ماموم میتواند این هدف را محقق کند .
مقام چهارم : وحدت از جنود عقل است
روی دیگر تولی، تبری است . اگر امام مظهر وحدت است ولی جبهه مقابل هم دارد . و الا این همه جنگ و مخاصمه چرا ؟ روشن است که وحدت مگر با زهق باطل شکل نمیگیرد و مبارزه با باطل و اهل باطل دائمی است . همین امروز هم نائبان امام زمان دائم با جبهه ای که دشمن میدانند مواجهند و درگیرند .
سوال این است که هر گروهی میتواند ادعا کند حول رهبر ما وحدت حاصل میشود و مخالف رهبر ما هم باطل است. این که نکته ویژه ای نشد که در نظام خلقت بگوییم وحدت فقط در این جا ممکن است . هر فرقه و گروهی که قوت پیدا کند او هم میگوید وحدت فقط حول ما ممکن است و باید دشمن را از بین برد .
این مساله ایست که عده ای را به پذیرش مبنای پلورالیسم و همه حقی سوق داد . اینها خیال کردند اختلاف وقتی برداشته میشود که اساسا حق و باطل را رها کنیم . شاید اینها فقط یک باطل را باطل بدانند و آن عدم پذیرش همین همه حق بودن است. قصد نقد این اندیشه خود متناقض را نداریم اما خاستگاه این اندیشه این پرسش است که شمایی که میخواهید اختلاف را بردارید و عالم را به سمت وحدت سوق دهید ، هر چه بگویید دیگران هم همان را میگویند اگر بگویید ما مطابق واقعیم بقیه هم همین را میگویند اگر بگویید آنها غرض و مرض دارند آنها نیز نسبت به شما همین را میگویند و مشکل حل نخواهد شد .
اگر سرپرستی و حکومت قرار است باعث وحدت شود این که روشن است و نیاز به استدلال ندارد هیچ جامعه ای نیست مگر اینکه نیاز به امیری دارد چه فاسق و کافر باشد چه بر و نیکوکار، یکی از ادله شاه دوست ها این بود که شاه باعث وحدت کشور است و این وحدت نباید خراب شود . بدون سرپرست اساسا جامعه ای شکل نمیگیرد خوب او هم میتواند ادعا کند دور من جمع شوید وحدت پیدا میشود دشمنان من هم باطلند و باید از بین بروند . با این نگاه واقعا بحث از وحدت یک بحث خنده دار نخواهد بود ؟ برخی از ماجرای وحدت و نسبتش با ولایت همین تقریر شاهنشاهی را دارند .
پاسخ این است که ولایت صرفا یک حقیقت اجتماعی و قانونی خارج از وجود انسان نیست بلکه ولایت واقعه ای است که ریشه در وجود انسان ها دارد. ولیّ خدا پایگاهی در مملکت وجود هر انسان دارد و مطیع کردن انسان نسبت به آن رسول باطنی و آن ولی باطنی است که میتواند انسانها را به سمت آن رسول ظاهری سوق دهد. با این حساب هر کسی در وجود خود میتواند نور ولایت را پیدا کند و به آن سر نهد آنچه برخی به وجدان یا قوه حقیقت یاب یا نفس علوی انسانی تعبیر کرده اند که خطا درش راه ندارد همان شعبه تکوینی ولایت است که در وجود هر انسان هست و به او امر و نهی میکند .
این حرف به معنای نفی ولایت و حکومت ظاهری نیست بلکه به معنای آن است که این ولایت لشکری در مملکت وجود هر کس دارد. امام صادق در آن حدیث معروف جنود عقل و جهل که ناظر به بیان قوای روحانی وجود انسانها است یکی از موارد را میفرماید الْأُلْفَةُ وَ ضِدَّهَا الْفُرْقَةَ .
پس انسان در یک فضای جهل محض نیست که قدرت تثبیت ولایت حق را نداشته باشد و دست ولایت حق نیز از دایره وجود انسان خارج نیست و محدود به قرار دادهای خارجی نیست که بگوییم هر کس ادعای خود را دارد . با این حساب ولایت و حق و وحدت با هم سازگار میشود و بلکه برای تحقق ولایت در زمین ابزارهای اهل حق بسیار قوی تر و فراتر از آن میشود که به نظر میرسد . بله البته کسی که به فهم فطری و درونی خود نیز اعتنا نمیکند و آن را انکار میکند اهل باطلی است که باید زهق شود ولی در این میانه یک ملاک کلیدی برای مرز بندی حق و باطل پیدا میشود ملاکی که کاملا واقعی است و هر کس میتواند آن را درون خود نیز بیابد . این ریشه اصلی مرز بندی و جبهه بندی است که حضرت امام در کتاب جنود عقل و جهل خود بر آن پای میفشرد . مرز بندی حق و باطل بر اساس فطرت محجوبه (پوشیده شده . کفر)و فطرت مخموره(همانگونه که هست . ناب) .همین مبنا بعدها در دسته بندی حق و باطل اسلام را هم تبدیل کرد به دو نوع اسلام یکی اسلام کفر و دیگری اسلام ناب. انسان میتواند حق را ببیند و انکار کند تنها نقطه ای که حق و باطل از هم جدا میشوند چه در وجود انسان چه درگستره جبهه بندی های اجتماعی همین نکته است . این را میگویند استکبار . استکبار در عالم ریشه در چنین استکباری در عمق وجود انسان دارد .
مقام پنجم : مساله اصلی عقل امتثال است
همانطور که روشن شد امام و ولی بواسطه جبهه حق به اهداف و مقاصد خود میرسد . اگر وحدت نیز یکی از اهداف و مقاصد ولی خدا است این وحدت توسط امام و با کمک نیروهایش شدنی است. لذا اگر نیمی از ماجرا رهنمودهای ولی است نیم دیگرش پیاده کردن و اجرایی کردن دستورات است .
عقل دو کار کرد اساسی در ارتباط با دین دارد . یک کار کرد آن شناخت و یا استنباط احکام و دستورات دین است اما کارکرد دوم یافتن راه کار های امتثال دستورات شارع است . فرض کنید به یک جمع ده نفره ده تکلیف کفایی تعلق بگیرد که هر کدام یک نفر نیرو لازم دارد این عقل امتثال است که نیروها را سازماندهی میکند که هر یک یکی از دستورات را اجرایی کند تا امتثال شود.
با این دو مقدمه اکنون چند سوال مطرح است؟ اولا آیا برای ایجاد وحدت باید همه تصمیم به وحدت بگیرند؟ یا اینکه اگر یک طرف وحدت را قبول نداشته باشد یا عزم بر وحدت نداشته باشد باز هم وحدت توسط طرف مقابل شدنی است ؟ ثانیا اگر ولی خدا را یا دستور حقی را بخشی از جبهه حق نپذیرند آیا لزوما یعنی در جبهه باطل قرار گرفته اند ؟ در این صورت با هر بیان رهبر جبهه حق یا باید همه به سرعت بفهمند و اجرایی کنند یا اینکه هر کس مخالف بود باید به سرعت از دایره جبهه حق بیرون گذاشته شود ؟ این یعنی امام که قرار است موجب وحدت شود به دلیل اینکه عده ای آن را نپذیرفته اند موجب اختلاف میشود و بلکه اساسا حقیقتی به نام وحدت خودش باعث اختلاف میشود . چون موافقان و مخالفانی پیدا خواهد کرد .
این مسائل ذهنی نیست مشکل امروز جبهه حق است. امروز در جامعه حزب اللهی ما هر دستور و رهنمون و حتی توصیه های رهبری چنان میشود که خود باعث اختلاف و ریزش نیروها میشود. برخی قضیه را ساده میکنند و میگویند : یا ولایت را میپذیرید که پس در جبهه حق هستید یا ولایت را نمیپذیرید که پس در جبهه باطلید
این حزب اللهی های ولایت پذیر با آن شیعیانی که اهل سنت را لعن میکنند و به مقدسات آنها توهین میکنند چه تفاوتی میکنند ؟ آنها هم میگویند یا اهل بیت را قبول دارید یا اگر ندارید در جبهه باطلید .
حداکثر اینکه میگویند ما با شما کاری نداریم برنامه ای را برای وحدت با شما دنبال نمیکنیم . این حرف را همین امروز عده ای از حزب اللهی ها نسبت به مخالفان ولایت یا وحدت، دنبال میکنند .
فراموش نمیکنم که مساله فلان جوان مداح را آن قدر بزرگ کردند که حتی وقتی خودش هم علنا میگفت به این رهبر باید مدد رساند و او را کمک کرد قبول نمیکردند و حکم به تکفیر او میدادند . جریانی که امروز در فضای هیات و مداحی شکل گرفته و برخی میترسند که به شیعه انگلیسی نزدیک شود ما حصل تلاش عده ای است که سعی میکردند ثابت کنند اینها ولایی نیستند . امروز هم عده ای دیگر فلان حرف درگوشی یا حتی علنی رهبر را میگیرند که ایشان فلان مدل مداحی یا سینه زنی یا هیات داری را قبول ندارند پس هیاتی ها را دو دسته کنیم موافق ولایت و مخالف . این یعنی همان فضای پرسپولیس استقلالی و دو قطبی که هر کس همراه نیست پس مخالف ما است . مساله نقدهای انحرافی از مداحی ها که به صورت کلیپهایی تولید میشد و عزاداریها را مسخره میکرد خطرش از انحراف در مداحی ها کمتر نبود .
بحث لعن بر مقدسات که باید از بین میرفت تبدیل به یک اسلحه در دست شیعه انگلیسی شد. حال آنکه از بین بردن آن نیاز به یک عقل امتثالی و عملیاتی کننده داشت. دقت کنید این که دستگاه استکبار از لعن به مقدسات خوشحال میشود حرفی نیست ولی سخن این جا است که آیا بدنه اجتماعی که اینها از بین هیاتیها جمع کرده اند به دلیل دشمنی اینها با ولایت و علاقه شان به استکبار بوده است یا اینکه رفتارهای غلط ما در اجرایی کردن این حرف حق رهبری در شکل گیری این جریان موثر بوده است. حرفهای حق رهبر که باید انجام میشد انجام نشد بلکه خودش ابزاری در دست دشمن شد واقعا مشکل چه بود؟ آیا حرفهای رهبر اشتباه بود؟ خیر همه آن حرفها درست و معقول است. آیا نیروهای ولایی نیروی دشمن شده بودند؟ نه این طور نبود؟ آیا نمیخواستند عمل کنند؟ چرا میخواستند عمل کنند. پس مشکل چه بود؟
مشکل نبودن عقل امتثال بود . اتاق فکر لازم است . جنگ نرم جنگی است که بیش از همه به مدل سازی و برنامه ریزی نیاز دارد . همه دقتهای لازم بر اساس روحیات انسانها و طیفها و تیپهای اجتماعی باید بشود . حساسیتها و اصل و فرعها باید معلوم شود و تا نیروهای حزب اللهی به این میزان از بلوغ در ولایت پذیری نرسند بیشتر از آنکه کار درست شود کار خراب میشود .
در یکی از سخنرانیها وقتی دانشجویان از آقا خواسته بودند که آنها را برای نحوه جنگ نرم توصیه کند ایشان فرموده بودند این کار من نیست باید در اتاق فکر های خود بنشینید و برنامه ریزی کنید .
«امروز جمهورى اسلامى و نظام اسلامى با يك جنگ عظيمى مواجه است، ليكن جنگ نرم – كه ديدم همين تعبير «جنگ نرم» توى صحبتهاى شما جوانها هست و الحمدللَّه به اين نكات توجه داريد؛ اين خيلى براى ما مايهى خوشحالى است – خوب، حالا در جنگ نرم، چه كسانى بايد ميدان بيايند؟ قدر مسلّم نخبگان فكرىاند. يعنى شما افسران جوانِ جبههى مقابلهى با جنگ نرميد.
اينى كه چه كار بايد بكنيد، چه جورى بايد عمل كنيد، چه جورى بايد تبيين كنيد، اينها چيزهائى نيست كه من بيايم فهرست كنم، بگويم آقا اين عمل را انجام بدهيد، اين عمل را انجام ندهيد؛ اينها كارهائى است كه خود شماها بايد در مجامع اصلىتان، فكرىتان، در اتاقهاى فكرتان بنشينيد، راهكارها را پيدا كنيد؛ ليكن هدف مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامى و جمهورى اسلامى است در مقابلهى با يك حركت همهجانبهى متكى به زور و تزوير و پول و امكانات عظيم پيشرفتهى علمىِ رسانهاى. بايد با اين جريان شيطانىِ خطرناك مقابله شود.»(1388/06/04)
وقتی جامعه ولایی قدرت تحلیل و برنامه ریزی برای عملیات ندارد، نمیتواند حضور امام را در جامعه امتداد دهد . شاید یک معنی علیکم بالدرایه لا بالروایه همین نکته باشد .
فرض کنید پدری به بچه هایش بگوید با هم دعوا نکنید ؟ اگر یکی عمل نکرد دومی باید چه کند با او بجنگد یا سعی کند او را به هر نحوی توجیه و همراه کند؟ این را بارها از زبان نیروهای حزب اللهی شنیده ام که میگویند ما میخواهیم وحدت سیاسی برقرار کنیم آنها پای کار نیستند . بچه ای که به بلوغ نرسیده میگوید به من چه من که مقصر نیستم طرف مقابل مقصر است ولی بچه عاقل میگوید پدر میخواهد این دعوا نکردن محقق شود باید کاری کنم. سعی میکند زبان برادر خود را بفهمد و با همان زبان تلاش میکند مساله را برای او تبیین کند و این واقعه ای است که هیچ وقت رخ نداده .
وظیفه ای که در جنگ نرم یا جنگ تغییر سبک تصمیم گیری دو طرف دارند این است که نیرو اضافه کنند این به معنای پیش روی است فقط کسانی باطل هستند که حق را میفهمند و همه جوانب برایشان روشن است اما مقابلش قد علم میکنند دیگران همه باید به جبهه حق اضافه شوند .
به لطف حضرت امام و عنایت امام عصر دستگاه حکومتی ولایت فقیه در جامعه شکل گرفته است اما یک رکن اصلی این ساختار باید بیش از اینها رشد کند و آن مردم هستند خصوصا خواص ولایی جامعه .
برخی اساسا برای اینکه نخواهند زیاد فکر کنند دوست دارند همه چیز را به گردن رهبر بیندازند نتیجه این کار چه بخواهند چه نخواهند تضعیف رهبر میشود . آقا این را میگوید آقا آن را میگوید یک وجهه درست دارد و آن این است که حرفهای او برای ما مهم است اما یک وجه ناخوش دارد و آن یعنی خودم از این حرف نمیتوانم دفاع کنم باید به او مستند کنم .
بلکه حتی اگر خودم هم بتوانم دفاع کنم خودم بلد نیستم آن را پیاده کنم . دفاع از درستی یک اندیشه غیر از اجرا و پیاده سازی آن در جامعه است . البته برای عملیات کردن باید بتوانیم از صدق اندیشه دفاع کنیم ولی این کافی نیست .
متاسفانه دوستان ما بیشتر اهل روایتند نه درایت . این آفتی است که در بخش عمده ای از ما هست و اگر این آفت حل و فصل نشود یعنی حرف های رهبر فهم نشود به نحوی که خودشان بتوانند از آن دفاع کنند و همین طور حرفهای رهبر عملی نشود کار پیش نمیرود . عقل امتثالی جریان حزب الله و ولایت مدار باید به بلوغ و رشد برسد و تا این رخ ندهد فضا بغرنج تر از این خواهد شد .
خلاصه آنکه اگر راهکار حل مساله اختلاف ولایت است ولایت دو بخش دارد ولی و انصار او مقاصد ولی با انصارش محقق میشود . بعلاوه ولایت الهی دو شاخه دارد یکی ولایت ظاهر که بخش اعتباری و اجتماعی اش قابل واگذاری است و یک ولایت در مملکت وجود هر کس که عقل و فطرت او است و این دو با هم سازگارند و به هم مدد میرسانند .
ولی دستورات را میدهد لکن این انصار او هستند که باید آن را بفهمند و بتوانند دفاع کنند و امتثال کنند . امروز این قدرت در حزب الله تقویت نمیشود و با این وضعیت نمیتوان حرفهای ولی حق را اجرایی کرد حرفها عملا زمین میماند هرچه بیشتر از او دم میزنیم در عمل حرفهای او بیشتر زمین میماند .
حجت الاسلام علی مهدیان
بازدیدها: 260